افراد بیصلاحیت به این دلیل نمیتوانند پیشرفت کنند که قدرت تشخیص بین صلاحیت داشتن و صلاحیت نداشتن را ندارند. این پدیده و اشتباه شناختی را «اثر دانینگ-کروگر[1]» مینامند (به پاس قدردانی از زحمات دیوید دانینگ و جاستین کروگر). براساس پژوهش این روانشناسان، افراد بیصلاحیت و غیرحرفهای توانایی خود را بیش از اندازه ارزیابی میکنند. آنها متوجه نیستند که عملکرد حقیقی آنها بسیار ضعیفتر از عملکردی است که باید داشته باشند. به همین دلیل احساس نمیکنند که باید کیفیت کار خود را افزایش دهند. (عنوان اولین مقالهای که این روانشناسها درباره این پدیده نوشتند، بیمهارت و ناآگاه از آن[2] بود). دانینگ و کروگر به این موضوع اشاره کردند که میتوان عملکرد افراد بیصلاحیت را افزایش داد. برای این کار لازم است آنها بتوانند ارزیابی دقیقی بر عملکرد خودشان داشته باشند. در این صورت توانایی فراشناختی[3] بالاتر آنها باعث میشود که نیاز به بهبود را احساس و برای آن تلاش کنند. در مجموعه ای از پژوهشها این موضوع به تایید رسید. پژوهشگران به دانشآموزان تستهایی برای سنجش میزان منطقی بودن خود دادند و از آنها خواستند عملکرد خود را بسنجند. نتیجه آن شد که ضعیفترین افراد بیشترین اشتباه و تصور نادرست را درباره عملکرد خود داشتند: افرادی که در صدک 12 امتیازات عملکردی قرار داشتند، معتقد بودند که سطح امتیازات آنها حدود صدک 68 خواهد بود.
چگونه افراد بیصلاحیت و غیرحرفهای نمیتوانند به تجربه متوجه شوند که بیمهارت هستند؟ دانینگ و کروگر، نظریات مختلفی برای پاسخ دادن به این پرسش ارائه کردهاند. یکی از نظریات آن است که افراد معمولا بازخورد منفی درباره ی مهارتها و تواناییهایشان دریافت نمیکنند و دلیل این موضوع هم اکراه انسانها برای گفتن اخبار بد است. حتی اگر بازخورد منفی هم دریافت شود، افراد باید قضاوتی صحیح درباره علت شکست خود داشته باشند.
موفقیت نیازمند آن است که همه چیز، درست و طبق اصول باشد، اما شکست را به راحتی میتوان به متغیرهای خارجی[4] مختلف نسبت داد. به عنوان مثال، کسی که نمیتواند به درستی از دستان خود برای انجام کاری استفاده کند، میتواند مشکل کار را، ابزار نامناسب بداند. به طور کلی، چون ما به خوبی نمیتوانیم از اتفاقات رخ داده در مغز افراد آگاه باشیم، دلایل موفقیت آنها را نمیتوانیم درک کنیم و نمیتوانیم خود را به درستی با آنها مقایسه کنیم. به همین دلیل نیاز است که همواره نگاهی به خود بیندازیم و مطمئن شویم که طرز تفکر و تلاشهای ما در مسیر درستی قرار دارند.
[1] Dunning- Kruger effect
[2] مترجم: مشابه آنچه در فارسی به نام «جهل مرکب» میشناسیم: آنکس که نداند و نداند که نداند.
[3] مترجم: توانایی نظارت بر فکر خود و تصمیمگیری در مورد اشتباهات ادارکی و شناختی
[4] محیطی
منبع:
Brown, Peter; Roediger, Henry; McDaniel, Mark. make it stick:The Science of Successful Learning. London: The Belknap Press Of Harvard University Press, 2014. pp. 121-122.