10 نکته، 10 هنرمند:
«ارنست بارلاخ» از شخصیت های برجسته ی جنبش اکسپرسیونیسم آلمانی به شمار می آید. او تحت تأثیر هنر قرون وسطای متأخر در مجسمه هایش از باسمه ی چوبی مایه گرفت و شیوه ی بیانگرش را با نوعی واقعگرایی اجتماعی درآمیخت.
«ونگوگ» مهمترین پیشگام اکسپرسیونیسم به معنای خاص آن بود. اگرچه او خود را پیرو سنت رنگگزینی امپرسیونیستها میدانست، با برداشتی نمادگرایانه و عاطفی از این وسیله بهره جست و از هدف بازنمایی نور بسیار فراتر رفت. او آگاهانه به اغراق و تغییر در صور طبیعی پرداخت تا شور دهشتناک آدمی را بیان کند. خط را نیز به نحوی به کار گرفت که بیانگرترین احساس هنرمند در قبال طبیعت را بنمایاند.
«اِنسُر» به عنوان یکی از پیشگامان اکسپرسیونیسم شناخته می شود. اگرچه هنر نمادین و رازپردازانه اش به سوررئالیسم نیز نزدیک است. او فرومایگی آدمی را با استفاده از صورتک های زشت و ترسناک به تصویر کشید. هنر غریب و وهم انگیز او از طریق باسمه هایش به آلمان رسید. اسکلت های در حال نزاع، صف آدم های از ریخت افتاده و صورتک های کریه مضمون آثار او را تشکیل می دهد.
«پال کله» هنرمند سوییسی به سبب نواندیشی، تخیل آزاد، پرکاری و تنوع آثارش یکی از شخصیت های برجسته ی هنر مدرن محسوب می شود. او هیچ گاه به بازآفرینی جهان بیرونی نمی پرداخت. ولی بر طبیعت همچون سرمشقی برای سازماندهی عناصر صوری هنر تکیه می کرد. او به منظور ارائه ی تصویرهای ذهنی، خویشتن را یکسره به قدرت القایی عناصر تصویری می سپرد. کاملترین هم آمیزی صور انتزاعی و هنر ناب را می توان در آثار او مشاهده کرد.
«لیبرمان» نقاش آلمانی اواخر سده ی نوزدهم است که جنبش رئالیسم در آلمان را تا مرز امپرسیونیسم گسترش داد. او از رئالیسم «منتسل» مایه گرفت و در آثارش عمدتاً صحنه های زندگی مردم زحمتکش را تحت شرایط متغیر نور و جو به تصویر کشید.
«پیسارو» از شخصیت های برجسته ی جنبش امپرسیونیسم است. آثار اولیه ی او با رنگسایه های ملایم و ترکیب بندی ساده مورد توجه منتقدان واقع شد. او که راهنمای هنرمندانی چون «سزان» و «گوگن» بود و بر آنها اثر گذاشت، خود نیز همواره آماده ی پذیرش دستاوردهای دیگران بود. او اسلوب نقطه گذاری «سورا» را چند سالی به عاریت گرفت و به پیروی از «مُنه» نقاشی از موضوع واحد در اوقات و اوضاع مختلف را تجربه کرد. شکل گیری سبک و اسلوب امپرسیونیسم تا حد زیادی مدیون تجربه های اوست. اما نقاشی هایش از دو لحاظ با آثار امپرسیونیست های دیگر متفاوت است: اول آن که منظره های او با افق رفیع، فضای فراخ و انباشتگی رنگ از ترکیب بندی دقیق تری برخوردارند و دوم، نقاشی های او نه فقط محصول مشاهده ی دقیق موقعیت های معین در طبیعت، بلکه نمایانگر کار و زندگی آدمها هستند.
«جوزف استلا» از برجسته ترین پیروان فوتوریسم در آمریکا به شمار می آید. در طراحی های اولیه اش، کارگران و مهاجران را با خط های خشک به تصویر می کشید. در سفری به اروپا با فوتوریست های ایتالیایی تماس گرفت و پس از بازگشت به آمریکا، ترکیب بندیهایی بلورگونه از صور صنعتی آفرید. در سال های آخر به نقاشی منظره و طبیعت بی جان روی آورد و در این نقاشی ها گرایشی به سوررئالیسم از خود نشان داد.
«بارتل اسپرانگر» نقاش فلاندری بود که از جمله نمایندگان منریسم پسین به شمار می آید. او به نقاشی موضوعات مذهبی و تمثیلی می پرداخت و شیوه ی کارش برگرفته از سبک های «کَرِدجو» و «پارمیجانینو» بود.
«آندرئا دل سارتو» یکی از شخصیت های برجسته و اثرگذار در مکتب فلورانس محسوب می شود. او عنوان بزرگ ترین نماینده ی کلاسیک گرایی فلورانسی را به خود اختصاص داد. با این حال، کار او از جنبه های حساسیت به رنگ و اسلوب کابرد رنگ سایه، بیشتر با مکتب ونیز نزدیکی دارد. اهمیت هنر وی در این است که پیش درآمدی بر نوآوری های شیوه گرایانی چون «پُنتُرمو» و «رُسو فیورنتینو» که شاگردانش بودند محسوب می شود.
فرانس هالس از برجسته ترین چهره نگاران دوران باروک به شمار می آید. شیوه ی واقعگرایانه و بی تکلف و طرز قلم زنی آزاد او در آن زمان استثنایی بود.