قلمرو زبـانی
برای لغت بهترین کار مطالعه و مرور از واژه نامه آخر کتاب درسیست و برای املا هم مهم ترین کلمات املایی را به تفکیک درس اینجا می نویسیم.
درس چشمه: غلغهزن-ورطه-یَله-زهره در-نعره- سهمگنی-بحر و دریا-برازندگی و شایستگی-گلبُن
گنج حکمت، پیرایه خرد:حازم و عاجز-میعاد و قرار-حزم-جافی و ستم کار-بهره و سهم-صواب و کار نیکو-غالب و پیروز
جمله و اجـزای آن
1) نهاد + فعل:
فعلهای مصادر «رفتن، دویدن، نشستن، افتادن، آمدن، خوابیدن، رسيدن و ...» اینگونه جملات را میسازند.
مثال:
- دوستم آمد.
2) نهاد + مفعول + فعل: فعلهای مصادر «پوشیدن، خوردن، گستردن، آوردن، دواندن، بردن، انداختن و ...» علاوه بر نهاد به جزء دیگری نیاز دارند که به آن «مفعول» گویند. مفعول کلمهای است که حرف نشانهي «را» دارد یا میتواند بگیرد و در جواب «چه کسی را» و «چه چیزی را» میآید.
مثال:
- شعر ایرج میرزا حال و هوای شعر مشروطه را دارد.
3) نهاد + مسند + فعل: فعلهای مصادر «بودن»، «شدن» و هم معنی «شدن»، مثل «گشتن» و «گردیدن» و دیگر مشتقهای آنها مانند (است، ميباشد، بود، شد، ميشود و ...) علاوه بر نهاد، مسند هم میگیرند.
مثال:
- شعر آغاز درس زیبا بود.
نکته: در هریک از جملههای بالا میتوان «متمم» و «قید» را بهکار برد.
مثال
دوستم امروز (قید) از مدرسه (متمم) آمد.
قلمـرو ادبی
کـــــنایه
در لغت به معني «پوشيده سخن گفتن» است و در اصطلاح ادبی یعنی سخن یا مطلبی که 2 منظور داشته باشد اولی معنای نزدیک و دومی معنای دور،در کنایه بیشترمنظور نویسنده معنای دور مطلب است و معنای نزدیک کمتر به ذهن می آید.مثال:"آب از دستش نمی چکد" معنای نزدیک که واضح است اما معنای دور و مد نظر نویسنده این است که فرد به شدت خسیس است و چیزی نمی بخشد. یا "آب در هاون کوفتن" معنی نزدیک که قابل برداشت و ساده است اما معنی دور و اصلی یعنی کار بیهوده و گزاف انجام دادن.
تشخیص (جانبخشی)
نسبت دادن حالات و رفتار آدمی به دیگر پدیدههای خلقت و اجسام بيجان است؛ برای مثال، نویسنده در عبارت «کوه مینالد» صفت «نالیدن» را که از ویژگیهای انسانی است به «کوه» نسبت داده است.
مثال:
- ابر میگرید و میخندد از آن گریه چمن
- باغ سلام میکند، سرو قیام میکند/ سبزه پیاده میرود، غنچه سوار میرسد
حسآمیزی
آمیختن دو یا چند حس و یا یک حس با پدیدهای ذهنی (انتزاعی)، در کلام است به گونهای که بر تأثیر کلام بیفزاید و سبب زیبایی سخن شود.
مثال
- لفظ موزون دیگر است و معنی رنگین دگر (آمیختن مفهوم ذهنی با بینایی)
نمـــاد
هرگاه کلمهای جز معنای اصلی، نشانه و مظهر معانی دیگری قرار گیرد، به آن نماد گفته میشود؛ مانند «چشمه» در شعر زیر که نماد «انسان خودخواه و خودنما» است. در ادبیّات فارسی، «گل» نماد عشق و طراوت و ...، «لاله» نماد شهید، «آب» نماد پاکی و زندگی و ... است.
مجاز
هر واژه امکان دارد در معنای حقیقی و یا معنای غیر حقیقی به کار رود. به معنای حقیقی واژه، «حقیقت» و به معنای غیر حقیقی آن، «مجاز» میگویند.حقیقت: اولین و رایجترین معنایی است که از یک واژه به ذهن میرسد. مجاز: به کار رفتن واژهای است در معنی غیر حقیقی، به شرط آن که میان معنای حقیقی و معنای غیر حقیقی، ارتباط و پیوندی برقرار باشد.
مثال
بگفتا دل ز مـــهرش كـــــي كني پاك؟ بگفت آنگه كه باشم خفته در خاك
«خاك» مجاز از گور (گور از خاک ساخته شده است).
اهمیت مجاز در گستردگی آن است. طوری که مجاز ابزاری است برای گوینده که تا کلام خودش را بیاراید تا خواننده به ظرافتهای زبانی پی ببرد.
توجه داشته باشید که:
هر استعارهای، مجاز است و علاقه آن، شباهت است.
حذف فعل به قرینهی لفظی و معنوی
بدون شک ، یکی از مواردی که ما را در تشخیص تعداد جمله دچار مشکل و تردید می کند، این است که گاهی فعل ، برخی از اجزای جمله یا کل جمله حذف می شود . این حذف فعل ها به دو صورت انجام میشوند :
1-حذف به قرینهی لفظی: هریک از اجزای کلام درصورت وجود قرینه میتواند حذف شود. اگر حذف به دلیل تکرار یا پرهیز از تکرار، صورت گیرد، حذف به قرینة لفظی می گویند.
مثال:
* این جهان خانه خداست و فرش روی زمین است و چراغ وی ماه.(از جمله ی سوم فعل « است » به قرینه جملههای قبلی حذف شده است)
*صبح یک روز نوبهاری بود.
روزی از روزهای اوّل سال ( فعل «بود» از آخر مصرع دوم به قرینه لفظی حذف شده است )
*همنشین نیک بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد. ( در اینجا هم از فعل جملهی اول «است» میتوان به فعل جملهی دوم پی برد.
2-حذف به قرینه معنوی : اگر خواننده یا شنونده از مفهوم سخن به بخش حذفشده پی ببرد، حذف به قرینهی معنوی است.
مثال : آرزو گفت از نمایشگاه کتاب چه خبر؟
(در این مثال تنها از راه مفهوم سخن میتوانیم متوجه شویم که فعل«داری» یا «دارید» از جمله حذف شده است)
حذف اجزای جمله به قرینه معنوی در موارد زیر اتفاق می افتد :
الف ) در شروع هرکاری نام خدا را بر زبان می آوریم ، اما سایر اجزای جمله را حذف می کنیم . زیرا هر شنوندهای با توجه به موقعیت خاص در هر مورد دنباله جمله را می فهمد .
مانند:
بسم الله الرحمن الرحیم : به نام خداوند بخشنده مهربان ( سخن را آغاز می کنم )
ب ) به دلیل کمبود وقت ، یا در موقعیت خاص مهمترین جز جمله را می گوئیم و بقیه جمله را حذف می کنیم ژاما شنونده با توجه به زمان و مکان و وضعیت موجود متوجه منظور ما می شود.
مانند :
کمک ( یعنی کمک کنید)
تولدت مبارک . (یعنی تولدت مبارک باشد)
ج ) وقتی کلمات نشانه سوگند را به کار می بریم و پس از آنها حرف ربط «که» را می آوریم.
مانند :
به خدا که من از این موضوع بی خبرم . (یعنی به خدا قسم می خورم که از این موضوع بی خبرم .)
د ) در جمله های عاطفی ( دعایی یا تعجبی ) گاهی فعل حذف می شود ، اما شکل جمله و موقعیت ، آن گونه است که شنونده خود ، متوجه منظور گوینده می شود .
مانند :
چه منظره زیبائی ! ( وجود دارد.)
ه ) در جمله های بیان پرسش ، گاهی اوقات فعل حذف می شود .
مانند :
وقتی در خانه یکی از اعضا به بیرون می رود می پرسیم ، کجا ؟ (یعنی به کجا می روی ؟)