عقل در فلسفه (1) - فلسفه دوازدهم - نکات درسی - مهرشاد ایمانی

سلام خدمت دوستان عزیز کانونی . . . ! ! ! در این بخش قصد داریم مروری بر مطالب و نکات درس هفتم فلسفه دوازدهم یعنی (( عقل در فلسفه (1) )) داشته باشیم .

عقل در فلسفه (1) - فلسفه دوازدهم - نکات درسی - مهرشاد ایمانی

سلام خدمت دوستان عزیز کانونی  . . . ! ! !
 
 در این بخش قصد داریم مروری بر مطالب و نکات 
درس هفتم فلسفه دوازدهم یعنی (( عقل در فلسفه (1) )) داشته باشیم .
 
 امیدواریم مطالب ذکر شده ، شما را در یادگیری بهتر این درس ، یاری دهد .


مـهـرشـاد ایـمـانـی نـسـب

رتبه 16 منطقه دو - کنکور انسانی  1400  

دانشجوی رشته علوم قضایی دانشگاه علوم قضایی تهران

عقل در فلسفه (1) - فلسفه دوازدهم - نکات درسی - مهرشاد ایمانی 

صفحه اینستاگرام ما 

برای ارتباط بیشتر با برتر ها و رزرو پشتیبان ویژه ، پیج کانون برتر ها را دنبال کنید .

همچنین میتوانید با شماره 0218451 داخلی 3123 تماس بگیرید .



•  همان طور که مفهوم دین ما را به یاد ایمان ، عرفان ، شهود و عشق می اندازد ، مفهوم (( فلسفه )) نیز با (( عقل و عقلانیت )) پیوند خورده است . 

•  فیلسوفان مهم ترین مدافعان عقل و عقلانیت هستند . 

•  از نظر فیلسوفان ، وجه تمایز انسان از حیوان ، عقل است . 

•  منظور ارسطو از (( ناطق )) ، وقتی که انسان را به (( حیوان ناطق )) تعریف می کند ، همان (( عاقل )) است . 

•  تاریخ فلسفه با تاریخ عقل ، پیوند لا ینفک و جدا نشدنی دارد و تحولات عقل بر تحولات فلسفه تأثیر می گذارد . 



عقل به عنوان دستگاه تفکر و استدلال : 

•  عقل در این کاربرد که همان کاربرد رایج بین مردم است ، توانمندی و قوه ای است که از طریق آن ، استدلال می کنیم و به حقایق و دانش ها پی می بریم . انسان با عقل خود ، سخن حق را از سخن باطل تشخیص می دهد ، کار خوب را از کار بد جدا می کند ، راه درست را از راه نادرست تمیز می دهد ، در علومی مانند ریاضیات و فلسفه و منطق پیشرفت می کند ، دین حق را از دین باطل تشخیص می دهد . 

•  از نظر فیلسوفان ، عقل در کودک به عنوان به صورت یک استعداد و بالقوه وجود دارد که با تمرین و تربیت به فعلیت می رسد و تقویت می شود و به همین دلیل ، قوه ی عقل در افراد مختلف ، متفاوت است. برخی انسان ها قدرت عقلی بیشتر و برخی قدرت عقلی کمتری دارند . 

•  چون فلسفه با استدلال های عقلی محض سر و کار دارد ، استفاده از عقل در دانش فلسفه بیشتر از سایر دانش هاست و معمولاً فلسفه را با عقل و استدلال عقلی همراه می دانند .


عقل به عنوان یک موجود متعالی و برتر از ماده : 

•  عقل ، مصداق وجودی هم دارد و برای موجوداتی به کار می رود که جسم و ماده ندارند و محدود به زمان و مکان نیستند و به ابزار مادی هم نیازی ندارند .

•  فلاسفه معتقدند که علاوه بر عالم طبیعت ، عوالم دیگری هم وجود دارد که با حواس ظاهری قابل درک نیستند . یکی از این عوالم ، (( عالم عقل )) است . 

•  فیلسوفان الهی معتقدند که فرشتگان که در کتاب های آسمانی مثل قرآن ، مورد اشاره قرار گرفته اند ، همان موجودات عقلانی (عقول) هستند که فیلسوفان با دلیل و برهان ، وجود آنها را اثبات می کنند .

•  علم موجودات عقلانی یا همان عقول ، از طریق استدلال و مفاهیم نیست ، بلکه عقول (فرشتگان) حقایق اشیا را شهود می کنند و نیازی به استدلال و مفاهیم ندارند . 

•  روح انسان هم می تواند با تهذیب نفس به این مرتبه برسد و از ماده و جسم مجرد شود . یعنی در عین اینکه از قوه استدلال برخوردار است (یعنی توانایی استدلال خود را از دست نمی دهد) ، می تواند مثل عقول (فرشتگان) حقایق را شهود کند .


عقل در ایران باستان : 

•  یکی از کانون های اولیه عقل گرایی و خردورزی ، ایران قدیم است که اندیشمندان آن به خردورزی و فرزانگی مشهور هستند . 

•  اندیشمندان ایران باستان به عقل هم به عنوان دستگاه تفکر و استدلال و هم یک موجود متعالی و برتر توجه داشتند . 

•  اندیشمندان ایران قدیم ، معتقد بودند که خرد با وجود آفریدگار ، متحد و یگانه است و آفریدگار ، کل جهان را با عقل و خرد رهبری می کند . آنها معتقد بودند که (( خدا بر اساس خرد می آفریند )) و (( مزدا )) که همان خداست ، با خرد و اندیشه خود ، جهانیان را آفریده است .


عقل در یونان باستان : 

•  هراکلیتوس از حقیقتی به نام (( لوگوس )) سخن می گوید که هم به معنای عقل به عنوان حقیقت متعالی است و هم به معنای نطق و سخن و کلمه ؛ بنابراین هراکلیتوس به هر دو کاربرد عقل توجه داشته است . 

•  از نظر هراکلیتوس ، اشیای عالم ، ظهور و پرتو عقل (معنای دوم عقل)  هستند .

•  ارسطو به عقل به عنوان قوه ی استدلال انسان توجه ویژه ای داشت و عقل را بر اساس کاری که انجام می دهد ، به عقل نظری و عقل عملی تقسیم کرد و به تبع آن ، دانش بشری نیز به دو قسم علم نظری و علم عملی تقسیم می شود . 

•  عقل از آن جهت که درباره اشیا و موجودات و چگونگی آنها و هست ها و نیست ها بحث می کند ، مانند بحث درباره خدا ، کهکشان ، درجه حرارت آب ، عقل نظری نامیده می شود و دانشی که از این طریق به دست می آید ، علم نظری نامیده می شود . 

•  عقل از آن جهت که درباره رفتار های اختیاری انسان و باید ها و نباید های او بحث می کند ؛ مثلاً انسان باید راست بگوید و نباید دروغ بگوید ، عقل عملی نامیده می شود و دانشی که از این طریق به دست می آید ، علم عملی نامیده می شود . 

•  ارسطو در بخش منطق آثار خود ، انواع استدلال ها را تدوین کرد و استدلال تجربی را از استدلال عقلی محض جدا کرد و کاربرد هر یک را مشخص کرد . ارسطو انسان را به (( حیوان ناطق )) تعریف کرد که منظور از نطق همان تفکر است . ارسطو عقل را مربوط به ذات انسان می دانست .


عقل در اروپا : 

•  عقل در دوره جدید اروپا ، یعنی از رنسانس تاکنون ، تغییرات و تحولاتی داشته که مربوط به حدود توانایی های عقل است . 

•  در ابتدای رنسانس ، عقل جایگاه ممتازی پیدا کرد و تنها معیار درستی و نادرستی افکار و عقاید تلقی می شد . 

•  در دوره اول قرون وسطا ( قرن 3 تا 9 ) ، بزرگان کلیسا عقل را عامل تضعیف ایمان می دانستند و عقل را امری شیطانی می دانستند و در برابر استدلال های عقلی می ایستادند .

•  در دوره دوم قرون وسطا ( قرن 10 تا 13 ) ، فیلسوفان مسیحی تحت تأثیر کتاب های ابن سینا و ابن رشد و سایر فیلسوفان مسلمان ، به عقل و تبیین عقلی مسائل پرداختند اما چون توجه به عقل و عقلانیت بر خلاف مبانی کلیسا بود ، به تدریج عقل گرایی گسترش یافت و در دوره رنسانس ، عقل جای دین را گرفت . 

•  در ابتدای دوره رنسانس ، اختلافی میان فلاسفه آغاز شد و فیلسوفان اروپایی به دو دسته ی (( عقل گرا )) و (( تجربه گرا )) تقسیم شدند . 

•  فرانسیس بیکن که روش تجربی را بهترین روش برای پیشرفت زندگی بشر می دانست ، از فیلسوفان خواست که که از بت ها و اندیشه های خرافاتی که فلاسفه قدیم برای ما پدید آورده اند ، دست بردارند و فقط به آنچه که از تجربه به دست می آید ، اتکا کنند . 

•  دکارت به همه ی توانایی های عقل مانند بدیهیات عقلی ، استدلال های عقلی و تجربه توجه داشت . او معتقد بود که عقل می تواند وجود خدا و نفس مجرد انسان و اختیار را اثبات کند . دکارت ، عقل را صرفاً به عنوان دستگاه تفکر و استدلال قبول داشت و عقل را به عنوان یک حقیقت متعالی و برتر قبول نداشت . 

•  اوگوست کنت ، به طور کلی عقل فلسفی و کار عقل در تأسیس فلسفه را کاملاً ذهنی خواند و بیان کرد که نگاه فیلسوفان به جهان ، ناظر بر واقعیت نیست ؛ بلکه ساخته ی ذهن آنان و حاصل تأملات ذهنی است . 

•  از نظر اوگوست کنت ، عقل صرفاً زمانی که با روش حسی و تجربی همراه باشد ، به علم و واقعیت می رسد . بنابراین از نظر کنت ، عقل فقط از طریق علم تجربی به شناخت واقعیت می رسد . از نظر او ، علم منحصر به علم تجربی است .



🔴  تــســت  🔴


1-کدام عبارت عقل عملی را به درستی و با دقت بیشتری توضیح می دهد ؟                                       (کنکور خارج 1400)

1)آن عقلی که به علوم عملی یعنی باید ها و نباید ها ، مهارت ها و فنون اختصاص دارد . 

2)جنبه ای از عقل که باید ها و نباید ها را مورد بررسی و شناخت قرار می دهد .

3)آن بعد از وجود انسان که به انجام باید ها و پرهیز از نباید ها مبادرت می ورزد .  

4)نوعی از عقل که به رفتار های اختیاری و باید ها و نباید های او اختصاص دارد . 


2-کدام عبارت بیانگر نظر اوگوست کنت است ؟                                                                           (کنکور داخل 1400) 

1)نهایت تلاش عقل در شناخت واقعیات ، استفاده از مشاهدات برای دستیابی به دانش های تجربی و پیشرفت در آن است . 

2)شناخت واقعیت کار حواس است و آنچه نقش عقل در علم تجربی پنداشته می شود ، ساخته ی فیلسوفان است . 

3)روش معتبر در شناخت واقعیت ، تجربه ی علمی است و عقل که به امور انتزاعی اختصاص دارد ، دخالتی در آن ندارد . 

4)در دستگاهی که فیلسوفان از جهان ارائه می دهند ، اصول عقلی را با ساخته های ذهن خود ، ارائه می دهند .

 


✅  پاسخنامه  ✅


تست اول 


تست دوم 



تهیه کننده :

مـهـرشـاد ایـمـانـی نـسـب  -  دانشجوی رشته علوم قضایی


سپاس از توجه شما  🌹  🌹  🌹


Menu