چند نکته درباره ی «روبر برسون»:
«روبر برسون» فعالیت در سینما را در دهه 30 آغاز کرد و از دهه 50 تا امروز یکی از تحسین شده ترین کارگردانان دنیا به حساب می آید.
او مهم ترین کارگردان دینی سینما پس از جنگ است. آثار او از نمونه های خوب نظریه دوربین- قلم آستروک می باشد.
در دوره ای از فیلمسازی به متون ادبی اهمیت زیادی می داد. هرچند در محصول نهایی، رد پایی از اثر ادبی دیده نمی شود.
فیلم های او حول نامه ها، یادداشت های روزانه،اسناد تاریخی و صدای راوی شکل می گیرد.
او در فیلم هایش به آدم های حساسی می پردازد که باید برای بقا در دنیای خصمانه تلاش کنند.
دو فیلم بلند دهه 40 او «فرشتگان گناه» و «خانم های جنگل بلونی» است.
از اوائل دهه 60 دوره دوم فیلمسازی «برسون» آغاز شد. از خصوصیات آثار این دوره، تصویرهای بی پیرایه، بازی های نامحسوس و تفکر رسیدن از رنج به رستگاری است. فیلم های این دوره، «خاطرات کشیش روستا» و «یک محکوم به مرگ گریخت» می باشد.
از اواسط دهه 60 فیلم های او به سوی بدبینی میل می کند. یأس و خودکشی قهرمان در این فیلم ها دیده می شد و چنین به نظر می رسید که دیگر، ارزش های مسیحی تسکین بخش نیستند. از فیلم های این دوره می توان به «بالتازار»،«شاید شیطان» و «موشت» اشاره کرد.
ویژگی های آثار او عبارت است از:
نوعی رمز و راز در عین دلمردگی
درک دشوار شخصیت ها
استفاده از نابازیگران
نشان دادن مکان با استفاده از جهت نگاه بازیگر
پرهیز از نماهای عمومی (بعد از خاطرات کشیش روستا)
اهمیت صدا در آثارش
بازی های بدون حس و استفاده از بازیگر به عنوان مدل
نمایش تکرارها با تفاوت ظریف که سبب ایجاد ساختار سیال می شود.
«برسون» رفته رفته به سوی قصه گویی مبتنی بر حذف پیش رفت. این که چه اتفاقی می افتد، مبهم است و به تخیل بیننده واگذار می شود.
هر چند که «برسون» به موفقیت تجاری دست نیافت، اما از مولفان بزرگ 50 سال اخیر تاریخ سینما محسوب می شود.