قهرمان پیشرفت
فاطمه عباسی از اسفراین
از رتبهی 1350 سال 98 تا رتبهی 703 سال 99
فاطمه عباسی در یک نگاه
شهر: اسفراین (خراسان شمالی)
مدرسه: فرزانگان
رتبهی کنکور: 703 منطقهی 3 تجربی
سالهای حضور در کانون: پنجم دبستان تا هفتم و نهم تا دوازدهم و یک سال فاغالتحصیلی بهمدت 8 سال
رشتهی قبولی: پزشکی دانشگاه سبزوار
تحصیلات و شغل پدر و مادر: کارشناسی، فرهنگی
نمرههای کنکورت در سال 98 و 99 چگونه بود؟
سال 98: فارسی 60، عربی 54، دینی 73، زبان 60، زمین 4، ریاضی 77، زیست 70، فیزیک 75 و شیمی 71
سال 99: فارسی 48، عربی 64، دینی 75، زبان 39، زمین 7، ریاضی 52، زیست 74، فیزیک 54 و شیمی 40
نمرههایت در سال 98 خیلی خوب بود، اما نتوانستی به هدفی که میخواستی برسی. چرا؟
در سال 98 سه مسئله باعث شد نتواند به هدفم برسم. یکی همزمانی امتحانات نهایی با ماه رمضان بود. وقتی برای امتحان از خانه بیرون میرفتم و برمیگشتم، خیلی خسته میشدم و نمیتوانستم آنطور که باید درس بخوانم. مسئلهی دوم بحث تعویق کنکور بود که آن سال به خاطر موضوع زلزله و سیل به وجود آمده بود و تمرکزم را بههم ریخت. اما موضوع مهمتر مربوط به جمعبندی و آزمونهای جامعی بود که میدادم. آزمونها را پیوسته نمیدادم. عمومیها را پاسخ میدادم، اما اختصاصیها را در کنار هم پاسخ نمیدادم و مثلاً تعداد سؤال اختصاصی را پاسخ میدادم و بقیه را برای فردا میگذاشتم.
و جالبتر این است که نمرههایت در سال 99 خیلی کمتر از سال 98 بود، اما رتبهات تقریباً دو برابر بهتر شد.
به خاطر سختی کنکور 99 بود. من برای سال 98 خیلی سطح بالا درس خوانده بودم و از مطالب کتاب درسی و سؤالات ساده غافل شده بودم. همین موضوع برای کنکور 98 غافلگیرم کرد.
سر جلسهی کنکور خودت هم متوجه بودی که نمرههایت نسبت به سال 98 پایینتر است؟
بله متوجه شدم، اما میدانستم که کنکور هم سختتر است و این سختی برای همهی دانشآموزان است. قبل از کنکور هم پیشبینی میکردم که رتبهام همین حدود 700 تا 800 شود.
گفتی که در دوران جمعبندی سال 98 پیوسته و جامع آزمون نمیدادی. در سال 99 عملکردت در دوران جمعبندی چه فرقی کرد؟
در سال 98 منبعی که برای آزمونهای جامع انتخاب کرده بودم خیلی خستهکننده بود. یک سری سؤالات را هم از نظام قدیم آورده بودند و خیلی اذیت میشدم و به همین دلیل بعد از تمام کردن عمومیها خسته میشدم و اختصاصیها را پیوسته و پشت سر هم و منظم پاسخ نمیدادم. مثلاً تعدادی از سؤالات ریاضی را پاسخ میدادم و سؤالات آخر را رها میکردم و به سراغ زیست میرفتم و 20 سؤال از زیست را جواب میدادم و آزمون را نیمهکاره رها میکردم و بقیه را برای روز بعد میگذاشتم. برای سال 99 اما آزمونها را کامل هم عمومی و هم اختصاصی را در زمان 4 ساعت و 10 دقیقه پاسخ میدادم. حتی در اواخر دورهی جمعبندی آزمون را زودتر هم تمام میکردم.
برای کنکور 99 از چه کتابی برای دوران جمعبندی استفاده کردی؟
در سال 99 دو منبع را کار کردم. یکی زرد 10 کنکور و یکی هم یک کتاب از انتشاراتی دیگر. طوری بود که من به رغم مشترک بودن بعضی از سؤالات کنکورهای سالهای گذشته، هر دو منبع را کامل کار کردم و حتی بعضی از کنکورها را برای سوم هم پاسخ دادم.
نحوهی آزموندادنت چگونه بود؟ آیا سهروز یکبار آزمون میدادی یا روش متفاوتی داشتی؟
ترتیب مشخصی نداشت. بستگی به آزمونی داشت که میدادم. اگر آزمون متعادل بود و تحلیلش در همان روز تمام میشد، روز بعد دوباره آزمون میدادم. اما اگر آزمون سنگینی بود و نیاز به تحلیل بیشتر و جامعتر داشت، برایش یک یا دو روز بیشتر وقت میگذاشتم و سپس آزمون بعدی را میدادم. فکر میکنم یک یا دو بار هم در یک روز دو آزمون جامع دادم.
بیشتر راجع به این موضوع توضیح میدهی؟
اوایل دوران جمعبندی، ایدهی بعضی از سؤالات برایم جدید بود، اما رفتهرفت سؤالها و ایدههایش برایم تکراری میشد و میتوانستم زمان بین دو آزمون را کوتاهتر کنم و تعداد آزمون بیشتری را تمرین کنم. از طرفی دو منبع برای جمعبندی داشتم و مثلاً ممکن بود سؤالات کنکور یک سال را این هفته از کتاب زرد کانون کار کنم و هفتهی بعد از منابع دیگری که داشتم. به همین دلیل بعضی از سؤالات تکراری میشد و سرعت عملم هم بیشتر میشد.
وقتی آزمونی را میدادی، در زمان باقیمانده تا آزمون بعدی فقط تحلیل میکردی یا اینکه به سراغ لکهگیری مباحث هم میرفتی؟ روش تو چگونه بود؟
دلیل عدم موفقیت من در سال 98 همین مسئله بود که روی سؤالات کنکورهای سال گذشته تمرکز نکردم و آنها را خوب کار نکردم. سؤالات کنکورهای سالهای گذشته خیلی مهم هستند. بههمین دلیل هم سال 99 روی سؤالات کنکورهای گذشته تمرکز کردم و حتی آنها را از دو منبع کار کردم.
برایم تحلیل سؤالات هم خیلی مهم بود. روشم این بود که یک برگه بر میداشتم و برایش سه ستون در نظر میگرفتم که شامل تستهای غلط، تستهای نزده و تستهای شکدار بود. بعد زیر هر کدام شمارهی تست و مبحث آن تست و دلیلی که غلط زدم یا شک داشتم یا پاسخ ندادم را مینوشتم. بعد تقسیمبندی میشد. مثلاً مینوشتم ادبیات، 21 دست و4 غلط که میشود 79 درصد و بعد تستها را توضیح میدادم. مثلاً شمارهی 3 غلط، مبحث املا و به دلیل واژگان خارج از کتاب. برای همهی سؤالات و مبحثها و درسها این کار را میکردم.
این کار به من دو ایده میداد. یکی اینکه متوجه میشدم اکثراً در مبحث املا یا آرایهی تشبیهی مشکل دارم. سعی میکردم در زمان خارج از آزمونها برای این مباحث تست بیشتری کار کنم یا دوباره مرور کنم. ایدهی بعدی هم مربوط به شمارهی سؤالها بود. چون از دو منبع کنکورها را کار میکردم. پیش میآمد یک سؤال را در هر دو منبع اشتباه جواب میدادم. این سؤالات را دقیق بررسی میکردم که آیا به دلیل خستگی بوده یا بیدقتی یا به خاطر سختی سؤال بوده است. این کار دو چشمانداز برایم به وجود میآورد. یکی اینکه اگر دلیلش خستگی بین سؤالها کمی استراحت کنم و دیگری اینکه اگر سؤالی سخت بوده، آن را برای آخر آزمون بگذارم. مثلاً این اتفاق زیاد رخ میداد که سؤالات آخر یک درس را غلط جواب بدهم.
چقدر مقید به زمان بودی؟ آیا به این توانایی رسیده بودی که برای هر درس در آزمونی که میدهی چقدر وقت بگذاری؟
برای سال 98 شاید یکیدو آزمون بود که من کامل آزمون را دادم. اما در همانها هم پراکنده به سؤالها جواب میدادم. مثلاً 20 سؤال زیست را جواب میدادم و به سراغ فیزیک میرفتم. با این کار عملاً تا ذهنم عادت کند به یک درس، من آن درس را تغییر میدادم. ولی برای کنکور 99 روشم را تغییر دادم. در آزمونهایی که در دوران جمعبندی دادم تمرین کردم که زمانهایی که برای هر درس میگذارم کامل رعایت کنم و از درسی به درس دیگر هم پرش نکنم. ترکیب درسها را هم تغییر ندادم و طبق دفترچه پاسخ دادم. این کار آرامش بیشتری به من داد.
در درس فارسی کنکور 99 یک سؤال جدید مربوط به اثر و تاریخ ادبیات داشتیم. تو به آن سؤال جواب دادی؟
روز قبل از کنکور تجربی، من سؤالات کنکور هنر و ریاضی را بررسی کرده بودم و میدانستم که سؤالی با این سبک آمده است. به همین دلیل همان شب کنکور آن مبحث را کامل خواندم و یادداشتبرداری کردم و حتی برای خودم توضیح دادم و وُیس هم ضبط کردم. صبح روز کنکور هم در طول مسیر دوباره آن وُیس را گوش دادم. در جلسهی کنکور یک لحظه هول شدم و شک کردم و جواب از ذهنم پرید و در نهایت هم آن سؤال را غلط پاسخ دادم.
به دانشآموزان پیشنهاد میکنی که این کار را بکنند؟
این کار کاملاً شخصی است و هر دانشآموزی باید برای خودش تصمیم بگیرد. این کاری که روز قبل از کنکور کردم به من آرامش داد که یک سؤالی را روز قبل از کنکور خواندم و بلد هستم. اما متأسفانه در جلسه پاسخ غلط دادم.
به نظرت اینکه دانشآموزان به سؤالات کنکور گروههای دیگر که روز قبل از کنکور توجه کنند، هم یک موضوع شخصی است؟
بله. کاملاً بستگی به خود دانشآموز دارد. مثلاً من خودم سؤالات را هم در سال 98 و هم در سال 99 فقط نگاه کردم و حل نکردم. حالا اگر دانشآموزی اگر فکر میکند ممکن است نگران شود، میتواند این کار را نکند. اما دیدن سؤالات کنکورهای دیگر، یک چشماندازی برای ما به وجود میآورد. مثلاً از چه مباحثی قرار است سؤالات سختی بیاید. اگر دانشآموزی روی احساساتش کنترل دارد و میتواند آن را مدیریت کند و هیجانی نیست، دیدن سؤالات کنکورهای دیگر در روز قبل از کنکور خودش میتواند به او خیلی کمک کند تا با دیدی باز به جلسهی کنکور برود.
در جلسهی کنکور متوجه شدی که در عمومیها در دو درس ادبیات و زبان اوضاع خیلی خوبی نداری؟
در جلسهی کنکور وقتی دیدم تستهای قرابت در ادبیات برایم سخت است، بخشی از زمان درس زبان را به فارسی دادم. ادبیات برایم درس خاصی بود و در آزمونهای کانون هم معمولاً نمرهام 100 میشد. در جلسه مجبور بودم تستهای قرابت را چند بار بخوانم و این موضوع وقتم را میگرفت. به خاطر همین هم ادبیات و هم زبان را خراب کردم. البته یک دلیل دیگر هم داشت.
اینکه در عمومیها نتوانستی نتیجهی مورد انتظارت را بگیری، روی اختصاصیها تأثیری نگذاشت؟
برای من هر کدام از درسها جدا بود و اینگونه نبود که وضعیت درسها روی هم اثر بگذارد و این توهم را نداشتم که اگر سؤالی یا درسی را خراب کنم و غلط بزنم، بقیهی سؤالات و درسها را هم خراب میکنم. این مدیریت اراده را داشتم که درسها روی هم اثر منفی نگذارند.
در درس شیمی در کنکور 99 سبک سؤالها تغییر کرد. سؤالات دومرحلهای داشتیم. سؤالات شمارشی بیشتر شده بود و همینطور تعداد مسئلهها. واکنش تو نسبت به این تغییر چگونه بود؟
بعد از دیدن سؤالات شیمی در کنکور ریاضی، با یکی از دوستانم صحبت کردم و او هم گفت که اگر قرار باشد سؤالات شیمی سخت باشد، برای همهی دانشآموزان سخت است و به من امیدواری داد. این گفتوگو باعث شد آرامشم بیشتر شود. در جلسهی کنکور هم سعی کردم علاقلانهترین کار را انجام بدهم و فقط تستهایی از شیمی را پاسخ بدهم که مطمئن هستم درست میزنم تا یک درصد مطمئنی را به دست بیاورم. سعی کردم فقط سؤالاتی که مطمئن هستم جواب بدهم و وقتم را برای سؤالات طولانی یا سؤالاتی که عددهای پیچیده داشتند یا سؤالاتی که شک داشتم که میتوانم پاسخ بدهم نگذاشتم. در شیمی هم فقط یک غلط داشتم و 40 درصد پاسخ دادم.
آیا در درسهای اختصاصی زمان اضافه آوردی؟
بله. طبق برنامهای که مشخص کرده بودم جلو رفتم. سؤالات زیست را در زمانی که مشخص کردم کامل جواب دادم و وقتی را برای بازگشتن به سؤالات ریاضی و فیزیک و شیمی ذخیره کرده بودم. البته در بازگشت نتوانستم به سؤالی جواب بدهم. یعنی بقیهی سؤالات برایم سخت بودند و به جواب نمیرسیدم و برای موضوع هم حرص زیادی خوردم.
بعد از کنکور چه احساسی داشتی؟
اصلاً حس خوبی نداشتم. به خودم میگفتم که رتبهام از سال قبل هم بدتر میشود و ای کاش همان سال قبل انتخاب رشته میکردم و به دانشگاه میرفتم.
تو سال قبل با رتبهی 1350 تصمیم گرفتی پشت کنکور بمانی و دوباره کنکور بدهی. چرا؟
من دانشآموز درسخوانی بودم و مدرسه هم روی من خیلی حساب میکرد. بعد از اعلام نتایج و رتبهها دیدم به چیزی که میخواهم نمیتوانم به دست بیاورم و ترجیح دادم یک سال دیگر بمانم و تلاش کنم. این طوری خودم از خودم راضیتر بودم.
سال 98 با رتبهای که داشتی چه رشته و دانشگاهی میتوانستی پذیرفته شوی؟
من سال 98 میتوانستم پزشکی و دندان بومی را در استان خودم قبول شوم یا رشتهی داروسازی را هم میتوانستم در شهرهای خوب قبول شوم، اما چیزی نبود که میخواستم و من را راضی نمیکرد. آدم تا وقتی از خودش راضی نباشد، نمیتواند از زندگیاش لذت ببرد. این حس رضایت خیلی مهم است.
آیا در طول مسیری که برای کنکور 99 میخواندی زمانهایی بود که به خودت بگویی: «عجب کاری اشتباهی کردم!» و چرا همان سال اول انتخاب رشته کردم؟
هیچ کس به اندازهی آدمی که یک بار شکست خورده از شکست نمیترسد. این آدم هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد.
در طول مسیر من بارها خسته شدم، اما دوباره شروع میکردم. بعضی روزها میشد که اصلاً درس نخوانم و یا به خاطر عذاب وجدان روزی یکیدو ساعت بخوانم. اما متوقف نشدم و دوباره خودم را بازیابی میکردم.
آزمونها را چگونه شروع کردی؟ برنامهی مطالعاتیات چطور بود؟
همان اولین آزمونی که دادم خیلی برای نتیجهام استرس و نگرانی داشتم. اولین آزمون میتواند خیلی مسائل را مشخص کند. نشان بدهد که اصلاً آن اراده را دارم یا نه. در همان اولین آزمون شوکه شدم و ترازم خیلی خوب شد. ترازم 7400 شد. این موضوع خیلی خوشحالم کرد. از طرفی در سال 99 خیلی به خودم سخت نگرفتم. سعی کردم از درس خواندنم لذت ببرم. من در سال 98 همهی کارها را کرده بودم و به خاطر بعضی اشتباهات رتبهام روی مرز قرار داشت. سعی کردم در سال 99 تا میتوانم تست بزنم و پرکاری تستی داشته باشم.
در ادامه ساعت مطالعهام افت کرد. ساعت مطالعهام نوسانی شده بود و حتی در زمانی به روزی دو ساعت هم رسید. همانجا هم نگرانیها به سراغم میآمد که چرا همان سال اول انتخاب رشته نکردم. اما بعد از عید دوباره ساعت مطالعهام زیاد شد و توانستم وضعیتم را خیلی بهتر کنم.
البته در کنکور 98 من فکر میکردم که فقط ساعت مطالعه مهم است، اما در کنکور 99 متوجه شدم که کیفیت مطالعه هم مهم است و سعی کردم به جای ساعتی درس خواندن، حجمی درس بخوانم.
در حال حاضر که در پروژهی هفت هستیم و فروردینماه تمام شده است، خیلی از دانشآموزان یا فارغالتحصیلها هستند که شرایطشان مثل تو هست. حالا یا نتایج خوبی داشتهاند در شروع سال یا سال گذشته، ولی الان موقعیت رضایتبخشی ندارند. مثل زمانی که تو ناامید شده بودی و ترس از شکست داشتی. چه پیشنهادی برای آنها داری؟ در این شرایط یک دانشآموز چه کاری باید انجام بدهد؟
باید اعتمادبهنفس داشته باشند و به خودشان ایمان و باور داشته باشند. نباید هول بشوند. دور خودشان را با کتاب های متعدد شلوغ نکنند، در حالی که مطمئن هستند نمیتوانند همهی آنها را کار کنند. سعی کنند تمرکزشان را روی قسمتهایی که قبلاً خواندهاند و مسلط هستند بگذارند و اگر وقت داشتند به سراغ مبحث جدید یا مباحثی که وضعیت خوبی ندارند بروند. ممکن است نتوانند همهی مباحث را بخوانند و مسلط شوند، اما اگر اعتمادبهنفس داشته باشند، میتوانند از داشتههای خودشان بهترین استفاده را بکنند.
چرا اینقدر روی مسئلهی اعتمادبهنفس تأکید میکنی؟
در دو آزمون برای خودم من پیش آمد که نتوانستم همهی مباحث را بخوانم و آمادگی کافی نداشتم. یک آزمون در بهمنماه بود. یادم آید خودم خودم را سرکوب کرده بودم و میگفتم که آماده نیستم و نمیتوانم به سؤالها جواب بدهم. اصلاً اعتمادبهنفس نداشتم. دقیقاً همین اتفاق هم افتاد و پایینترین ترازم را در آن سال در همان آزمون کسب کردم. در یک آزمون دیگر هم بود که نتوانسته بودم مباحث را کار کنم. آن موقع به خودم گفتم که این مباحث را قبلاً خواندهام و تست هم زدهام و اگر الان نتوانستم روی آنها تمرکز کنم، دلیل بر این نیست که نتوانم به سؤالها جواب بدهم. آزمون را با اعتمادبهنفس دادم و جالب این بود که تراز خوبی هم گرفتم و حتی نسبت به آزمون قبل از آن هم پیشرفت کردم. اعتمادبهنفس خیلی مهم است.
بعضی از دانشآموزان هستند که فکر میکنند الان دیگر نمیتوانند پیشرفت کنند. من همین الان در کامنتهای سایت کانون با این موضوع مواجه میشوم. جواب تو به این دانشآموزان چه میتواند باشد؟ آیا واقعاً در این بازهی زمانی اگر جمعبندی خوبی داشته باشند، میتوانند پیشرفت کنند؟
من واقعاً باور دارم که میتوانند پیشرفت کنند. چون این اتفاق برای خودم افتاد. من خودم در سال 99 فراز و نشیب زیادی داشتهام و حتی ترس این را داشتم که رتبهام از رتبهی سال قبلم هم بدتر شود. اما بعد از عید و مخصوصاً دورهی جعبندی عملکرد خوبی داشتم. اگر تمرکز خود را روی سؤالات کنکورهای سالهای قبل بگذارند و چند دور آنها را کار کنند، میتوانند تغییر زیادی در رتبهی خود ایجاد کنند.
از طرفی به کتابهای درسی واقعاً توجه کنند. مخصوصاً دانشآموزانی که قرار است امتحان نهایی برای درسهای دوازدهم داشته باشند. سعی کنند کتاب درسی را موبهمو بخوانند. کنکور 98 به من ثابت کرد که خواندن کتاب درسی خیلی مهم است و من هم دقیقاً از همین نقطه لطمه خوردم.
تو به رغم اینکه میگفتی با زیستشناسی مشکل داشتم، اما زیستشناسی در هر دو سال یعنی هم کنکور سال 98 و هم 99 ثبات داشتی. در جایی از مصاحبه به موضوع کتاب درسی اشاره کردی. میخواهم بدانم زیستشناسی را با چه روشی میخواندی؟
من در سال 98 واقعاً با درس زیستشناسی مشکل داشتم و نمرههایم در آزمونهای کانون همیشه بین 50 تا 60 درصد بود و در کنکور سال 98 که 70 درصد پاسخ دادم، فکر میکنم نتیجهی خیلی خوبی گرفتم. در کنکور 99 اما به رغم سختتر بودن توانستم نمرهی بهتری بهدست بیاورم و 74 درصد پاسخ دادم. وقتی برای کنکور 99 شروع کردم سعی کردم زیستشناسی را از اول خوب بخوابم و این ذهنیت که زیست را قبلاً خواندهام در خودم از بین بردم و سعی کردم روش مطالعهام را کامل تغییر بدهم.
روش مطالعهام برای زیست اینگونه بود که اول یک بار کامل با چشم یک صفحهی کتاب را کامل میخواندم و بعد همان صفحه را با صدای بلند میخواندم تا به صدای خودم گوش کنم. کتاب را شلوغ نمیکردم که زیر جملهها و کلمات خط بکشم یا حاشیهبرداری کنم. این کار را ادامه میدادم تا یک گفتار را تمام کنم. بعد به سراغ تست میرفتم و حدود 10 تا 15 تست میزدم. به این ترتیب که یک سؤال و گزینهها را میخواندم. جواب احتمالی خودم را حدس میزدم، اما به سراغ پاسخنامه نمیرفتم. کتاب درسی را باز میکردم و میگشتم تا گزینهها را پیدا کنم و ببینم آیا جوابی که در کتاب پیدا میکنم با جواب خودم یکی بوده است یا نه. بعد به سراغ پاسخنامه میرفتم و جواب را کامل میخواندم. اگر جوابی که خودم حدس زدهام و جوابی که در کتاب درسی پیدا کردم و جواب پاسخنامه یکی بود، مطمئن میشدم که درس را خوب یاد گرفتهام. اگر جوابی که در کتاب پیدا کردم با جواب پاسخنامه یکی بود، اما با جوابی که من حدس زدم متفاوت بود، متوجه میشدم که درس را متوجه شدهام که توانستم جواب را در کتاب درسی پیدا کنم، اما هنوز نمیتوانم از اطلاعاتم خوب استفاده کنم. اما اگر جوابی که در پاسخنامه بود با جواب اولیهی خودم و جوابی که در کتاب درسی پیدا کردم متفاوت بود، میفهمیدم که اصلاً کتاب را مفهومی و کامل نخواندهام. در زیست نکاتی وجود دارد که در ابعاد کتاب پنهان شده و نیاز دارد که مفهومیتر و با دقت بیشتری خوانده شود. شاید این 10 تا 15 تست زمان زیادی از من میگرفت، اما بعد از آن خیالم راحت میشد و با سرعت خیلی بیشتری تستها را پاسخ میدادم. در آزمونهای کانون هم در سال 99 زیستشناسی را معمولاً بالای 80 درصد پاسخ میدادم و این روش به پیشرفت من در درس زیست کمک زیادی کرد.
دربارهی منابعت در درس زیستشناسی هم میگویی.
در سال 99 من از یک کتاب کمکدرسی زیستشناسی خوشم آمد. وقتی به دوستانم گفتم، میگفتند که کتاب خوبی نیست و نمیتواند کمک کند. ولی من از آن کتاب خوشم آمد و کامل آن کتاب را خواندم و کار کردم. خیلی از بچهها درگیر این مسئله هستند که چه کتابی را بخرند و چه کتابی را کار کنند؟ اما واقعاً مسئلهی مهم این نیست. مسئلهی مهم این است که از چه کتابی خوشمان بیاید. زبان نویسنده ما را جذب کند و بتوانیم با کتاب ارتباط خوبی برقرار کنیم. واقعیت هم این است که 80 تا 90 درصد مطالب همهی کتابها یکی هستند و شاید در 10 درصد مطالب با هم اختلاف داشته باشند. اگر ما همان 90 درصد مطالب را کامل یاد بگیریم خیلی بیشتر پیشرف میکنیم. مهم است که کتابی را که انتخاب میکنیم کامل کار کنیم.
برای درس دینی چطور؟
در درس دینی کتاب درسی خیلی مهم است که بتوانیم کتاب درسی را حفظ کنیم و مسلط باشیم. در دینی هیچ وقت سؤال خارج از کتاب درسی نمیآید. حتی پیام آیهها را هم حفظ نمیکردم و در خود سؤالات کنکور سالهای گذشته میتوان متوجه پیام آیهها و نظر طراحان کنکور شد. بعضی وقتها در کتابهای کمک درسی این قدر پیام آیهها را پیچیده میکنند و همه چیز را با هم قاطی میکنند که نمیتوانیم پیامهای اصلی را تشخیص بدهیم. از تست زدن برای درس دینی خوشم میآمد و معمولاً در زمانهای بیکاری یا استراحتم همیشه 25 تست دینی را پاسخ میدادم.
تو از پنجم دبستان به کانون آمدی و غیر از سال هشتم در همهی سالها بهمدت 8 سال در آزمونها شرکت کردی. دلیل این پیوستگی تو چه بود؟
آزموندادن همیشه برای من جذاب بود. سال پنجم دبستان برای قبولی در آزمون تیزهوشان به کانون آمدم. اما همان سال اولین باری بود که گفتند آزمون تیزهوشان در سال ششم برگزار میشود. سال ششم هم آزمون دادم. سال هفتم میخواستم از فضای آزموندادن فاصله نگیرم. سال هشتم گفتم کمی استراحت کنم و در آزمونها شرکت نکردم که خیلی به من ضربه زد. بعد از آن هم در همهی سالهای بعد در آزمونها شرکت کردم.
آزموندادن خیلی مهمتر از کتاب تستی داشتن و تمرین آن است. فشاری که در آزمون وجود دارد خودش باعث یادگیری میشود. به ما نشان میدهد که چه قسمتهایی را خوب خواندهایم و در کدام قسمت نیاز به تلاش بیشتری داریم. من بعضی وقتها روی گزینهای شک میکردم و میدیدم که آن مطلب در هیچ کتاب تستی وجود ندارد.
طوری دربارهی منابع مطالعاتی صحبت میکنی، انگار همهی منابع را میشناسی؟
شاید باورتان نشود اما برای کنکور 98 من تقریباً همهی کتابهایی که در بازار وجود داشت را داشتم. یعنی حتی کتابهای تست ناشناختهترین ناشران را هم تهیه میکردم. این منابع متعدد واقعاً من را دچار آشفتگی کرده بود. اما برای کنکور 99 تصمیم گرفتم برای هر درس فقط یک کتاب تست داشته باشم، اما آن را کامل تمرین کنم. بقیهی کتابهایی که داشتم را داخل کمد گذاشتم. یعنی من برای 8 درس 8 کتاب تست داشتم. حالا اگر زمانی احساس میکردم که نیاز به کتاب دیگری دارم، آن وقت یک کتاب را از کمد برمیداشتم و استفاده میکردم.
اگر به گذشته و سال کنکورت برگردی چه کاری را انجام میدهی؟
اگر به سال 98 برگردم، در دو ماه آخر آزمونهای دوران جمعبندی را جدی میگرفتم و پیوسته آزمون میدادم تا در همان سال به نتیجهای که دوست داشتم برسم. در کنکور 98 دانشآموزانی با تراز 5800 هم به موفقیت رسیدند، اما دانشآموزانی بودند مثل من که با تراز 6800 هم نتوانستند موفق شوند. این اتفاق ممکن است در هر زمانی تکرار شود. یعنی اصل غافلگیری میتواند وجود داشته باشد و باید به آن توجه کنیم. این میتواند برای همهی دانشآموزان هم امیدوارکننده و هم هشداردهنده باشد.
دانشآموزی فراز و نشیب زیاد داشته و از خودش هم راضی نیست. تو گفتی که میتواند در دو ماه باقیمانده پیشرفت زیادی کند و رتبهاش را تا حد زیادی بهتر کند. آیا این حرف را برای دلخوشی بچهها گفتی یا واقعاً میتواند این اتفاق بیفتد؟
اصلاً بیایید بدترین حالت را در نظر بگیریم. ما مختار هستیم که هر جوری میخواهیم فکر کنیم. اصلاً فکر کنید من برای دلخوشی او این حرف را زدم. مگر حرف بدی زدهام. همین که با انگیزه پیش برویم و فکر کنیم که میتوانیم بهتر شویم، احتمال بهتر شدن هم بیشتر میشود. همهچیز در داخل ذهن ما اتفاق میافتد. حالا در نظر بگیرید دانشآموزی خیلی هم درس بخواند، اما در فکر خودش بگوید که من موفق نمیشوم و نمیتوانم، یعنی به خودش باور نداشته باشد. نباید خودمان را دستکم بگیریم. در این بازهی زمانی خیلیها ممکن است کم بیاورند. خود من تا ماههای آخر و قبل از دورهی جمعبندی همیشه رتبهها و نمرههای بقیهی دانشآموزان را با خودم مقایسه میکردم و همین کار خیلی به من لطمه میزد. دوستی داشتم که از من قول گرفت دیگر این کار را نکنم و به فکر خودم و رقابت با خودم باشم. همین موضوع اعتمادبهنفس من را بیشتر کرد.
الان که دانشآموزان به امتحان نهایی نزدیک میشوند، به نظرت چه کاری میتوانند انجام بدهند؟ خودت در سال 98 چه کار کردی؟
من در سال 98 میخواستم برای کنکور بخوانم و توجهم به کنکور بود، اما از طرفی استرس و نگرانی امتحان نهایی را داشتم و همین باعث عملکرد خوبی نداشته باشم. مهم این است که تصمیم مشخصی برای این دوره بگیریم.
اینکه امتحانات نهایی را جدی بگیرند خوب است، بهشرطی که در کنار تشریحی خواندن تست هم بزنند. یا وقتی دوازدهم را میخوانند در کنارش دهم و یازدهم را هم دوره بکنند. یعنی امتحان نهایی را در راستای کنکور پیش ببرند. نه امتحان نهایی را کنار بگذارند و بیتوجهی کنند و نه اینکه از کنکور غافل بشوند.
شرایطت در زمانی که کرونا شروع شد چه تغییری کرد؟
به خاطر شرایط کرونایی در جلسهی کنکور اصلاً مشکلی نداشتم. چون آزمونهای شبیهساز دورهی جمعبندی و آزمونهای جامع کانون را در خانه با لباس رسمی و ماسک آزمون میدادم و تقریباً عادت کرده بودم. یکی از اتفاقات خوبی که برایم بعد از شرایط کرونا افتاد این بود که تحلیل آزمونها را بهصورت مشترک با یکی از دوستانم انجام میدادم و این کار خیلی به من کمک کرد. یعنی برای هر سؤال استدلالها و دلایل خودمان را میآوردیم و این باعث میشد یادگیریهایمان کاملتر شود. مثلاً با راهحلهای همدیگر آشنا میشدیم و این خیلی کمک میکرد.
در دورهی جمعبندی تحلیل آزمونها را خیلی خوب انجام میدادی. آیا در طول سال هم این کار را میکردی؟
من کلاً موفقیتم را مدیون همین تحلیل آزمون هستم. اوایل که تحلیل آزمونهایم تا دوشنبهی بعد از آزمون هم طول میکشید. یعنی تکتک سؤالها را تحلیل میکردم و به سراغ کتاب درسی میرفتم و گزینهها را پیدا میکردم تا متوجه شوم به چه دلیلی به آن سؤال پاسخ ندادهام یا پاسخ غلط دادهام. همانجا هم از همان مباحث دوباره تست کار میکردم تا مسلط شود و مشکل را برطرف کنم. همیشه هم یک برگه برمیداشتم و مینوشتم که هر سؤال را چرا غلط زدم یا جواب ندادم و آن برگه را به دفترچهی آزمون وصل میکردم که بعدها بتوانم دوباره آنها را بررسی کنم و بخوانم و مرور کنم.
آیا واقعاً بعدها به سراغ آن مطالبی که نوشته بودی میرفتی و آنها را مرور میکردی؟
بله، حتماً این کار را میکردم. مخصوصاً ماههای آخر که بهنظرم چیزی که به کار بچهها میآید خواندن مطالب جدید یا کتاب تست جدید نیست، بلکه مرور همان آزمونهای قبلی و نکاتی که نوشتهاند یا کارنامهی اشتباهاتشان و تمرین سؤالات کنکورهای سالهای گذشته میتواند آمادگی آنها را کامل کند.
هفتهی آخر کنکور چقدر مهم است؟
هفتهی آخر کنکور تا میتوانند تورق سریع کنند و درسها را مرور کنند. این کار در هفتهی آخر میتواند معجزه بکند.
فایل پیدیاف متن مصاحبه را یکی از دانشآموزان در کامنتها درخواست کرده بود که در ضمیمه میتوانید دانلود کنید.