یکی از تفاوتهایی که ذهن افراد در آموختن دارد، توجه به قوانین است. برخی از افراد در هنگام آموختن به دنبال دلیل و قانون نهفته پشت یک موضوع میگردند و برخی نیز سعی میکنند مثالها را بیاموزند. برای مثال، دسته ی دوم به خاطر میسپارند که در صورت وجود یک ماهیت خاص در مثال، مانند مستطیل، درخت، خودروسازی و مانند آنها باید چگونه مسئله را حل کنند.
کسانی که قوانین را یاد میگیرند، در هنگام مواجهه با مسائل و مثالهای متفاوتی که در کلاس شیمی یا درس پرندهشناسی مطرح میشود، به طور خودکار به دنبال شباهتها و اصول بنیادین یا همان قوانین میگردند. این افراد زمانی که با مثالها و مسائل جدید مواجه میشوند، از قوانین آموخته ی خود استفاده میکنند تا مثال و مسئله جدید را تحلیل کنند.
اما کسانی که مثالها را میآموزند، در مواجهه با مثالها و مسائل جدید، به مشکل میخورند. به عنوان مثال، ممکن است آنها محاسبه ی مساحت زمین فوتبال را آموخته باشند، اما برای محاسبه ی مساحت سطح یک میز مستطیلی به مشکل بربخورند! آنها در زمان مواجهه با مثالها و مسائل جدید، به دنبال شبیهترین مثالی میگردند که تاکنون آموختهاند؛ حتی اگر این دو مثال، کاملا بیارتباط با یکدیگر باشند.
البته عملکرد این افراد را میتوان ارتقا داد. کسانی که مثالها را میآموزند، بهتر است در زمان یادگیری، دو مثال را به طور همزمان بیاموزند نه آن که در هر زمان، تنها یک مثال را یاد بگیرند. در این صورت، مجبور میشوند تا با توجه کردن به تفاوتهای مثالها و در نتیجه قوانین شالودهای آنها، قدرت خود را برای یادگیری مثالها و مسائل جدید در آینده افزایش دهند.
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 155-156.