سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده 46 ام، جداسازی

مغز چپ (سمت چپ مغز) استدلالی است. در واقع نیم‌کره‌ای است که حقایق، دانش، نظم و الگوها را پردازش می‌کند؛نیم‌کره‌ی راست کمی مبهم و نامعلوم است و جایگاه عواطف است.

سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده 46 ام، جداسازی

بسیاری از ما دوست داریم خود را خونسرد، منطقی و معقول تصور کنیم و به این منظور از منطق تحلیلی داده‌محور استفاده می‌کنیم. امیدواریم که در سراسر عمر، تصمیم‌هایی عاقلانه و درست‌ بگیریم. ما، انسان‌های فهیمی هستیم، یعنی امیدواریم که باشیم. توصیه شده که اجازه ندهیم احساس‌مان بر عقل و شعورمان مسلط شود. همیشه ترغیب می‌شویم که برای گرفتن تصمیم‌های بزرگ درنگ کنیم. با این همه مسلم است که موجوداتی عاطفی هستیم.

ایده‌ی دو وجهی بودن شخصیت و رفتار بسیار جذاب است. هر چه باشد، ما دو چشم، دو دست، دو پا و دو گوش داریم. به نظر می‌رسد که دو تا از مهم‌ترین اندام‌های ما دارای 2 نیمه‌ی جدا و تفکیک‌پذیر هستند. در نتیجه کاملاً طبیعی است که درباره‌ی ساختار و عملکرد نیم‌کره‌ی چپ مغز در مقابل نیم‌کره‌ی راست صحبت کنیم. این موضوع برای صدها سال است که ادامه دارد. این شیفتگی نسبت به برتری جانبی، ایده‌ها و روش‌های عجیب و غریبی را به‌وجود آورده است. برخی می‌اندیشیدند که یک مغز دوگانه به شخصیتی دوگانه منجر می‌شود. برخی دیگر آن را در بُعد خوب- بد تلقی می‌کنند. بر این اساس، نیم‌کره‌ی راست – که نسبت به نیم‌کره‌ی چپ فروتر است – بَدَوی، نامتمدن و خشن تلقی می‌شد. در نتیجه، نیم‌کره‌ی چپ را خلاق، زنانه و مبتکر تصور می‌کردند تحت سلطه‌ی راست قرار داشت.

بخشی از این داستان به زبان مربوط می‌شود. در زبان‌های لاتین، انگلیسی قدیم (آنگلوساکسونی) و فرانسوی، واژگانی که مفهوم "چپ" از آن‌ها استنباط می‌شود، همگی بر ویژگی‌های منفی دلالت می‌کنند؛ ویژگی‌هایی چون ناخوشایند، دست و پا چلفتی، بی فایده و ضعیف. در حالی که عکس آن برای تداعی مفهوم و معنی واژه‌ی "راست" صادق است؛، از قبیل زبردست، صحیح و زرنگ.

افسانه. اصل ایده این است: مغز چپ (سمت چپ مغز) استدلالی است. در واقع نیم‌کره‌ای است که حقایق، دانش، نظم و الگوها را پردازش می‌کند؛ بخشی است که ریاضی و علوم را پردازش می‌کند. مرکز تفکر و پردازش انتزاعی جزئیات محور است. واژه‌های مغز چپ عبارت‌اند از منطقی، متوالی، عقلانی، تحلیلی، معقول و بخش‌گرا. بسیاری از سازمان‌های آموزشی و بازرگانی به وسیله‌ی افراد چپ مغز برای انجام کارهای وابسته به نیم‌کره‌ی چپ به شیوه‌ای چپ مغز گونه تأسیس شده‌اند. درست همان طور که افراد راست دست (که البته توسط نیم‌کره‌ی چپ کنترل می‌شوند) بر جهان تسلط یافته‌اند، همین طور اقلیت نادری از مردم هستند (حدود 10 درصد) که چپ دست هستند، زیرا به وسیله‌ی نیم‌کره‌ی راست مغزشان کنترل می‌شوند.

از سوی دیگر گفته می‌شود که نیم‌کره‌ی راست کمی مبهم و نامعلوم است و جایگاه عواطف، نمادها و تصاویر به‌شمار می‌آید. جایی است که فلسفه و مذهب در آن پردازش می‌شود. قلمرو تصویر بزرگ است: حیطه‌ی خیال‌پردازی و احتمالات است. واژه‌های مغز راست عبارتند از تصادفی، شهودی، کل‌نگر، ترکیب‌سازی (هم‌گذاری) و ذهنی. دانش‌آموزان راست مغز تصویر بزرگ را دوست دارند: طرح کلی پیش از جزئیات. البته، آن‌ها چندان به برنامه‌ریزی متوالی یا بررسی درستی نوشته‌ها یا املای کلمات یا جزئیات ناچیز اهمیتی نمی‌دهند. از نمادها خوششان نمی‌آید، ولی در خصوصیاتی از قبیل شهود و بینش برجسته‌اند. انسجام و معنا را دوست دارند، اما واقعیت‌گرا نیستند، بلکه خیال پردازند.

مشاوران، مربیان و معلمانی که از نظریه‌ی (مغز دو بخشی) حمایت می‌کنند، اغلب در باره‌ی آزمایش این دو پاره مغز حرف می‌زنند که در آن مجرا (جسم پینه‌ای1[1]) دو نیم‌کره را از هم جدا می‌کند. آن‌ها هم چنین به تحقیقاتی استناد می‌کنند که در آن‌ها، صورت‌ها در دو عکس نیم‌کره‌ی راست و چپ شبیه هم هستند. البته، این افراد، جهشی سریع، (بیش‌تر راست مغزی) تخیلی و عاری از شواهد مستند درباره‌ی این موضوع، به نظریه‌ی مغز دو بخشی دارند.

هیچ دلیلی برای باور به ارتباط بین دو نیم‌کره، با تمایز بین افکار عقلانی و شهودی، یا فرایندهای تحلیلی در مقابل هنری، یا تفاوت بین فلسفه‌های زندگی غرب و شرق وجود ندارد. 

هنری گلیتمن، 1981

تحقیق در باره‌ی دو قسمت مغز

ایجاد شکاف از طریق عمل جراحی بین دو پاره مغز ابتدا در دهه‌ی 1960 به منظور تسکین بیماری صرع شدید انجام شد. این عمل جراحی باعث شد تا دانشمندان پی ببرند که چگونه هر یک از دو نیم‌کره، بدون دخالت دیگری، به فعالیت خود ادامه می‌دهد. بدین سان، به نظر رسید که نیم‌کره‌ی چپ قادر به انجام کارهایی است که نیم‌کره‌ی راست قادر با انجام آن‌ها نیست (مثلاً زبان) و برعکس. به نظر می‌رسید که بسیاری از فرایندهای مهم پردازش زبانی در نیم‌کره‌ی چپ اتفاق می‌افتد، اما اگر این نیم‌کره در کودکان آسیب ببیند، نیم‌کره‌ی راست بعضی از این کارکردها را به عهده می‌گیرد. تحقیقات در این زمینه ادامه دارد و ظهور فناوری‌های پیشرفته‌ی کنونی می‌تواند به میزان چشمگیری به تحقیقات درباره‌ی عمل‌کرد مغز کمک کند.

دانشمندان می‌دانند که بخش عمده‌ی موضوعِ چپ و راست مغز کمی فراتر از استعاره است. مردم چپ‌مغز یا راست‌مغز نیستند، اما دانشمندان به درستی می‌دانند که بخش‌های معینی از مغز، که گاهی در نیم‌کره‌ی چپ و گاهی در نیم‌کره‌ی راست قرار دارند، عمل‌کردهای مختلفی را کنترل می‌کنند.

برتری جانبی. به بیانی دقیق‌تر، برتری جانبی درباره‌ی رجحان چپ یا راست است. هر یک از ما ممکن است راست گوش یا چپ گوش، راست دست یا چپ دست و راست پا یا چپ پا باشد. به‌طور کلی، حدود 85 تا 90 درصد افراد راست دست و راست پا هستند، اما این ارقام در مورد افرادی که چشم و گوش راست را ترجیح می‌دهند، کم‌تر است. حیوانات هم این رجحان‌ها را نشان می‌دهند و موضوع یکسان دستی یا دو سو توان بودن واقعی (قادر به استفاده از هر دو دست یا پا) بسیار نادر است. دست برتر مختلط (برتری متقابل) بی‌شک رایج‌تر است و به افرادی اشاره دارد که کارهای مختلفی را با یک دست راحت‌تر و دقیق‌تر نسبت به دست دیگر انجام می‌دهند (نوشتن، بازی تنیس یا نواختن ویولن).

به دلیل تفوق و غلبه راست دست‌ها، به نظر می‌رسد که جهان برای آن‌ها طراحی شده است. به همین دلیل، کار با دربازکن‌ها و قیچی‌ها ممکن است برای چپ دست‌ها مشکلاتی ایجاد کنند. خوردن غذا با دست راست در بعضی از فرهنگ‌ها الزامی است و خوشنویسی با دست چپ نسبتاً دشوارتر از دست راست است. با این حال، چپ دست‌ها در بعضی ورزش‌های خاص، به ویژه در ورزش‌های تک به تک، که احتمال رو به رو شدنشان با راست دست‌ها وجود دارد، احتمالاً برتری‌هایی دارند. آن‌ها هم چنین در دوئل بسیار موفق بوده‌اند، که بخشی از آن به دلیل عامل غافلگیری است که می‌توانند از آن استفاده کنند.

طیف گسترده‌ای از آرای مختلفی وجود دارد که تلاش می‌کنند تفاوت‌های زیاد در میان دست‌برتری‌ها را توجیه کنند که بعضی از آن‌ها از پشتوانه تجربی بیش تری برخوردارند. برخی از نظریه‌های تکاملی استدلال می‌کنند که چپ دست‌ها به خاطر مزیت‌های اثبات شده‌شان در نبرد، به بقای خود ادامه داده‌اند. هم چنین نظریه‌های محیطی وجود دارند که چپ دستی را به فشار عصبی یا استرس تولد پیوند می‌دهند. نظریه‌های جامعه شناختی و انسان‌شناسی به بدنامی اجتماعی چپ دست‌ها و سرکوبی جوانان چپ دست از سوی معلمان و والدین اشاره می‌کنند.

مطمئنم که می توانم ثابت کنم که 1) مخ مجموعه‌ی کامل و مجزایی همانند یک اندام تفکر است؛ 2) فرایند جداگانه و متمایزی از تفکر یا استدلال به طور هم‌زمان می‌تواند در هر مخ صورت پذیرد.

ای. ویگان، 1844

البته اجماعی نیز با نظریه‌های ژنتیکی و زیستی وجود دارد که به شکل کاملا روشنی نشان می‌دهد دست برتر به طور موروثی در خانواده‌ها وجود دارد. این نظریه‌ها تمایز مهمی را بین چپ دست‌های طبیعی، اکتسابی و آسیبی قائل می‌شوند. انواع متفاوتی از داده‌ها، که بعضی از آن‌ها ممکن است درست نباشند، حاکی از آنند که چپ دستی با نوع بسیار خاصی از مشکلات روانی‌شناختی مانند عقب افتادگی ذهنی و هم چنین ویژگی‌های مثبتی مانند خلاقیت پیوند دارد. این مسئله به طرح برخی نظریه‌های اثبات نشده و رواج عقیده‌های غیرعلمی و افسانه‌های بیش‌تری منتهی شده است .

نامتقارن بودن بدن

نامتقارن بودن بدن نیز مورد بررسی قرار گرفته است. این امکان وجود دارد که حد نوسان نامتقارن بودن بدن را با اندازه‌گیری عرض مچ پا و مچ دست، طول گوش، طول انگشتان دست و پا و عرض آرنج اندازه گرفت که این کار تفاوت‌های درون افراد را نشان می‌دهد. مطالعات مختلف ارتباط بین نامتقارن بودن بدن با ناخوشی را نشان می‌دهند. هرچه فقدان تقارن در نقاط مختلف بدن بیش‌ترباشد، احتمال بروز مشکلات مختلف برای فرد بیش‌تر خواهد بود. با این همه، این حوزه‌ی پژوهشی هنوز در ابتدای راه است.

به همین ترتیب، تمایل فزاینده‌ای برای بررسی تفاوت‌های جنسیتی در باره‌ی تقارن وجود دارد: به ویژه، نسبت رقم انگشتان سبابه به حلقه که در زیر مورد بحث قرار گرفته است، تفاوت‌های جنسیتی نظام‌مندی را نشان می‌دهد که به توانایی‌ها و رجحان‌های بسیاری مرتبط می‌شوند. این بررسی‌ها همه چیز از قبیل انتخاب شغل، موسیقی و علایق را مورد توجه قرار داده‌اند؛ چرا که آن‌ها به معیار بسیار ساده‌ای از تفاوت میان طول انگشتان هر دست مربوط می‌شوند. موضوع بحث برانگیزتر این که این تفاوت به گرایش جنسی، جذابیت و پرخاشگری نیز مرتبط است.

نسبت طول انگشتان سبابه و انگشت حلقه‌ی مردان در مقایسه با زنان به‌طور کلی کم‌تر است. باور این است که طول انگشت نتیجه‌ی شست‌وشو با تستوسترون در درون رحم مادر است (قرارگرفتن در معرض استروئید‌های پیش از تولد)، که منتهی به مردانه‌‌سازی کم‌تر یا بیش‌تر فرد می‌شود و در هر چیزی از پرخاشگری تا ارجحیت برای هم جنس‌‌گرایی یا ناهم‌جنس‌گرایی نمود می‌یابد.

این واقعیت بیش از 100 سال است که کاملاً شناخته شده، اما تنها در دهه‌ی گذشته تحقیقاتی در این زمینه صورت گرفته است. این حوزه، زمینه‌ی فعال و بسیار بحث برانگیزی از تحقیقات با یافته‌هایی بسیار پرابهام و دوپهلو است.

چکیده‌ی مطلب-آیا نظریه‌ی مخ دوپاره درست است؟-گاه‌شمار

نخستین مقاله‌ای که به تفاوت‌های جنسی در شکل دست (نسبت D/4D2) اشاره می‌کند، منتشر شد.
اولین عمل جراحی مخ دوپاره صورت گرفت.
کتاب‌های معروفی درباره‌ی "تفکر، مدیریت و خلاقیت: مغز چپ – راست منتشر شد.
نشریه‌ی علمی دست برتر بنیان نهاده شد.
مک مانوس، درباره‌ی راست دست چپ دست نوشت.
1888 
1960 
دهه 1970 
1996 
2002  

[1]. corpuscallosum

--------------------------------- 

برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:

سری مقالات 50 ایده روانشناسی

برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال سایت انگلیسی کانون شوید:

کانال سایت انگلیسی کانون

---------------------------------

منبع :

Menu