آزمون هوش گاهی فقط نشان میدهد که فرد چهقدر باهوش است، نه اینکه چهقدر هوش کسب کرده است.
ال. پیتر، 1968
برخی از افراد به عنوان افرادی زیرک، زرنگ، باهوش، بااستعداد، سریعالانتقال و تیزهوش شمرده میشوند و عدهای هم کمهوش، کودن، پخمه، کندذهن و احمق تصور میشوند. گروه اول معمولاً تحلیلی و تفسیری هستند، یعنی سریع یاد میگیرند، همه چیز را به خاطر میآورند و میتوانند مسائل پیچیده را توضیح دهند، اما افراد گروه دوم چنین نیستند. گروه اول در مدرسه و کار نیز بهتر عمل میکنند.
"برخی معمولی زاده میشوند، برخی به سطح معمولی بودن میرسند و برخی هم، معمولی بودن به آنها تحمیل میشود"
جوزف هلر، 1961
دیدگاههای عامیانه. "هوش همان چیزی است که آزمونهای هوش نشان میدهند، نه بیشتر". بسیاری از افراد نسبت به آزمونهای هوش بسیار بدبین هستند؛ اما آیا حق با آنهاست؟
اعتقاد بر این است که افراد باهوش مسائل را به خوبی حل میکنند، به روشنی استدلال میکنند، تفکر منطقی دارند و از ذخیرهی اطلاعاتی خوبی برخوردارند، با این حال میتوانند بین اطلاعات نیز تعادل برقرار کنند و در زندگی و زمینههای علمی نیز هوش خود را ابراز میکنند. افراد معمولی اغلب قدرت تحلیل پایینی دارند و بر روشهای غیرمتعارف اندیشیدن و عمل کردن اصرار دارند. ذوق زیبایی شناختی، تخیل، کنجکاوی و شهود نیز بخشی از نظریههای عوامانه است که اکثر آنها به طریقی پا را از آزمونهای روانشناسی معمول خلاقیت فراتر گذاشتهاند.
مطالعات بسیاری نشان دادهاند که مردان نسبت به زنان خودارزیابی بالاتری را در زمینهی هوش و به ویژه هوش فضایی و ریاضی انجام میدهند (توانایی شناختی)، اما در مورد هوش هیجانی این امر برعکس است. با این حال، روی هم رفته افراد در برآورد نمرات واقعی هوش خود چندان مهارتی ندارند ، چرا که عدهای از خود فروتنی نشان میدهند و توانایی واقعی خود را پایینتر ارزیابی میکنند، در حالی که برخی دیگر مغرور هستند و نسبت به نمرات واقعی ، ارزیابی بالاتری را از خود نشان میدهند.
IQ به چه معناست؟
سر فرانسیس گالتُن اولین طرفدار جدی آزمونهای هوش بود و اعتقاد داشت که هوش توانایی کلی مستقلی است که بخش اعظم آن وراثتی است و برحسب سرعت حل مسئله و دیگر فرآیندهای ذهنی میتواند به بهترین شکل سنجیده شود.
اگرچه متخصصان هنوز هم دربارهی تعریف دقیقی از هوش اتفاق نظر ندارند، اما مضمون مشترکِ تعاریفی بیشماری که ارائه میدهند این است که هوش توانایی یادگیری از طریق تجربه، و توانایی سازگاری با محیط است.
تاریخچهی آزمونهای هوش. در سال 1904 وزارت آموزش و پرورش فرانسه از روانشناسی به نام آلفرد باینت خواست تا روشی را برای شناسایی بچههایی که با حضور در کلاسهای عادی مشکل دارند، ابداع کند. باینت آزمونی را به منظور سنجش توانایی فردی در استدلال و استفاده از قدرت قضاوت طراحی کرد. محتوای آزمون او سؤالهایی بود که دانشآموزان متوسط (از نظر درسی) در سنین مختلف میتوانستند به آنها پاسخ دهند.
ابتدا از دانشآموز سؤالهایی پرسیده میشد که اندکی از سطح سنی او پایینتر بود و در ادامه، درجهی سختی سؤالها بیشتر میشد. در صورتی که کودک نمیتوانست به همهی سؤالهای پرسیده شده در یک سطح سنی مشخص پاسخ دهد، آزمون متوقف میشد. نمرهی آزمون باینت با توجه به سطح سنی که در آن کودک به همهی سؤالها پاسخ درست داده بود، تعیین میشد و به ازای هر پاسخ درست در سطح بالاتر، دو ماه اعتبار به آن اضافه میشد. بنابراین "سن عقلی" کودکی که به همهی سؤالها در سطح سنی 9 سال و سه سؤال اضافی در سطح سنی بالای 9 سال پاسخ درست داده بود9 سال و 6 ماه ارزیابی میشد.
آزمون باینت توسط لوئیس ترمن به ایالات متحده معرفی شد. ترمن به جای محاسبهی سن عقلی به شیوهای که باینت آن را حساب کرده بود، از مقیاسی به نام بهرهی هوشی (IQ) استفاده کرد که به معنای تقسیم سن عقلی بر سن زمانی، ضرب در 100 بود. بنابراین یک کودک 8 ساله با سن عقلی 10 سال دارای IQ 125 بود. (10 تقسیم بر 8 میشود 1.25، 1.25 ضرب در 100میشود 125). این روش محاسبهی IQ تا سال 1960 مورد استفاده قرار گرفت تا این که معیاری به نام IQ انحرافی جایگزین آن شد. IQ انحرافی از مقایسهی نمرهی فرد با توزیع نمرات به دست میآید و به وسیلهی کل جمعیت محاسبه میشود. این معیار نشان میدهد که فرد نسبت به دیگر افراد در آن سن و گروه (قومی، مذهبی، ملی) در کجای جمعیت قرار میگیرد.
در حال حاضر میدانیم که 66% از مردم نمرهی IQ بین 85 و 115 و 97% از مردم نمرهی IQ بین 70 و 130 را کسب میکنند. تعداد بسیار کمی هم دارای استعداد بالا (بالای 130) یا عقب افتاده (پایینتر از 70) هستند. مطالعات نشان میدهد که اکثر افراد حرفهای نمرهای بالاتر از 120 را به دست میآورند، در حالی که نمرهی اکثر کارگران غیرمتخصص بین 90 و 110 است.
هوش سرعت درک کردن است و مقولهای مجزا از توانایی است، در واقع هوش توانایی درک هوشمندانهی مسائل است.
ای. ان. وایتهد، 1960
خلاصهای از تصورات روانشناسان دربارهی هوش. انتشار کتاب بسیار بحث برانگیزی دربارهی هوش (منحنی زنگسان، نوشتهی ریچارد جی. هرنشتاین و چارلز موری، 1994) و انتشار بحثهای پرحرارت، اما نه لزوماً تخصصی، بیش از 50 متخصص از سراسر دنیا را بر آن داشت تا آنچه را به اعتقاد آنها تعریفی عالی و روشن از آن چیزی است که روانشناسان دربارهی هوش میاندیشند، اعلام کنند.
معنا و اندازهگیری هوش
· هوش یک قابلیت ذهنی کلی است که توانایی استدلال، طرحریزی، حل مسئله، تفکر انتزاعی، درک ایدههای پیچیده، یادگیری سریع و یادگیری از طریق تجربه را شامل میشود.
· پراکندگی افراد در طول زنجیرهی IQ، از پایین به بالا، میتواند بهخوبی از طریق منحنی زنگسان نشان داده شود (منحنی نرمال).
· آزمونهای هوشی از نظر فرهنگی نسبت به هیچ یک از گروههای قومی مغرضانه نیستند.
· فرآیندهای مغزی متضمن هوش به مقدار ناچیزی درک میشوند.
تفاوتهای گروهی
· اعضای گروههای قومی، مذهبی و نژادی میتوانند در هر سطحی از IQ باشند.
· منحنی زنگسان برای سفیدپوستان تقریباً حول و حوش IQ 100 و برای سیاهپوستان آمریکایی و آفریقایی تقریباً حول و حوش IQ 85 متمرکز میشود.
اهمیت کاربردی
· IQ به شدت به بسیاری از پیامدهای مهم آموزشی، حرفهای، اقتصادی و اجتماعی وابسته است و در برخی بخشهای زندگی بسیار قوی (تحصیلات، آموزش سربازی)، در برخی متوسط، ولی قوی (شایستگی اجتماعی) و در دیگر بخشهای آن نسبتاً پایین، ولی پایدار (قانون پذیری) است.
· آنچه را آزمونهای IQ اندازه میگیرند، از اهمیت کاربردی و اجتماعی زیادی برخوردار است.
· IQ بالا در زندگی یک امتیاز است، زیرا کمابیش تمام فعالیتها به استدلال و تصمیمگیری نیاز دارند. هیچ آزمونی عدم شکست در زندگی را تضمین نمیکند، اما شانس موفقیت در جامعه با افزایش IQ بیشتر میشود.
· برخورداری از IQ بالا اهمیت زیادی دارد. هر چه IQ پیچیدهتر (تازه، مبهم، متغیر، غیرقابل پیشبینی یا چندوجهیتر) باشد، کار یا وظیفهای که افراد انجام میدهند، بهتر است.
· تفاوت هوشی قطعاً تنها عامل مؤثر در تحصیل ، آموزش و تفاوتهای شغلی نیست، اما اغلب مهمترین است.
· صفات شخصیتی، تمایلات طبیعی، استعدادها و قابلیتهای فیزیکی در بسیاری از شغلها مهم هستند، اما نسبت به هوش از اهمیت کمتری برخوردارند.
منبع و پایداری تفاوتهای درون گروهی
· وراثتپذیری IQ در محدودهی بین 0.4 تا 0.8 تخمین زده میشود (در مقیاس بین 0 تا 1)؛ ژنتیک نسبت به محیط نقش بزرگتری را در تفاوتهای IQ بین افراد ایفا میکند.
· هوش اعضای یک خانواده، به دلایل ژنتیکی و محیطی، به میزان قابل توجهی متفاوت است.
· محیط و افراد بر IQ تأثیر میگذارند. افراد با سطح ثابتی از هوش که قابل تغییر نیست، متولد نمیشوند.
· متخصصان هنوز هم نمیدانند که چگونه IQ را برای بالا یا پایین بردن آن دستکاری کنند.
· تفاوتهای ناشی از ژنتیکی لزوماً غیرقابل جبران نیستند.
منبع و پایداری تفاوتهای بین گروهی
· IQهای گروههای قومی-نژادی همگرا هستند.
· تفاوتهای نژادی در IQ را میتوان مشابه خروج بچهها از مدرسه در مقایسه با زمان ورود به آن دانست.
· دلایل تفاوت هوشی در میان سیاهان دقیقاً همان دلایل تفاوت هوشی در میان سفیدپوستان است.
· هیچ دلیل (یا دلایل) روشنی برای تفاوت در میان گروههای قومی-نژادی وجود ندارد.
· تفاوتهای نژادی کوچکتر هستند، اما هنوز هم در بین افراد با زمینههای اجتماعی اقتصادی یکسان قابل توجه به شمار میآیند.
· از آن جایی که تحقیقات دربارهی هوش متکی به خود-ردهبندی نژادی است، یافتههای متفاوت به برخی آمیزههای نامشخص از تفاوتهای اجتماعی و بیولوژیکی در میان گروهها مربوط میشود (کسی جز این ادعا میکند).
چکیدهی مطلب-بهرهی هوشی چیست؟ -گاهشمار
باینت آزمون هوش را برای استفاده در مدارس فرانسه طراحی کرد. ثروندایک، مقدمهای بر اندازهگیریهای ذهنی و اجتماعی. آزمون استنفورد-بینه منتشر شد. اسپیرمن، ماهیت هوش و اصول شناخت مقیاس هوشی وکسلر برای بزرگسالان مطرح شد. | 1903 1904 1916 1923 1939 |
----------------------------------
برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:
برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال اخبار آموزشی مترجمان کانون شوید:
https://t.me/MotarjemaneGhalamchi
----------------------------------