مادر گوشی تلفن را گذاشت و کنار ما آمد.
من: پشتیبانم چه گفتند؟
مادر: از من خواستند تا بههمراه شما در جلسهی پنجنفره شرکت کنم.
من: روز آزمون به ما هم گفتند که روز یکشنبه در جلسه شرکت کنیم. قرار شد همهی ما برگهی دستاوردها را تکمیل کنیم یا پاورپوینت درست کنیم و در جلسه ارائه دهیم.
مادربزرگ که شاهد گفتوگوی من و مادر بود، نزدیکتر آمد تا با دقت بیشتری به صحبتهایمان گوش کند.
مادربزرگ: قرار است در جلسه، چه کاری انجام دهید؟
من: قرار شده به ۴ سؤال پاسخ دهیم. ۱. دستاوردمان چه بوده است؟ ۲. چه روشی داشتیم؟ ۳. هدفمان چیست؟ ۴. برای رسیدن به آن، چه برنامهای داریم؟
مادربزرگ: اینکه شما در این سن به این مسائل توجه میکنید، خیلی تحسینبرانگیز است. با پاسخ به این سؤال، خودتان را بیشتر میشناسید. نهتنها در مسائل درسی بلکه در زندگی هم میتوان به این ۴ سؤال پاسخ داد و از روشهای خوب زندگی بهره برد. هدفهای خود را میشناسید و برای رسیدن به آن تلاش میکنید.
من: بله، خانمجان. اینها عالی است؛ اما چرا باید به صحبتهای دوستهایمان هم گوش کنیم؟ تازه من تابهحال در حضور پدرها و مادرها حرف نزدهام و خجالت میکشم.
مادر: شاید یکی از دوستانت روشی را در یکی از درسها بگوید که خیلی خوب باشد یا تو را به فکر بیندازد که روشهای مطالعهات را برای بعضی از درسها تغییر بدهی.
مادربزرگ: هرچه از دوست رسد نیکوست. پس چه خوب است که تبادل اطلاعات داشته باشید و روشهای خوبتان را به هم بگویید. راستی اینکه صحبتکردن در جمع را از الان یاد بگیرید، بسیار عالی است. باید تمرین کنی تا ارائهی خوبی بدهی.
بعد از شام چهارنفری به سؤالها پاسخ دادیم. خیلی جالب بود! بعضی از روشهای خوبم را مادرم میدانست و به من میگفت و بعد، با کمک پدر، پاورپوینت درست کردیم.
حتماً عصر یکشنبه در جلسهی پنجنفره شرکت میکنم و سعی میکنم در ارائهام به دوستانم مطالب خوبی بگویم. شما چطور؟