خدا در فلسفه - فلسفه دوازدهم- زهره رزمجو

درسنامه ای به همراه چند تست از فلسفه دوازدهم درس خدا در فلسفه

خدا در فلسفه - فلسفه دوازدهم- زهره رزمجو


سلام و درود دانش آموزان عزیز

من زهره رزمجو دانشجوی حقوق شهید بهشتی و رتبه ۳۱ منطقه قصد دارم در این مطلب به نکات مرتبط  فلسفه دوازدهم بحث خدا در فلسفه بپردازم.من در کنکور سراسری فلسفه منطق را ۷۸% جواب داده ‌ام

 


ایران باستان

هستی شناخت کاملی داشتند خداوند را نور هستی می دانستند اولین مخلوق خدا را به بهمن می نامیدند که وجودی مجرد دارد. حکیمان دورۀ باستان ایران، جهان را مخلوق خداوندی حکیم میدانسته اند. ایرانیان خدا را نور هستی میدانستند که با پرتو و اشراق خود پدیده ها را ظاهر میسازد و خلق میکند

 

یونان باستان 

یونانی ها به خدایان متعددی اعتقاد داشتند زئوس خدای آسمان و باران، آپولون خدای خورشید و هنر و موسیقی و آرتمیس خدای عفت وخویشتنداری 

حاکمان و بزرگان یونان اجازه نمیدادند که کسی با اندیشۀ شرک آلودشان مخالفت کند و به خدایان توهین نماید. اتهام اصلی سقراط نیز این بود که او خدایانی را که همه به آن اعتقاد دارند را انکاار میکند.

الف)افلاطون: 1.تیلور او را ابداع کننده خداشناسی فلسفی می دانست

2.از نظر افلاطون کار خدا هدفدار است پس خدا نزد افلاطون یک خدای معین با ویژگیهای روشن است و با چند خدایی یونان باستان تفاوت دارد زیرا در چندخدایی بحث خلقت آگاهانه بی معناست. به تعبیر دیگر چندخدایی شکل دیگری از همان کفر و بی خدایی است.

چند خدایی نمی تواند نظم حکیمانه جهان را تبیین کند. 

3.توصیف افلاطون از خدا 

الف) ثابت و تغییر ناپذیر

ب)بسیط و کامل بودن خدا 

ج) غیر مادی و غیر محسوس بودن (مجرد بودن)

د) معقول بودن

4. افلاطون در مواردی از خدا به عنوان مثال خیر یاد می‌کند و می‌گوید همه چیز در پرتو آن داری حقیقت می شود و حقیقت را شبیه مثال خیر می داند.

5.افلاطون می گوید : سخنی که درباره نظم جهان و گردش آفتاب و ماه و آسمان می توان گفت این است که کل جهان زیر فرمان عقل قرار دارد

 

ب)ارسطو

1.برهان بهترین و خوب ترین: هرجا یک خوبتر و بهتر وجود دارد خوب تر و بهتری نیز هست حال در میان موجودات برخی خوب تر و بهتر است برخی دیگر ندارد پس حقیقتی هم که خوب ترین و بهترین است وجود دارد که از همه برتر است و این همان واقعیت الهی است.

2. برهان نظم: ارسطو می‌گوید نمی‌شود یک نظم و انتظام بر جهان حاکم باشد بدون اینکه موجودی جاودان و برتر از ماده در کار باشد. پس دو ویژگی را بیان می کند اولا جاویدان باشد دوما از هر امر مادی و محسوسی برتر باشد 

3. برهان حرکت: هر حرکتی در عالم نیازمند یک محرک است اگر همه محرک ها خودشان هم حرکت داشته باشند سلسله محرک‌ها تا بینهایت جلو می‌رود تسلسل محرک‌های بی نهایت محال است ~پس یک محرک بدون حرکت در جهان وجود دارد که علت اولیه حرکت در جهان است. 

نکته،، ارسطو علت حرکت موجودات را تبیین می کند نه علت وجود آنها را 

نکته،، ارسطو از دو اصل بهره جسته اول، محال بودن تسلسل علل دوم هر حرکتی را نیازمند علت دانستن 

ج)دکارت: دکارت می گوید من از حقیقتی نامتناهی و علیم و قدیر که خود من و هر چیز دیگری به وسیله او خلق شده ایم تصوری دارم. این تصور نمی تواند از خودم باشد زیرا من موجودی متناهی هستم پس این تصور از من و هر موجود متناهی دیگری نیست بلکه از یک وجود نامتناهی است که می تواند چنین ادراکی را به من بدهد.

نکته؛ مبنای استدلال دکارت بر اساس وجود تصور از موجود نامتناهی است

نکته؛ دکارت از وجود یک تصور در ذهن به وجود آن در واقعیت می رسد. 

د)دیوید هیوم: او نظر فیلسوفان عقلگرا را مردود می داند. زیرا معتقد است عقل اساسا ادراک مستقل از حس و تجربه ندارد. مهمترین برهان اثبات خدا را برهان نظم می داند ولی معتقد است ما از طریق برهان نظم فقط می‌توانیم وجود یک ناظم و مدبر را اثبات کنیم اما هنوز اثبات نکرده ایم که این موجود ناظم و مدبر در عین حال ازلی، ابدی، نامتناهی، قادر مطلق، واجب وجود بذات نیز هست. به نحوی می گوید: ما یا نمی توانیم خدا را اثبات کنیم یا اصلا خدا وجود ندارد‌. 

نکته،، هیوم عقل را انکار نمیکند بلکه دلایل عقلی محض را نمی پذیرد. 

نکته،، منظور از فیلسوفان الهی در این بخش از متن کتاب لزوما فیلسوفان مسلمان نیست.

ه‍) کانت: به جای اثبات وجود خدا با علیت با اخلاق و وظایف اخلاقی خدا را اثبات می‌کند

1.زندگی جمعی بدون اخلاق و رعایت آن امکان پذیر نیست 

2.زمانی انسان مختار و با اراده باشد آنگاه مسئولیت پذیری و رعایت اخلاق و معنا پیدا می‌کند 

3.اختیار ویژگی جسم مادی نیست ویژگی نفسی است که غیر مادی و فنا ناپذیر است و وجدان (عامل شناسایی خوب یا بد) دارد. 

4.نفس در کسب فضایل و رعایت اصول اخلاقی است و اگر بخواهد به سعادت دائمی برسد نیاز به جهانی ماورا طبیعه دارد

5.وجود جهان ماورا الطبیعه مشروط به وجود خدا ای جاودان و نامتناهی است

∆ پس قبول خدا پشتوانه رعایت اصول اخلاقی است. 

 

زندگی معنادار

در قرن 20و21 فیلسوفانی ظهور کردند که به جای ذکر دلیل اثبات وجود خدا، به رابطۀ بین اعتقاد به خدا و معناداری زندگی توجه کردند و نشان دادند که زندگی بدون اعتقاد به خدایی که مبدأ خیر و زیبایی و ناظر بر انسان است، دچار خلا معنایی و پوچی میشود

زندگی محدود به اهداف مادی و فاقد جنبه های متعالی زندگی را بدون معنا و ارزش می‌کند و این سبب بحران معنا داری می‌شود.

ویلیام جیمز: دلیل وجود خدا = تجربه شخصی درونی ما

کرکگور: ایمان= هدیه الهی که انسان مومن را بر می گزیند و به او هدیه می دهند اگر چنین اتفاقی نیوفتد= زندگی تاریک 

کاتینگهام: قبول خدا زندگی را بستری برای با ارزش شدن و با اهمیت قرار می دهد. پیدای مامن و  پناهگاه به جای اینکه فکر کنیم در جایی بیگانه افتاده ایم و چیزی ارزش ندارد.

نکته،، زندگی معنا دار زندگی دارای غایت و هدف است 

نکته،، از دیدگاه کاتینگهام سیر نزولی استدلال عقلی و فلسفی در اروپا برای اثبات وجود خدا باعث شد که خدا را عامل معنابخشی به زندگی بدانند.

 

تست 

 

تست، کدام گزینه به ترتیب دیدگاه «ویلیام جیمز کرکگور و کاتینگهام» را درباره معناداری زندگی تبیین می‌کند؟ 

1) تجربه های معنوی و درونی - ایمان هدیه ای الهی - خدا عامل اصلی معنابخشی به زندگی 

2)خدا عامل اصلی معنابخشی به زندگی - عشق و مجذوبیت و تجربیات درونی - ایمان هدیه ای الهی 

3)تجربه های معنوی و درونی - ایمان هدیه ای الهی - عشق و مجذوبیت درونی 

4)خدا عامل اصلی معنابخشی به زندگی - اصول اخلاقی متکی بر اراده - تجربه های معنوی و درونی 

 

گزینه 1 تفکیک نظرات ویلیام جیمز ، کاتینگهام و کرکگور بسیار مهم است. ویلیام جیمز به تجربه های معنوی و درونی معتقد بود (رد گزینه های ۲ و ۴) کرکگور به ایمان به عنوان هدیه‌ای الهی اعتقاد داشت و کاتینگهام معتقد بود که خدا عامل اصلی معنابخشی به زندگی است( رد گزینه ۳)

 

تست، دیدگاه کدام متفکر با آیه شریفه «فَوق کُلِ ذِی عِلمٍ عَلیمُ» قرابت بیشتری دارد؟ 

1)حکمای ایران باستان در حکیم دانستن خداوند 

2)افلاطون در غایتمند دانستن فعل خداوند 

3)ارسطو در اثبات وجود خداوند 

4)ارسطو در اثبات نظم جهان به وسیله خداوند

 

گزینه 3 در این آیه شریفه می فرمایند: بالاتر از هر دانا داناتری هست. استدلال ارسطو بر این مبنا بود که هر جا یک خوب تر و بهتر وجود دارد خوب تر و بهترینی نیز هست حال در میان موجودات برخی خوب تر و بهتر از برخی دیگرند. پس حقیقتی هم که خوب ترین و بهترین است وجود دارد که از همه برتر است و این همان واقعیت الهی است. در بین تمامی گزینه ها گزینه ۳ بیشترین قرابت را با آیه شریفه دارد 

 

تست، کدام یک از فلاسفه بعد از کانت معتقد بود چون ما ابزاری جز حس نداریم یا خدایی نیست یا نمی توانیم آن را اثبات کنیم؟

1)هیوم        2)برگسون.        3)اگوست کنت.   4)ویلیام جیمز

 

گزینه1 هیوم فیلسوفی تجربه گرا است و دلایل فیلسوفان عقل گرا را نمی پذیرد می‌گوید تنها راه شناخت همه چیز حس و تجربه است از طرفی ما خدا را نمی توانیم با حس و تجربه اثبات کنیم پس هیوم میگوید یا خدایی نیست یا ما نمی‌توانیم آن را اثبات کنیم

 

 

منبع :

فایل های ضمیمه

Menu