"پُل کله" همواره بر این موضوع تأکید میورزد که هنر، یک شیء نیست بلکه یک فرایند است؛ بدین معنا که هنرمند ابتدا جانمایهی نخستین آن را تأمین میکند، بذر آن را میکارد و سپس از آن مراقبت میکند و تا زمانی که به رشد کامل برسد آن را پرورش میدهد. نقاشیها «به دنیا میآیند»؛ نقاش «خرسند از آن است که در حیات موجودی که خود میروید و شکل میگیرد سهمی دارد»؛ ولی این امر مستلزم دانش وسیع و مهارت اعلاست. او شاگردان خود در باوهاوس را از امتحانات فوقالعاده دشوارِ کارکرد تصویری خطوط، شکلها، رنگها، نمادها، ژرفانمایی و غیره میگذراند و همیشه بر رابطهی آنها با پدیدارهای طبیعی تأکید میورزید. هم مهارت فکری اهمیت داشت و هم مهارت یدی. فعالیتهای اولیهی "کله" از یک برنامهی منسجم خودپروری حکایت میکنند. وی در آکادمی مونیخ استعداد فوقالعادهای در طراحی مدل زنده از خود نشان داده بود. بعد از آنکه مهارت لازم را در این نوع طراحی به دست آورد به طراحی غیر بازنمودی روی کرد و به کاویدن قابلیتهای خط به عنوان وسیلهی بیان حالت و تخیل پرداخت بیآنکه به طور کامل از بازنمایی روی بگرداند؛ در عین حال استفاده از سایهروشن را در طراحی و سپس در نقاشی مورد مطالعه قرار داد. رنگ بیش از پیش در نظرش اهمیت یافت. "کله" به تولید نقاشی، طراحی و گاه مجسمهسازی اشتغال داشت. نزدیک به ده هزار اثر از او فهرست شده است. دشوار بتوانیم بین همهی آنها از منظر سبکشناسی، وجوه مشترک زیادی پیدا کنیم. برخی از آنها انتزاعیاند و برخی شکلنما. از آنجا که نقاش به کندوکاو دربارهی برخی بنمایههای فرمی پرداخته است، در بسیاری از کارهای او عنصر نقشنمایی یا فیگوراتیو گویی آخرین موقعیت را دارد (تنها چیزی که موقعیت بعدی را دارد عنوان اثر است). پیوستگی "کله" به گروه سوار آبی اغلب موجب شده است که یک نقاش اکسپرسیونیست به شمار آید. همچنین به خاطر سالهای تدریس در باوهاوس میتواند یک هنرمند عنصرگرا نیز دانسته شود.
سوررئالیستها از جهت غریزی بودن و اتوماتیستی بودن شیوهی کار "کله"، وی را یکی از متحدان خود به شمار میآورند و آثار او نخستین بار در پاریس در سال 1925 با برچسب سوررئالیسم به نمایش درآمدند. "کله" تفاوت چندانی بین دیدن و شناختن قائل نیست. او در نخستین بیانیهی انتشاریافتهی خود در سال 1920 با عنوان مرامنامهی آفرینندگی، میگوید نقش هنر «بازنمایی پدیدارها نیست، بلکه ساختن پدیدارهاست.»
تابلوی پیامآور پاییز نمایندهی شاخهی انتزاعیتر نقاشی "کله" در دههی 1920 است. نوارهای ظریف و باریک با پردهرنگهای متنوع و مدرّج، الگوی کم و بیش منظمی را شکل میدهند که در آن، هر تغییر جهت یا تغییر شکلی بسیار توجهبرانگیز مینماید؛ یک بیضی نارنجیرنگ بر روی یک ساقه، به مایهی کلی تابلو لحن ویژهای میدهد و عنوان تابلو را القا میکند. تابلوی اطراف ماهی با نقشمایهی مرزی نظرگیرش، ساده به نظر میرسد؛ ولی یک گردآوری جالب توجه در شکلهای طبیعی و هندسی و بازنماییها و نشانههای قراردادی است. آنها به طور مجزا اطراف یک ماهی جمع شدهاند ولی با وجود گونهگونی بسیارشان، به شیوههای مختلفی بازتابندهی یکدیگر و اشارهکننده به یکدیگرند. انتزاع و بازنمایی در حد کمال با هم آمیخته شدهاند. این مجموعهی بازیگوشانه و شگفتانگیز اگر حاصل یک برنامهی سنجیده و عقلمندانه نباشد، فراوردهی یک فرایند آگاهانه است.