زمانی که قصد انتخاب رشته برای دورهی متوسطهی دوم را داشتم، لیستی از ویژگیهای رشتهی مورد علاقهام تهیه کردم. ملاک و معیارهایم چندان رؤیایی نبود اما تحلیل آنها و به نتیجه رسیدن از آن همه باید و نباید، دقت زیادی میطلبید.
همیشه دوست داشتم کمی زودتر از بقیه به نتیجه برسم و در عین حال همه چیز را بهتر و عمیقتر یاد بگیرم. هم درس و کتابم را بخوانم و هم به کار گرفتن آموختههایم را بیاموزم. وقتی یاد بگیرم چگونه تئوری را به عمل تبدیل کنم طبیعتاً خیلی زود جایگاه مناسب خود را در بازار کار پیدا میکنم.
مطالعهی کتاب و جزوه و تمرین و تست واقعاً لذتبخش است ولی اگر زمینه و محتوای درسها متفاوت باشد انگیزهی بیشتری خواهم داشت.
علاوه بر همهی این موارد یک موضوع خیلی مهم ذهنم را بهشدت درگیر کرده بود. بسیاری از دوستان و نزدیکان که فارغالتحصیل شده بودند، میگفتند که یک کتاب 500 صفحهای را در دورهی دانشگاه مطالعه کردهایم اما متأسفانه زمان کافی برای تمرین و کار و کارگاه نداشتهایم. پس تصمیم گرفتم فکری هم به حال این موضوع بکنم.
وقتی همهی این ویژگیها را کنار هم گذاشتم یک گزینه تقریباً تمام این ویژگیها را داشت که البته کمیت و کیفیتشان به خودم برمیگشت و آن انتخاب رشتهای در هنرستان بود.
هنرستان را بنا به ویژگیهایش و با آگاهی انتخاب کردم و با تمام وجود برای اثبات درستی انتخابم تلاش میکنم.