من و مامان مشغول هدفگذاری برای آزمون این هفته بودیم.
من:در سؤالات ریاضی، هر ده تایش را جواب میدهم.
مادر: چرا میخواهی به همهی سؤالها جواب بدهی؟ تو که آزمون قبل فقط ۴ تا را درست جواب داده بودی!
من:آخر این آزمون مباحثش خیلی ساده است و از پسش برمی آیم.
مادر: درست است که مباحثش آسان است؛ ولی اگر دقت کرده باشی، در آزمون غیرحضوری هم نتوانستی به همهی سؤالها پاسخ درست بدهی.
مادربزرگ تسبیحبهدست نشسته بود و مشغول تماشای بحث من و مامان بود. گفت:«میشود جوری صحبت کنید که من هم متوجه شوم؟! شاید بتوانم کمکتان کنم.»
من:پشتیبانم گفت برای هر آزمون هدفگذاری کنم و تصمیم بگیرم که به چند تا از ده تا سؤال پاسخ بدهم و روی برگهای بنویسم و همراه خودم ببرم.
مادربزرگ:این خیلی عالی است؛ ولی چرا با هم بحث میکنید؟
مادر:خانمجان، ایشان در آزمون قبل ۴ تا پاسخ درست داشته و الان میخواهد هر ۱۰ تا سؤال را جواب بدهد.من هم میگویم روی این قضیه بیشتر فکر کند.
من:آخر این مبحث خیلی ساده است و حتماً میتوانم.
مادربزرگ: بیا بنشین کنارم تا ضربالمثل جدیدی یادت بدهم. «پایت را به اندازهی گلیمت دراز کن.»
من:منظورتان از این ضربالمثل چیست؟
مادربزرگ: یعنی به اندازهای که توانایی داری، از خودت توقع داشته باش. وقتی در آزمونهای قبل، بیشتر از ۴ تا پاسخ درست نداشت، پس اگر بیشتر تمرین کردی یا مبحث آسان است، باید توقع داشته باشی که ۲ یا ۳ تا بیشتر از آزمون قبلی درست پاسخ بدهی.
مادر:خدا خیرتان بدهد مادرجان. خیلی خوب گفتید.
راست میگفتند. من داشتم پایم را از گلیمم درازتر میکردم. نشستیم و این بار سهنفری با توجه به پاسخهای درست و ساعت مطالعهام، هدفگذاری جدیدی انجام دادیم.