همه ی ما تجربه کردهایم که بدون تکرار کردن و بازیابی یکی از آموختههای خود، آن را فراموش میکنیم. این موضوع میتواند از مطالب درسی دشوار سالهای گذشته تا حتی نام همسایه ی قدیمی ما را شامل بشود. همسایهای که سالها او را ندیدهاید، به احتمال زیاد نامش را نمیتوانید به راحتی به یاد بیاورید. با این حال، بازیابی آموختهها باعث میشود تا عمق یادگیری افزایش یافته و در آینده هم راحتتر بتوانید آن موضوع را به یاد بیاورید. هر چقدر هم مطلبی را دشوارتر به یاد بیاورید، آن را در آینده بهتر به یاد خواهید آورد. اما چرا اینگونه است؟
واقعیت آن است که مغز انسان به گفته ی متخصصان، از زمان انسانهای نخستین تاکنون تغییراتی را پشت سر گذاشته، اما هنوز ویژگیهای بسیاری را حفظ کرده است. مغز انسان در زمانهای نخستین، نقشه ی ذهنی را به طور مرتب به روز میکرد تا آن را با وضعیت آبوهوا، زمین و مهاجمان پیرامون، منطبق سازد. در آن زمان، بقای انسان به راحتی امکانپذیر نبود و مغز، چارهای به جز این نوع عملکرد نداشت. قدرت بازیابی اطلاعات به همین دلیل تکامل یافت تا اطلاعات را به روز کرده و برای عملکرد موثر و واکنش سریع نسبت به محیط، تنها جزئیات و اطلاعات مرتبط و مهم را در دسترس نگه دارد. مغز انسان، فقط برای امروز، زندگی میکند.
با این حال، قدرت ذخیرهی محفوظات مغز و حفظ اطلاعات هم تکامل یافت تا بتوان در صورت نیاز، حربههای قدیمی را به سرعت بازآموزی کرد. فصلهای طبیعت میگذرند، اما هر سال تکرار میشوند. به همین دلیل باید مهارتهایی مانند ماهیگیری که فقط به درد تابستان میخورند، حفظ شوند تا سال آینده هم مورد استفاده قرار گیرند. همین موضوع در مورد آبوهوا و وضعیت زمین هم صحت دارد. قدرت ذخیرهسازی مغز برای آینده برنامهریزی میکند و به همین دلیل آموختهها را تثبیت میکند.
ترکیب قدرت بازیابی دمدمیمزاج و قدرت ذخیرهی باثبات (که مانند ترکیب خرگوش و لاکپشت است)، برای بقا در دنیای مدرن هم کماهمیتتر از گذشته نیست. به عنوان مثال، کودکانی که در خانوادههای آمریکای شمالی بزرگ میشوند، میآموزند که در هنگام صحبت با افراد به طور مستقیم در چشم آنها نگاه کنند؛ به ویژه زمانی که مخاطب آنها یک معلم یا پدر و مادر است. کودکان در خانوادههای ژاپنی، عکس این موضوع را میآموزند: نگاه خود را پایین بینداز؛ به ویژه زمانی که با شخصیتهای بالاتر از خود صحبت میکنی. برای نقل مکان موفق به یک فرهنگ جدید، افراد باید آداب و رسوم بومی خود را مسدود (یا فراموش) کنند تا بتوانند آداب و رسوم جدید را جذب کنند و آنها را به کار ببندند. فراموش کردن آداب و رسوم بومی و مادری بسیار دشوار است؛ چرا که قدرت ذخیره شدن آنها در مغز به شدت بالا است. اما مسدود کردن آنها کار سادهتری است و به این طریق قدرت بازیابی آنها را کاهش میدهیم.
گاهی این موضوع به معنای مرگ و زندگی خواهد بود. یک فرد استرالیایی که تمام عمر خود را در هنگام رانندگی در سمت چپ جاده بوده، برای رانندگی در آمریکا با مشکل بزرگی مواجه است. او باید عادت کند که در سمت راست جاده بماند وگرنه تصادف خواهد کرد. اگر سالها بعد، او به استرالیا برگردد، باید آموخته جدید خود (حرکت در سمت راست) را مسدود کرده و مسیر بازیابی جدیدی برای آموخته ی قدیمی خود (حرکت در سمت چپ) ایجاد کند. سایر آموختههای انسان هم به همین صورت است. اگر به اطلاعاتی خاصی نیاز دارید، با تمرینهای بازیابی مکرر به مغز خود بفهمانید که باید آن اطلاعات و آموخته ی خاص را در دسترس نگه دارد.
منبع:
Carey, Benedict;How We Learn:The Suprising Truth About When, Where and Why it Happens. New York: Random House, 2014. pp. 44-45.