مردم، گاهی که بهشدت خسته یا بسیار ناراحتند، میگویند که "نمیتوانم کلمهی درست را "برای چیزی که به خوبی میدانند، "پیدا کنم". همین طور، بدون هیچ دلیل قانعکنندهای، به نظر میرسد که نمیتوانند چیزی را که فرد دیگری میگوید، متوجه شوند، با این که با زبان خود آنها صحبت میکند. این گونه افراد احتمالاً در این مواقع دچار زبانپریشی خفیف موقت شدهاند.
تعریف
زبانپریشی را از دست دادن توانایی تولید و فهم زبان، به دلیل بروز آسیب به مناطقی از مغز که برای این کار تخصص یافتهاند، میدانند. به زبان سادهتر، زبانپریشی افت زیاد توانایی تصمیمگیری (تفسیرکردن) و رمزگذاری (قاعدهمند کردن) عناصر معنادار زبان است که مشکلاتی را در شنیدن، خواندن، صحبت کردن و جملهبندی ایجاد میکند. در دههی 80 میلادی ادعا شد که زبانپریشی تنها اختلال در کاربرد کلمات نیست، بلکه از دست دادن توانایی متناسبسازی یا استفاده از کلمات مناسب به منظور انتقال اطلاعات است. این اختلال نه نتیجهی کمبود یا نقص در کارکردهای حسی، – فکری یا روانپزشکی است و نه ضعف عضلات یا اختلالات شناختی.
مشکلات خاص
اصطلاح زبانپریشی اغلب به خانوادهای از اختلالات ارتباطی نسبتاً متنوع اشاره دارد که به طور عمده به زبان گفتار و نوشتار مربوط هستند. از این رو، بعد از بروز آسیب به مغز، بیماران ممکن است دچار مشکلات بسیار خاصی از قبیل دشواری در خواندن و نوشتن شوند. برخی نمیتوانند جملات خود را درگفتار کامل کنند، زیرا قادر به بازیابی/ یادآوری کلمات مناسب برای کامل کردن فکر و منظورشان نیستند. بعضی از آنها پاسخهای بیربط و نامناسب یا کلمات من درآوردی (واژهتراشی) به سؤالها میدهند. بنابراین، زبانپریشی یک واژهی مادر برای توصیف تعدد مشکلات زبانی است. میتوان فهرستی از علائم و نشانههای بیماری را برشمرد (برای مثال، ناتوانی در نامیدن اشیا یا تکرار یک عبارت، حرف زدن یا حتی خواندن خودبهخودی)، که همگی بهعنوان علائم پذیرفته شدهی بیماری زبانپریشی شناخته میشوند.
بعضی از افرادی که دچار این عارضه شدهاند، حافظهی خود را، بهویژه در ارتباط با صداها و معنای کلمات، از دست میدهند؛ در حالی که بهنظر میرسد بقیه فراموش میکنند چگونه زبان و لبهای خود را برای تلفظ درست کلمات با هم هماهنگ کنند؛به عبارت دیگر دهانشان برای ادای کلمات معینی نمیچرخد.
مطالعات اولیه بر روی چنین بیمارانی، به کشف تسلط مغز در این رابطه انجامید: یافتهها حاکی از آن است که آسیب به نیمکرهی چپ (نه راست) با این عارضهی مغزی ارتباط دارد. در واقع، زبانپریشی همیشه آن دسته از روانشناسان مغزنگار را که تلاش کردهاند نقاط آسیب دیده یا ضایعات بسیار خاصی را در مغز، با مشکلات ارتباطی خاص و ویژه نقشهنگاری کنند، هیجانزده کرده است.
قدرت تکلم جالبترین و متمایز کنندهترین دستاورد بشراست.
ان. واینر، 1950
مکانیابی زبانپریشی. زبانپریشی معمولاً نتیجهی آسیب (بروز ضایعه) در مراکز زبانی در مغز است. این مناطق تقریباً همیشه در نیمکرهی چپ قرار دارند که در بیشتر افراد جایی است که توانایی تولید و درک زبان در آن وجود دارد. با این حال، در تعداد بسیار اندکی از افراد، توانایی زبانی در نیمکرهی راست دیده شده است. در هر دو مورد، آسیب به این مناطق زبانی میتواند در اثر سکته مغزی یا ضربه به مغز روی دهد. زبانپریشی همچنین میتواند به آرامی در صورت وجود تومور مغزی ایجاد شود.
هنگامی که نقاط مختلف مغز آسیب میبیند؛ زبانپریشی به شکلهای گوناگونی رخ میدهد. دو مورد از رایجترین انواع زبانپریشی، یعنی زبانپریشی غیرفصیح[1] و زبانپریشی پذیرا[2] هنگامی روی میدهند که آسیبهای مغزی به ترتیب در ناحیهی بروکا (ناحیهای در لوب پیشانی نیمکرهی چپ که کارکردهایی مرتبط با گفتار دارد) و ناحیهی ورنیکه (ناحیهای در لوب قدامی خُلفی نیمکرهی چپ مغز که در تشخیص کلمات گفتاری دخیل است) به مغز وارد شوند.. زبانپریشی غیرفصیح با به زبان آوردن آرام، دشوار و غیرفصیح یا ناشیوای کلمات مشخص میشود. به این ترتیب، روانشناسان متوجه شدهاند که ناحیه بروکا، که در نواحی حرکتی لوب پیشانی قرار دارد، مسئولحافظهی حرکتی است: یعنی توالی حرکات ماهیچهای که برای ساختن کلمات مورد نیاز است. به علاوه، آسیب به ناحیه بروکا اغلب سبب ایجاد زبانپریشی نحوی میشود - افراد مبتلا نمیتوانند قوانین پیچیدهی نحو[3] را درک کنند (برای مثال، آنها به ندرت از کلمات تابع استفاده میکنند).
نمیخواهم بر طبق دستور زبان صحبت کنم – میخواهم مثل یک خانم حرف بزنم.
جی. بی. شاو، پیگمالیون، 1912
به نظر میرسد که ناحیه ورنیکه مسئول تشخیص گفتار باشد، و زبانپریشی پذیرا به وسیلهی فهم ضعیف گفتار و تولید کلمات بیمعنی نمایان میشود. افراد مبتلا معمولاً از اختلال خود بیاطلاع هستند، زیرا سخنان خود را بهطور کامل و دقیق درک نمیکنند. این فرضیه وجود دارد که ناحیهی ورنیکه جایی است که خاطرات مربوط به توالی صداها که کلمات را میسازند، در آن ذخیره میشوند.
یکی از الگوهای زبان این است که زبان ورودی به وسیلهی قشر شنوایی دریافت و برای درک و فهم آن به ناحیهی ورنیکه فرستاده میشود. اگر پاسخی نیاز باشد، پیامی به منطقهی بروکا فرستاده میشود و پیامهایی را به نواحی حرکتی اولیه ارسال میکند، که عضلات صورت را برای پاسخ دادن سازماندهی میکنند.
تحقیق بر روی زبانپریشی، علاوه بر کمک به روانشناسان برای درک زبان، شالودهی تحقیقات امروزی در مورد اصل "مکانیابی" است - چه مناطقی از مغز به منظور انجام عملکردهای خاص به کار گرفته میشوند.
بیشتر فکر کنید- کم حرف بزنید و کمتر بنویسید.
ضربالمثل
انواع زبانپریشی
طبقهبندی آغاز علم است. همواره، در زمان شناسایی مشکلی ذهنی یا جسمی، تلاشی نیز برای شناسایی زیرنوعها یا زیرگروههای آن صورت میگیرد، و مطالعهی زبانپریشی هم از این قاعده مستثنی نیست. برخی از روانشناسان بالینی بر این باورند که تعدد زبانپریشی به تعداد بیماران مبتلا به زبانپریشی است و تلاش برای طبقهبندی آنها بیهوده است. عدهای نیز از وجود شباهتهای چشمگیر میان بیماران، و علائم بسیار خاصی از بیماری که بین زیرگروههایی از بیماران مشترک هستند، میگویند.
برخی از ردهبندیها بهطور مشخص بر نقایص گفتاری مبتنی هستند (گفتار در علائم ناخوشيها). سایر ردهبندیها بر اساس ساز و کارهای ذهن انجام قرار دارند؛ و برخی هم بر محل تشنج مغز استوارند. بهنظر میرسد که بهترین ردهبندیها بتواند به وضوح یک سوم از همهی موارد را در یک گروه طبقهبندی کند و دو سوم باقیمانده به صورت ترکیبی وجود خواهند داشت.
نخستین طبقهبندی روانشناختی و رفتاری بین زبانپریشی در توان ذهنی عمومی زبانی صورت گرفت که در آن، فقط گفتار (و نه نوشتار) دچار نقصان شده است. بعدها، وجه تمایزی میان آنهایی که لال بودند در مقابل آنهایی که صحبت میکردند، اما خطاهایشان بسیار زیاد بود، به وجود آمد.
طبقهبندیهای مختلفی وجود دارد - طبقهبندیهای تداعیگرا به مشکلات خاص زبانشناختی در ارتباط با بخشهای خاصی از مغز توجه دارند. آسیبهای گزینش شده، باعث اختلال در شبکههای عصبی میشوند که بر روی زبان خاصی اثر میگذارند. بنابراین، محققان اولیه دربارهی زبانپریشی حرکتی (خاطرات احساسهای حرکت)، زبانپریشی حسی (خاطرات حس شنوایی برای رمزگشایی آنچه بیان شده) و زبانپریشی کرداری (هر دو مورد فوقالذکر) سخن گفتهاند.
تداعیگرایان تمایزها و گونههای زبانپریشی بسیاری را، از جمله انواع زیرقشری، قشری و فراقشری ارائه کردهاند. بعضی از این انواع به نام پژوهشگران آنها نامگذاری شدهاند، مانند زبانپریشی بروکا و زبانپریشی ورنیکه. سایر روانشناسان بین ناشنوایی کلمات و نابینایی کلمات تفاوت قائل شدهاند.
طبقهبندیهای دیگری هم وجود دارد که برخی از آنها بر نظریههای خاصی استوارند و برخی دیگر بر پایهی مشاهدات. زیگموند فروید طبقهبندی سه قسمتی خاص خود را ارائه داد؛، اما دیگران از یک رویکرد آماریتر بهره گرفتهاند که متکی بر چگونگی عملکرد بیماران در طیفی از آزمایشها بود. عدهای اساساً تحتتأثیر ویژگیهای زبانشناختی گفتار قرار میگیرند. با این حال، در این زمینه هیچ اتفاق نظری وجود ندارد.
بعد از شوک مغزی، فرد ممکن است قادر به حرف زدن باشد، اما اغلب لغاتِ اشتباه، به شکل آزار دهندهای بر سر زبانش میآیند. انگار که قفسههای بروکا به هم ریخته باشند.
دبلیو. تامپسون، 1907
درمان
زبانپریشی که در خروجی آوا و گفتار اختلال ایجاد میکند، بهعنوان آسیبشناسی گفتاری شناخته میشود. آسیبشناسی گفتاری در ابتدا مشکل آموزشی در نظر گرفته میشد، اما میتواند سبب ایجاد مشکلات تطبیقی نیز شود، که بدان معناست که روانشناسان و روانپزشکان و همچنین عصبشناسانی که به مطالعه آسیبهای مغزی میپردازند، به این موضوع علاقهمند هستند. بعضی از اختلالات گفتاری صرفاً جسمانی (فیزیکی) و ناشی از مشکلات موجود در فعالیتهای ماهیچهای - عصبی هستند. اختلالات گفتاری با اختلالات زبانی تفاوت دارند، که مشکلاتی مرتبط با برقراری ارتباط از طریق نمادها و افکار معنیدار هستند.
تمامی روشهای درمانی زبانپریشی با انجام آزمونهای تشخیصی آغاز میشوند تا عملکردهای اولیهی زبان مانند نامگذاری، کامل کردن جملات و لغات، خواندن کلمات و جملات و نوشتن دیکته را بسنجند. درمانهای مختلفی برای مشکلات مختلف پیشنهاد میشوند. برخی از عصبشناسان، با توجه به درکشان از علت مشکل، نسبت به ارزش گفتار درمانی تردید دارند. دیگر عصبشناسان شواهدی از بهبود خود به خودی را مورد توجه قرار دادند؛ که عبارت است از بازسازی کلی یا جزئی دانش و مهارتهای زبانی پیشین، بدون هیچ گونه اقدام درمانی. با وجود این، برخی از آسیبشناسان گفتاری حرفهای زمان بسیار زیادی را با بیماران زبانپریش میگذرانند و تلاش میکنند تا علت مشکلات آنها را بفهمند و در عین حال به آنها کمک کنند تا بتوانند به طور مؤثرتری ارتباطات برقرار کنند.
چکیدهی مطلب-مبنای زبان هنگامی که دچار اختلال میشود، آشكار میگردد.- گاهشمار
افلاطون از اصطلاح زبانپریشی برای اشاره به ناتوانی در تکلم استفاده کرد. روسو این اصطلاح را احیاء میکند. اولین طبقهبندی صورت میگیرد. بروکا به بخش مغزی مسئول بروز انحراف در زبان اشاره میکند. هیل، مردی است که زبانش را از دست داد. | 300 سال قبل از میلاد، 1864 1865 1868 2002 |
[1] . nonfluent
[2] . recptive
[3] . syntactical. دانش مطالعهٔ قواعد مربوط به نحوهی ترکیب و کنار هم گذاشتن واژهها به منظور ایجاد جمله و درک آن.
---------------------------------
برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:
برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال سایت انگلیسی کانون شوید:
---------------------------------