اجازه ندهید این شش پدیده، حافظه شما را تحریف کنند!

هر کدام از ما ،2 نظام تجزیه و تحلیل ذهنی داریم که نظام 1، سریع، ناخودآگاه،واکنشی و مبتنی بر تجربیات گذشته است و نظام 2، کند، منطقی، تحلیل‌گرانه و مبتنی بر عقل است...

اجازه ندهید این شش پدیده، حافظه شما را تحریف کنند!

هر کدام از ما، 2 نظام تجزیه و تحلیل ذهنی داریم که با نام نظام‌های 1 و 2 کسب آگاهی شناخته می‌شوند. نظام 1، سریع، ناخودآگاه، واکنشی و مبتنی بر تجربیات گذشته است و نظام 2، کند، منطقی، تحلیل‌گرانه و مبتنی بر عقل است. وجود نظام 1 برای بقا در جهان، حیاتی است اما گاهی به دلیل احساسات و واکنش‌های سریع و غیرمنطقی، دچار اشتباه می‌شود. در این شرایط نیاز است نظام 2، به کنترل و اصلاح آن بپردازد. یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که ذهن انسان دارد، ترس بیش از حد آن از ناشناخته‌ها است. به همین دلیل است که اگر در مورد بخشی از یک داستان، اطلاعات کافی نداشته باشد، به داستان‌سرایی و توسل به خلاقیت خود می‌پردازد تا آن داستان را تکمیل کند. این اتفاق در موارد مختلف زندگی و حتی آموزش اتفاق می‌افتد و ریشه تحریف‌های بسیاری در حافظه است. آگاهی از آنها می‌تواند به فرد برای مقابله، کمک کند.

حافظه می‌تواند به شکل‌های مختلفی تحریف شود. افراد، یک داستان را براساس دانش خود تفسیر می‌کنند. آنها همچنین زمانی که نظمی و ساختاری مشخص در اتفاقات مشخص نمی‌شود، خودشان نظمی ساختگی به آن می‌دهند تا به داستانی منطقی‌تر برسند. حافظه یک ماهیت بازسازی شده دارد. ما نمی‌توانیم تمام جوانب و جزئیات یک رویداد را به خاطر بیاوریم. به همین دلیل تنها بخش‌هایی از آن را حفظ می‌کنیم که اهمیت احساسی بیشتری برای ما دارد و تلاش می‌کنیم تا جاهای خالی را با جزئیاتی از خودمان پر کنیم که داستان ما یکپارچه شود. مشکل آنجا است که این جزئیات واقعی نباشند.

«فوران خیالپردازی[1]» هم پدیده دیگری است که گاهی حافظه را تحریف می‌کند. اگر از افراد خواسته شود تا یک رویداد را به صورت روشنی در ذهن خود تصور کنند، ممکن است در آینده تصور کنند که آن رویداد واقعا اتفاق افتاده است. به عنوان مثال در یک پژوهش از تعدادی از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا شکستن یک پنجره را با دست خود تصور کنند. بسیاری از این افراد در آینده واقعا باور داشتند که چنین اتفاقی در زندگی آنها افتاده و متوجه نبودند که چنین واقعه‌ای تنها نتیجه خیالپردازی خودشان بوده است.

یکی دیگر از تحریف‌های امکان‌پذیر در حافظه، «پیشنهاد[2]» است. این اشتباه به سادگی در اثر شیوه پرسیدن یک سوال رخ می‌دهد. در یک مطالعه، به شرکت‌کنندگان فیلمی از یک تصادف نشان داده شد. در این فیلم، یک ماشین با عبور غیرمجاز از تابلوی توقف در سر یک چهارراه با ماشین در حال عبور دیگری تصادف می‌کرد. پس از نمایش این فیلم از عده‌ای از افراد خواسته شد تا سرعت ماشین‌هایی را که با یکدیگر «برخورد» می‌کنند، تخمین بزنند. این افراد معتقد بودند که سرعت آنها 51 کیلومتر بوده است. از گروه دوم از افراد خواسته شد تا سرعت ماشین‌هایی را که به یکدیگر «کوبیده» می‌شوند، حدس بزنند. این گروه سرعت ماشین‌ها را 66 کیلومتر برآورد کردند. نتیجه آن بود که شکل سوال دوم باعث شده بود تا تصور افراد از سرعت ماشین‌ها افزایش یابد. در نظام‌های قضایی کشورها، قدرت این سوال‌های هدایت کننده[3] به خوبی شناخته شده و تلاش می‌شود تا از بروز آنها و هدایت روند دادگاه به مسیری مشخص جلوگیری شود. اما واقعیت آن است که پیشنهادات و تصورات القایی نهفته در چنین سوالاتی بسیاری زیرکانه است و نمی‌توان به طور کامل از آنها دوری کرد.

«مداخله[4]»، یکی دیگر از منابع تحریف حافظه است. فرض کنید که پلیس اندکی پس از یک جرم با یک شاهد ماجرا صحبت کرده و عکس‌هایی از مظنون‌های احتمالی به او نشان دهد. مدت زمانی می‌گذرد و پلیس بالاخره یک مظنون را بازداشت می‌کند؛ یکی از کسانی که شاهد عکس او را دیده بود. اکنون اگر از شاهد خواسته شود تا یک گروه از افراد را دیده و کسی را به یاد بیاورد که در صحنه جرم حضور داشته، ممکن است به اشتباه آن شخصی را به یاد بیاورد که عکسش را دیده بوده است. این اتفاق برای یک روانشناس استرالیایی به نام دونالد تامسون رخ داده بود. او را پلیس به جرم ورود غیرقانونی و اذیت و آزار یک زن دستگیر کرد. اما مشخص شد که آن زن پیش از قربانی شدن در حال تماشای تلویزیون و مشاهده تصویر دونالد تامسون بوده که در حال مصاحبه بوده است. نظام 1 دانستن آن زن وارد عمل شده بود و به دلیل اهمیت احساسی آن اتفاق تصویر تامسون را در ذهنش حک کرده بود اما نمی‌دانست که حافظه او مرتکب خطا شده است.

آنچه روانشناسان آن را «نفرین دانش[5]» می‌نامند، دستکم گرفتن زمان یادگیری دانش کنونی ما برای افراد دیگر است. معمولا معلم‌ها از این تصور نادرست رنج می‌برند. معلمی که حساب دیفرانسیل و انتگرال تدریس می‌کند و آن را بسیار آسان می‌داند، نمی‌تواند خود را جای دانش‌آموزی بگذارد که به تازگی در حال آموختن اصول کار است و راه دشواری تا فهم کامل مطلب دارد. نفرین دانش شباهت بسیاری با «تبعیض پسگرایانه[6]» دارد. این پدیده را که می‌توان دانش تمام و کمال هم دانست، همان چیزی است که درباره‌اش می‌گویند: «معما چو حل گشت، آسان شود.» زمانی که ما اطلاعات کامل و دانش عمیقی نسبت به یک سلسله اتفاقات و رویدادها به دست می‌آوریم، نسبت به پیش از آن نگاهی بسیار متفاوت‌تر به همان موضوع خواهیم داشت. کارشناسان بازار سهام در اخبار شامگاهی با اطمینان کامل می‌توانند تحولات و نوسان‌های آن روز بازار را تشریح کنند؛ با این حال، آنها پیش از شکل گرفتن و روی دادن آن اتفاقات نمی‌توانستند این موضوعات به اصطلاح بدیهی را پیش‌بینی کنند.

«احساس دانستن[7]» هم موضوع دیگری است که در سیاست و بازاریابی رواج بسیاری دارد. این حالت اختلال در حافظه همان چیزی است که از آن با نام دروغ بزرگ هم نامبرده می‌شود. شما اگر یک موضوع نادرست و یک دروغ بزرگ را بارها بشنوید، به این دلیل که در مرتبه‌ها بعدی اندکی ذهن شما با آن آشنا است، تصور می‌کنید که واقعیت داشته و حتی خودتان صحت آن را آزموده‌اید.

[1] Imagination inflation

[2] suggestion

[3] leading questions

[4] Interference

[5] curse of knowledge

[6] hindsight bias

[7] feeling of knowing

منبع:

Brown, Peter;  Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 112-116.


Menu