داستان‌خواندن چگونه از ما آدم‌های بهتری می‌سازد؟

این روزها دلایل زیادی برای مشکل تمرکزکردن وجود دارد. با این حال، تردیدی نیست که بسیاری هنوز مشتاق کتاب‌خواندن هستند.

داستان‌خواندن چگونه از ما آدم‌های بهتری می‌سازد؟

این روزها دلایل زیادی برای مشکل تمرکزکردن وجود دارد. با این‌ حال، تردیدی نیست که بسیاری هنوز مشتاق کتاب‌خواندن هستند. کتاب‌ها درس‌های زیادی درباره‌ی جهان به ما می‌دهند. همچنین دایره‌ی واژگانی و مهارت‌های نویسندگی را در ما ارتقا می‌بخشند؛ اما آیا داستان‌ها می‌توانند از ما آدم‌های بهتری بسازند؟ ادعاهای زیادی دراین‌باره وجود دارد که داستان می‌تواند انسانیت را بهبود بخشد. می‌گویند خواندن داستان، کارهای خیر و داوطلبانه را افزایش می‌دهد و باعث کاهش تدریجی میزان خشونت در طی قرن‌ها می‌شود.

شخصیت‌ها ما را جذب داستان می‌کنند. ارسطو گفت هنگامی که تراژدی تماشا می‌کنیم، دو احساس بر ما مسلط می‌شود: دل‌سوزی (برای شخصیت) و ترس (برای خودمان). ما خودمان را حتی بدون اینکه کاملاً از این کار آگاهی داشته باشیم، به‌جای شخصیت‌های داستان تصور می‌کنیم و واکنش‌های خودمان به موقعیت‌ها را با به‌یادآوردن موقعیت‌های مشابهی که در گذشته در زندگی با آن مواجه شده‌ایم یا واکنش‌های احتمالی که در آینده نشان خواهیم داد، با واکنش‌ها و پاسخ‌های شخصیت داستان مقایسه می‌کنیم.

این تمرین انتخاب رویکردهای مختلف و نوعی آموزش برای فهم دیگران است. یکی از روان‌شناسان شناختی، داستان را «شبیه‌ساز پرواز ذهن» می‌خواند. درست مانند خلبانان که پرواز را روی زمین تمرین می‌کنند، افراد نیز هر بار که رمانی جدید می‌خوانند، مهارت‌های اجتماعی خود را ارتقا می‌دهند.

او در پژوهش خود دریافت که وقتی شروع به همذات‌پنداری با شخصیت‌ها می‌کنیم، اهداف و آرزوهای آن‌ها را اهداف و آرزوهای خود می‌انگاریم. هنگامی که شخصیت‌ها در خطر هستند، قلب ما شروع به تندترزدن می‌کند. ما حتی ممکن است به نفس‌نفس بیفتیم؛ اما به خواندن ادامه می‌دهیم؛ زیرا می‌دانیم هیچ‌کدام از این حوادث واقعاً برای ما رخ نخواهد داد.

برخی از سازوکارهای عصبی‌ای که مغز برای معنابخشیدن به روایت‌ها در داستان استفاده می‌کند، با سازوکارهای عصبی که مغز در موقعیت‌های واقعی زندگی استفاده می‌کند، شباهت دارند. برای مثال، وقتی واژه‌ی «لگدزدن» را می‌خوانیم، بخش‌هایی از مغز که مربوط به لگدزدن فیزیکی است، فعال می‌شود. وقتی می‌خوانیم که شخصیتی طنابی را می‌کشد، فعالیت در منطقه‌ای از مغز که مربوط به چنگ‌زدن است، در ذهن فعال می‌شود.

برای آنکه طرح داستان را دنبال کنیم، باید بدانیم چه‌کسی چه‌چیزی می‌داند، چه احساسی به این دانسته‌ها دارد و هر شخصیتی درباره‌ی اینکه دیگران به چه چیزهایی باور دارند، چگونه فکر می‌کند. تمام این‌ها به مهارتی نیاز دارد که «نظریه‌ی ذهن» نامیده می‌شود. وقتی افراد درباره‌ی افکار یکی از شخصیت‌های داستان می‌خوانند، نواحی‌ای از مغز که مربوط به نظریه‌ی ذهن است، فعال می‌شود.

با تمام این تمرین‌ها که همدلی با دیگران در هنگام خواندن را در فرد تقویت می‌کند، می‌توان نشان داد که آیا افرادی که داستان می‌خوانند در مقایسه با افرادی که مطالب غیرداستانی می‌خوانند یا اصلاً مطالعه نمی‌کنند، مهارت‌های اجتماعی بهتری دارند یا خیر.

روان‌شناس دیگری نشان داده است که افرادی که بیشتر داستان می‌خوانند، شناخت اجتماعی بهتری دارند. به‌عبارت ‌دیگر، آن‌ها مهارت بیشتری دارند برای تشخیص اینکه دیگران به چه فکر می‌کنند یا چه احساسی دارند. اسکن‌های مغزی که او در تحقیقاتش از آن‌ها استفاده کرده، نشان می‌دهند هنگامی که فرد در حال خواندن داستان است، بخش‌هایی از شبکه‌ی حالت پیش‌فرض مغز که در شبیه‌سازی آنچه دیگران می‌اندیشند دخالت دارد، فعال‌تر می‌شود.

افرادی که بیشتر رمان و داستان می‌خوانند، در تشخیص احساسات دیگران موفق‌تر از دیگران هستند؛ اما آیا این موضوع از آن‌ها افراد بهتری هم می‌سازد؟ برای سنجش این پرسش، محققان از روشی استفاده کردند که بسیاری از دانشجویان روان‌شناسی گاهی از آن استفاده می‌کنند: تعدادی خودکار و مداد را به‌صورت «تصادفی» روی زمین می‌ریزند و منتظر می‌شوند ببینند چه‌کسی پیشنهاد کمک می‌دهد.

قبل از زمین‌ریختن مدادها، از مشارکت‌کنندگان خواسته شد که پرسش‌نامه‌ای درباره‌ی خلقیاتی که میزان همدلی آن‌ها را اندازه می‌کرد، پر کنند. سپس از آن‌ها خواستند یک داستان کوتاه بخوانند و به سؤالاتی درباره‌ی اینکه تا چه حد هنگام خواندن این داستان خودشان را در متن احساس کردند، پاسخ دهند. سؤالاتی از این دست که: آیا می‌توانستند به‌وضوح تصویر شخصیت را در ذهن ببینند؟ آیا می‌خواستند بعد از اینکه داستان تمام شد، اطلاعاتی درباره‌ی آینده‌ی شخصیت به دست آورند؟

متصدیان آزمون، سپس به مشارکت‌کنندگان گفتند که چیزی را از اتاق بغلی بیاورند و اینجا بود که «مثلاً» به‌صورت اتفاقی شش خودکار از روی میز به زمین می‌افتاد.

او جواب داد: افرادی که بیشتر از دیگران، خودشان را در متن داستان احساس کرده بودند و همدلی بیشتری را با شخصیت داستان احساس کرده بودند، احتمال اینکه خودکارها را از روی زمین جمع کنند، بیشتر بود.

ممکن است این سؤال پیش بیاید که شاید این افراد از ابتدا افراد همدل‌تری بودند که همواره به دیگران کمک می‌کنند؛ اما نویسندگان مقاله به نمره‌هایی که افراد در آزمون همدلی کسب کرده بودند، ارجاع دادند و توضیح دادند افرادی که بیشتر جذب متن داستان شده بودند، افرادی بودند که همدلی بیشتری را ابراز می‌کردند. البته این‌ها آزمون‌های آزمایشگاهی هستند و قبل از تعمیم به کل جامعه باید جهت رابطه علّی را مشخص کرد. همواره این امکان وجود دارد که در زندگی واقعی، افرادی که از ابتدا همدل‌تر هستد، به دنیای درونی افراد و خواندن داستان علاقه‌مندتر باشند.

به‌هرحال این موضوع آسانی برای پژوهش نیست. پژوهش ایدئال در این زمینه این است که سطح همدلی مشارکت‌کنندگان اندازه‌گیری شود و به‌صورت تصادفی و برای سال‌های طولانی به آن‌ها تعداد بیشماری رمان داده شود و به برخی هیچ رمانی داده نشود و بعد دوباره سطح همدلی هر دو گروه اندازه‌گیری شود تا ببینیم آیا رمان‌خواندن و نخواندن تأثیری در سطح همدلی آن‌ها داشته است یا خیر.

به‌جای این پژوهش‌های طولی، چند پژوهش کوتاه‌مدت انجام شده است. برای مثال، محققان هلندی این آزمون را روی دانش‌آموزان انجام دادند. آن‌ها به عده‌ای از دانش‌آموزان مقاله‌های روزنامه‌ای را دادند و به عده‌ای دیگر رمان کوری اثر خوزه ساراماگو را دادند که برنده‌ی جایزه نوبل شده است.

نه‌تنها سطح همدلی دانش‌آموزان بلافاصله بعد از خواندن رمان افزایش یافت، بلکه با توجه به اینکه به‌لحاظ احساسی کاملاً جذب رمان شده بودند، یک هفته بعد از خواندن این رمان هم سطح همدلی آن‌ها بالا بود.

ممکن است استدلال کنید که فقط داستان نیست که در این زمینه سهم دارد. ما می‌توانیم با مردم درگیر در داستانی خبری هم همدلی کنیم؛ اما داستان حداقل سه مزیت دارد. ما به دنیای درونی شخصیت دسترسی داریم، کاری که در روزنامه‌نگاری کمتر محتمل است و احتمال اینکه هنگام خواندن داستان ناباوری خود به صحت و سقم گفته‌های افراد را به حالت تعلیق درآوریم، خیلی بیشتر است و مزیت آخر این است که داستان‌ها به ما اجازه می‌دهند کارهایی را انجام دهیم که در زندگی واقعی غیرممکن هستند.

بنابراین، پژوهش‌ها تأیید می‌کنند که خواندن داستان از ما افراد بهتری می‌سازد. برخی مؤسسات آن‌قدر تأثیرات خواندن داستان را مهم می‌دانند که روی ادبیات سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

(منبع: ایسنا)

Menu