گفت و گو با سوگند بیگلری رتبه‌ی 7 انسانی کشوری در کنکور 1401

پشتکار. من هدفی را برای خودم انتخاب کرده بودم و می‌دانستم که قرار است گاهی اوقات خسته شوم. در زمانی که خسته می‌شدم کمی استراحت می‌کردم ولی دوباره با سماجت ادامه می‌دادم.

گفت و گو با سوگند بیگلری رتبه‌ی 7 انسانی کشوری در کنکور 1401



سوگند بیگلری در یک نگاه:

نام شهر: تهران

رتبه: 7 کشور انسانی

رتبه زبان 56 منطقه و 87 کشوری

مدرسه غیرانتفاعی راه رشد منطقه 2

از سال دهم تا دوازدهم، 56 آزمون

پدر: مهندس راه و ساختمان

مادر: استاد دانشگاه/ دکترای ادبیات فرانسه

مصاحبه کننده: حمید آقالوئی

 

چرا رشته انسانی را انتخاب کردید؟

این انتخاب داستان جالبی دارد. سال نهم به دلیل علاقه ای که به ریاضی و نجوم داشتم تصمیم داشتم رشته‌ی ریاضی را انتخاب کنم. در چند ماه آخر سال نهم خانم شیرخدایی معلم علوم اجتماعی ما بودند که خودشان جامعه شناسی خوانده بودند. در یکی از روزها در کلاس ایشان توانستم که دو درس را همزمان جمع کنم. ایشان احساس کرده بودند که این توانایی می تواند در گروه انسانی بیشتر خودش را نشان دهد برای همین به من توصیه کردند که قبل انتخاب رشته در مورد گروه انسانی تحقیق کنم. بعد این توصیه ترغیب شدم که کتاب های گروه انسانی را مطالعه کنم و بعد از مطالعه متوجه شدم که واقعا به این رشته علاقه دارم و اصلا از انتخاب این رشته پشیمان نیستم. در ابتدای ورود به این رشته دوست داشتم تحصیلات دانشگاهی من جامعه شناسی باشد ولی در سال یازدهم به سمت فلسفه متمایل شدم. تصمیم دارم در دانشگاه هر دوی این رشته ها را همزمان بخوانم.

 

فکر می کنی مهم ترین ویژگی شخصی شما که باعث موفقیتت شد چه بود؟

پشتکار. من هدفی را برای خودم انتخاب کرده بودم و می دانستم که قرار است گاهی اوقات خسته شوم. در زمانی که خسته می شدم کمی استراحت می کردم ولی دوباره با سماجت ادامه می دادم. هر اتفاقی که می افتاد حاضر به دست کشیدن از این هدف نبودم. من عادت به برنامه ریزی دارم و مهم تر از آن به انجام آن پایبند هستم. من نه فقط برای انجام تکالیف درسی بلکه برای تمام کارهای روزم برنامه ریزی می کنم.

 

این عادت به برنامه ریزی و درس خواندن از کجا آمده است؟

فکر کنم عادت به برنامه ریزی را از پدرم یا گرفته ام. پدرم برای کوچک ترین کارها برنامه ریزی می کرد. از طرفی چون در دوران ابتدایی با من ریاضی کار می کردند ذهن من نظام‌مند شد. در متوسطه 1 و در تابستان برخی اوقات همراه پدرم به محل کار ایشان می‌رفتم و می دیدم که تک تک کارها را روی برگه ها نوشتند و من از آن جا یاد گرفتم که چگونه برای انجام کارها برنامه ریزی کنم .فکر کنم عادت به درس خواندن و کتاب خوانی را از مادرم یاد گرفتم. در دوران ابتدایی که از شنبه تا چهارشنبه پیش مادربزرگم بود و روزهای پنج شنبه و جمعه که دور هم جمع می شدیم مادرم را مدام در حال درس خواندن (برای مقطع دکترا) می‌دیدم و این عادت به مطالعه را نشات از این رفتار مادر می دانم. 

 

به چه دلیل آزمون های کانون را ثبت نام کردید؟

همه دوستان و اطرافیان می گفتند برای این که برنامه داشته باشی باید در آزمون های کانون شرکت کنید. باید آزمونی وجود داشته باشد تا که متوجه شوید درس هایی که خوانده اید را واقعا یاد گرفته اید یا نه. یک نکته جالب این که من باعث شدم که تعدادی از همکلاسی‌هایم در آزمون های کانون ثبت نام کنند . مثلا یکی از دوستانم روژین فرهنگ که به آزمون های کانون آمدند رتبه حدود 300 را کسب کردند. فعالیت کلاسی من در کلاس زیاد بود و سعی می کردم همه‌ی ما همزمان بتوانیم خودمان را بالا بکشیم. ملاک رتبه نبود بلکه ملاک یادگیری بهتر درس ها بود. همه‌ی ما با هم دوست بودیم

 

پس در طول مسیر خسته هم می شدی؟

بله. معمولا وقتی احساس خستگی می کردم کمی استراحت می کردم. این استراحت ممکن بود با استراحت جسمی یا گوش کردن به موسیقی رفع شود. من در سال دوازدهم سعی می کردم که بخشی از روزهای پنج شنبه و جمعه را به تفریحاتی مانند پارک رفتن و رفتن به خانه مادربزرگم سر کنم. من در کودکی به دلیل مشغله پدر و مادرم پیش مادربزرگم بودم و همیشه حس و حال خوبی در آن ایام داشتم. برای این وقت استراحت را به خانه مادربزرگ اختصاص می دادم که همان حس و حال کودکی و حال خوب به سراغم می‌آمد و این باعث می شد با حال خوبی که می گرفتم ادامه دهم.

 

نقش آموزشی پدر و مادر چگونه بود؟

از کودکی پدرم پیگیر کارهایم بود. با مدرسه ارتباط داشت و نمرات را کنترل می کرد. در ایامی که آزمون ها را شرکت می کردم نمرات ترازم را نگاه می کردند اما سعی می کردند بازخورد منفی نسبت به نمرات نداشته باشند. برخی اوقات با دیدن افت ترازم ناراحت می شدم ولی قبل از دیدن کارنامه توسط اولیا سعی می کردم ایرادات را شناسایی کنم و توضیح کافی را برای این افت کشف کنم و به اولیا انتقال دهم. این توضیحات عملا قانع کننده بود ولی گاهی نگران بودن پدر و مادرم را از چهره شان متوجه می شدم.

 

گفت و گو با سوگند بیگلری رتبه‌ی 7 انسانی کشوری در کنکور 1401

از ابتدای شرکت در آزمون ها کار را جدی آغاز کردید؟

ابتدا به دنبال آشنایی با فضای آزمون و نمره و تراز بودم ولی کم کم شرکت در آزمون ها برایم به صورت جدی نمود پیدا کرد. سال دهم با تراز 6000 شروع کردم و در سال دوازدهم به میانگین 7600 رسیدم.

 

استراتژی شما در سال دوازدهم به چه صورت بود؟

سال آخر با سال دهم و یازدهم برای من از لحاظ درسی متفاوت بود. در سال دوازدهم بخش بازیابی حجم بیشتری از زمان مطالعه درسی من را به خودش اختصاص داده بود. در سال دهم و یازدهم بیشتر به دنبال فهمیدن و تسلط بر هر درس گذشت. سعی می کردم از درس خواندن لذت ببرم. در سال دوازدهم تا قبل عید روزی حدود 7 تا 8 ساعت و بعد عید روزی حدود 12 ساعت مطالعه داشتم. سعی کردم که هر چه به کنکور نزدیک تر می شوم پرفشارتر مطالعه کنم

 

انتظار این رتبه را داشتی؟

در آزمون ها اکثر اوقات دو رقمی کسب می کردم ولی فکر کنم کنکور بهترین آزمون من بود که رتبه 7 را کسب کردم. یعنی من تا روز قبل کنکور از بهتر شدن دست بر نداشتم.

 

کدام ویژگی کتاب های کانون برایت جالب بود؟

من در اکثر درس ها کتاب های آبی را داشتم. مهم ترین ویژگی این کتاب ها برای من این بود که مبحث محور تدوین شده بود و می توانستم مستقیما سراغ بخش مورد نظرم بروم. از طرفی پیمانه ای بودن این کتاب ها نقطه قوت آن ها بود.

 

بیشتر به کدام بخش سایت توجه می کردی؟

من در سایت بیشتر در جعبه ابزار کارنامه، به سراغ کارنامه اشتباهات می آمدم تا ایراداتم را شناسایی کنم.

 

مدیریت زمان را تمرین می کردی؟

من در یک ماه آخر در ایام جمع بندی و 3 روز یک بار تمرین می کردم. من حواسم به زمان هر درس بود البته برخی زمان ها را شخصی سازی کرده بودم. مثلا در کنکور برای ادبیات 18 دقیقه وقت گذاشته اند در حالی که من برای پاسخ’ویی به ادبیات معمولا 20 دقیقه زمان در نظر می گرفتم. اگر سوال وقت گیری می دیدم آن را کنار می گذاشتم و در انتهای وقت اضافه هر دفترچه به سراغ آن سوالات می آمدم

 

در کنکور به مشکلی برخوردی؟

در کنکور امسال انتظار داشتم عربی را 90 تا 100 بزنم و با آمادگی بالایی به سراغ این بخش رفته بودم. وقتی به بخش درک مطلب عربی رسیدم احساس کردم چیزی از سوالات را بلد نیستم. تصمیم گرفتم از این بخش رد شوم و در انتهای دفترچه عمومی دوباره به سراغ آن آمدم ولی باز نتوانستم به سوالات پاسخ دهم و این برای من سنگین بود ولی در نهایت توانستم درصد عربی را به 65 درصد برسانم. فکر می کنم کار درستی انجام دادم.اگر در آن لحظه رد نمی شدم این رتبه را کسب نمی کردم و بدتر می شدم.

 

آیا متوجه شدی که باید روش مطالعه درسی را برای بهتر شدن تغییر بدهی؟

من ابتدا فلسفه را حفظی می خواندم. یعنی کلمه به کلمه می خواندم، پیش خودم تکرار می کردم تا حفظ شوم. بعد مدتی این روش و عدم نتیجه گیری باعث خستگی ذهنم من شد. به خودم می گفتم چه دلیلی دارد که من همه درس را حفظ هستم ولی وقتی سوال در قالب تستی می آید قادر به پاسخگویی نمی باشم. متوجه شدم در تست ها روی یک سری نظریه ها تمرکز می شود و باید من آن نظریه ها را یاد بگیرم. کلمات کتاب مهم هستند ولی باید ابتدا پیش فرض را بگیریم و بعد روی کلمات کتاب بیاییم. من با این روش درصد 40 فلسفه را به 80 رساندم. البته در کنکور درصد فلسفه من 65 درصد شد

 

از چه زمانی برای رسیدن به این جایگاه فکر کردی؟

واقعیت من به دنبال تک رقمی شدن نبود. دوست داشتم رتبه‌ی خوبی برای رسیدن به هدفم کسب کنم. هدف من از درس خواندن فهمیدن درس ها و لذت بردن از درس خواندن بود. از دوازدهم جدی خواندن را آغاز کردم ولی از بهمن و اسفند خواستم که به این جایگاه برسم.

 

چه توصیه ای برای دانش آموزان دارید؟

برنامه داشته باشید. همیشه هدف برای خودتان تعریف کنید. تکلیف خودتان را با کاری که می خواهید مشخص کنید. اگر تصمیم به برنامه ریزی دارید بخش پایبند بودن به برنامه بسیار مهم است.

 

مادر:

زمانی که سوگند به دنیا آمد من مشغول آمادگی برای آزمون دکترا بودم. البته با به دنیا آمدن سوگند ترجیح دادم که دیگر به صورت جدی برای دکترا درس نخوانم و وقت بیشتری را در کنار ایشان باشم تا زمانی که سوگند به پیش دبستان رسید و من کنکور دادم و دکترا قبول شدم. گرایش دکترای من بسیار سنگین بود برای همین با صحبت با مادرم تصمیم گرفتیم که سوگند از شنبه تا چهارشنبه پیش مادرم بماند . این روال 4 سال تا اتمام دوره دکترای من ادامه داشت. البته در روزهای پنج شنبه و جمعه که سوگند پیش ما بود من بالاجبار درس می خواندم و فکر کنم یکی از دلایل علاقه سوگند به زبان فرانسه از همان زمان شکل گرفت. سوگند از ابتدا فردی مستقل بود و سعی می کرد قبل از انجام هر کاری در مورد نحوه انجام آن کار فکر کند. یکی از علایق سوگند در کودکی بازی های فکری و بالاخص تکمیل پازل بود. به نظرم من مهم ترین دلیل رسیدن سوگند به این جایگاه هدف‌مند کار کردن ایشان از همان دوره کودکی بود. البته نباید از تاثیر خوب مدرسه بر پرورش سوگند عبور کرد.

 

پدر:

تحصیلات من در مدرسه البرز گذشت و در کنکور رتبه‌ی 301 را کسب کردم و در دانشگاه علم و صنعت درس خوانده ام. یک تجربه را برای این که از چه زمانی و به چه دلیلی سوگند عادت به داشتن نظم و طبقه بندی ذهنی شد، بگویم: سوگند از کودکی  و از 3 سالگی به پازل علاقه مند بود و من با دیدن این علاقه مسیر را به سمت حل پازل های سخت تر و پیچیده تر بردم. مهم ترین تاثیر تکمیل پازل برای سوگند این بود که باعث می شد ذهنش مرتب و طبقه بندی شود. می دانست چه استراتژی برای تکمیل پازل را در پیش بگیرد؛ از کجای پازل شروع کند، در کدام بخش ها رنگ ها هم پوشانی ندارند و ...این تکمیل پازل تا سال دهم هم ادامه داشت و فکر می کنم عادت به نظم از این بازی فکری نشات گرفته باشد. ابتدای شروع کار با پازل در کنار سوگند بودم و مسیرهای تکمیل بهتر پازل را به ایشان می گفتم اما به تدریج خود سوگند با خود اتکایی یاد گرفت که چگونه مسیر حل مسئله را پیدا کند. سوگند گاهی اوقات در تابستان ها همراه من به سرکار می آمد و می دید که من برای انجام کارها چگونه برنامه ریزی می کنم و من الان می بینم که دقیقا سوگند مثل من برای انجام کارهایش برنامه ریزی دارد.


Menu