دانشمندان مدعیاند حیوانات و انسانها ممکن است دارای شعور جمعی باشند.
ایده آگاهی جمعی، نخستین بار در سال 1893 توسط امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی مطرح شد.
تعریف دورکیم به درک مشترک از اخلاقیات و هنجارهای اجتماعی مرتبط میشد که مبتنی بر تقلید از دیگران (انتقال آشکار این رفتارها به یکدیگر) یا توافق بر سر ایدهآلهایی برای پذیرفتهشدن است.
در دهه 1970 دانشنمدان مدعی شدند آگاهی جمعی میتواند توسط ابزار ماوراالطبیعه یا تلهپاتیک در میان گونههای مختلف بسط یابد.
در این میان، لیول واتسون، جانورشناس افریقایی و همکارش لارنس بلیر در سال 1975 از رفتارهای میمونهای ژاپنی برای اثبات ادعایشان استفاده کردند.
در طول دهه 1950 در جزیره کوشیمای ژاپن شستن سیبزمینیهای شیرین را یاد گرفتند و آشکارا این مهارت را به اعضای جوانتر گروه انتقال دادند.
واتسون و بلیر مدعی شدند این رفتار سپس در میان گروههای مستقر در جزایر مجاوری که هرگز با یکدیگر تماس نداشتند، بسط یافت.
آنها این پدیدهها را به آگاهی جمعی میمونها که اغلب از آن به عنوان "ذهن مشترک" یاد میشد، نسبت دادند. در ذهن مشترک اعمال به صورت تلهپاتی به اشتراک گذاشته میشود.
عمل مشابهی اخیرا در میان گونهای از پرندگان نیز مشاهده شد. این حیوانات به خود یاد میدادند بطریهای شیر را بشکنند و کرم را از روی شیر بخورند.
گرچه این عمل نخستین بار در ساوتهمپتون و در سال 2011 مشاهده شد، گروههای مشابه این گونهها همین مهارتها را در دیگر کشورهای آسیایی و اروپایی انجام دادند. این در حالی بود که هیچ گاه برخورد و ملاقاتی بین آنها رخ نداده بود و پرندگان هم مهاجرت نکرده بودند.
یک نشریه علمی در سال 2010 نیز ادعاهای پروفسور داریل بم، فیزیکدان دانشگاه کورنل را منعکس کرد که بر اساس آن، انسانها دارای تواناییهای روانی مشابه آنچه در پرندگان و میمونها مشاهده شده، هستند.
پروفسور بم 9 آزمایش جداگانه را با حضور بیش از یک هزار داوطلب انجام داد که تمامی آنها به جز یکی، این تئوریهای روانشناسانه را تایید کردند.
روبرت شلدراک نیز آزمایشهایی را طراحی کرده که نظریه تلهپاتی و آگاهی جمعی را به صورت آنلاین و از طریق تلفن آزمود.
وی معتقد است این موضوع که صدها و هزاران نفر در سراسر دنیا احساسات مشابهی را تجربه میکنند، امری تصادفی نیست.
با این حال، تعدادی از کارشناسان به چنین نظریههایی تردید دارند و رون آموندسون نیز ادعاهای ماورالطبیعه را رد و عنوان میکند ممکن نیست تعدادی از میمونهای حاضر در گروههای مختلف یکدیگر را ملاقات نکرده باشند.
وی بر این باور است که دخالت انسانی میتواند در بسط این مهارتها نقش ایفا کرده باشد، زیرا میمونها پیش از این که سیبزمینیها توسط دانشمندان به آنها داده شود، شستن آنها را مشاهده نکرده بودند یا چنین عملی را یاد نگرفته بودند.
همچنین این تصور وجود دارد که میمونها دارای یک آگاهی جمعی نیستند، بلکه تمامی آنها دارای فرایندهای فکری و مغزهایی مشابه هستند.
این موضوع در مورد پرندگان نیز صدق میکند، زیرا حیواناتی که شیر میخواستند به بطریها نگاه میکردند و هنگام رویارویی با مشکل آن را حل میکردند.
با این حال، در سال 2012 محققان دانشگاه ادینبورگ شامل پروفسور استوارت ریتچه، ادعاهای پروفسور بم در خصوص روان انسان را آزمایش کردند و آن را به چالش کشیدند.
آنها آزمایشهای وی را با استفاده از همان برنامه رایانهیی تکرار کردند و در پایان نتایج وی حاصل نشد.