نویسنده: وانیا اولتن
مترجم: کیقباد یزدانی
انتشارات نیستان
داستان با صحبتهای دختری شروع میشود که دستشستن را دوست ندارد و لزومی برای شستن دستهایش نمیبیند. مادرش در طول داستان، دربارهی میکروبها توضیح میدهد که موجودات کوچکی هستند و برای ما دیدنی نیستند و سبب بیماری میشوند و او را متوجه عواقب نَشستن دستها و آلودهبودن آنها میکند.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
مادرم میگوید: «دستهایت پر از میکروباند» اما من آنها را اصلاً نمیبینم. فقط انگشتهایم را میبینم! فقط نوک ناخنهای دو تا از انگشتهایم کمی سیاهند و روی انگشت شَستم هم کمی سس گوجه است! اما مادرم میگوید: «میکروبها خیلی ریزند. وقتی دستهایت را نشویی، آنها زیاد و زیادتر میشوند. آن وقت مریض میشوی.»