سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده 45 ام، جمجمه شناسی (1)

جمجمه‌خوانی بر یک نظریه‌ی ساده مبتنی است. مغز "اندامِ ذهن" است و به گونه‌ای سازمان یافته که بخش‌های مختلف آن مسئولیت کارهای متفاوتی را بر عهده بگیرند.

سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده 45 ام، جمجمه شناسی (1)

هر فیزیولوژیستی که به حقیقت جمجمه خوانی‌ پی‌برده باشد... نمی‌تواند با این عقیده مخالفت کند که بخش‌های متفاوت مغز پیشین در خدمت عمل‌کرد‌های گوناگون ذهنی هستند.

هربرت اسپنسر، 1896

جمجمه‌خوانی بر یک نظریه‌ی ساده مبتنی است که امروزه هم رایج است. مغز "اندامِ ذهن" است و به گونه‌ای سازمان یافته که بخش‌های مختلف آن مسئولیت کارهای متفاوتی را بر عهده بگیرند. بنابراین، بخش‌های مختلف مغز که به شکل سر بازتاب یافته‌اند، توانایی‌های گوناگونی را کنترل می‌کنند. البته متخصصان جمجمه‌شناسی بر این باورند که
اولاً
، اندازه‌ی ناحیه‌ای از مغز که مختص عملکرد خاص است، از نظر اندازه، با اهمیت آن عملکرد ذهنی متناسب است.
ثانیاً
، کرانیومتری (اندازه‌گیری چیزهایی نظیر شکل و اندازه‌ی جمجمه) نشان دهنده‌ی شکل مغز و از این رو، تمامی عمل‌کردهای انسانی است.
ثالثاً
، هم توانایی‌های تعقلی (ذهنی) و هم ویژگی‌های اخلاقی، ذاتی هستند.

پیشینه. ریشه‌های علم جمجمه‌شناسی دست کم به یونان باستان و شاید پیش از آن برمی‌گردد. بسیاری از پزشکان آن زمان، لزوماً سیماشناس یا چهره‌خوان هم بوده‌اند (از روی چهره، به ماهیت فرد پی‌می‌بردند). کتاب‌های بسیاری (به ویژه کتاب‌هایی که در قرون 17 و18) درباره‌ی علوم و هنر نوشته شده است، تصاویری را نشان می‌دهند که بیانگر اصول چهره‌شناسی هستند. سیستم مدرن این علم به وسیله فرانز گال ابداع شد؛ کسی که رساله‌اش را در سال 1819 منتشر کرد. او باور داشت که بخش‌هایی از مغز به نام "اندام‌" با عملکردهای خاصی به نام نیروی ذهنی به هم پیوند داده شده‌اند.

در سال 1896، سایزر و درایتون یک کتابچه‌ی راهنمای جمجمه‌شناسی با عنوانسر‌ها و صورت‌ها، و شیوه‌ی مطالعه‌ی آ‌ن‌ها منتشر کردند. این کتابچه چگونگی شناخت شعرا، و هم‌چنین شناخت شخصیت‌های جنایتکار و اخلاق‌مدار را شرح می‌داد. از منظر دنیای امروزی، این کتابچه چیزی میان یک رساله‌ی سرگرم کننده و یک رساله‌ی خیالی است.

مردم عصر ویکتوریا جمجمه‌خوانی را بسیار جدی تلقی می‌کردند. مجسمه‌های نیم‌تنه، قالب‌ها، مجلات، ابزارهای اندازه‌گیری و ماشین‌های آن‌ها، به ویژه مجسمه‌های نیم‌تنه که از جنس چینی سفید ساخته شده‌اند، به وسیله شرکت جمجمه‌‌خوانی لندن تولید شده است. ویکتوریایی‌ها روی مغز جراحی می‌کردند و مدرسه، غذا و پزشکانی مختص علم جمجمه‌شناسی داشتند. آن‌ها سرها را اندازه می‌گرفتند، چرا که اندازه‌ی سر به معنی اندازه‌ی مغز بود، و به نوبه خود قدرت ذهنی و خلق و خوی فرد را نشان می داد (دست کم این چیزی بود که آن‌ها به آن باور داشتند). یک مرد معمولی سری با اندازه 22 اینچ (حدود 55 سانتی متر) و یک زن سری با اندازه نصف یا سه چهارم اینچ کم‌تر از یک مرد داشت. اندازه سر به طور خطی با ظرفیت مغز و قدرت فکری یا عقلی ارتباط داشت، مگر در مورد کسانی که به هیدروسیفالی (2) مبتلا بودند.

البته شکل سر مهم‌تر از اندازه‌ی آن بود. به عقیده‌ی آن‌ها، یک کرانوسکوپی خوب می‌توانست استعداد‌های خاص افراد را نشان دهد. جمجمه‌شناسان انگیزه‌ها، توانایی‌ها و مزاج (خلق و خوی) افراد را تشخیص می‌دادند و حتی پیش‌بینی‌هایی هم می‌کردند. به طور خلاصه، جمجمه مظهر ذهن و روح به شمار می‌آمد.

جمجمه‌شناسان عصر ویکتوریا به مثابه استعدادیاب هم عمل می‌کردند. بعضی از آن‌ها مقایسه‌هایی فراملیتی انجام می‌دادند و به تفاوت‌های بین انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها دقت می‌کردند. جمجمه‌شناسان جمجمه و استخوان‌های افرادی مانند اسقف اعظم، توماس بِکِت را مورد آزمایش قرار دادند. ملکه ویکتوریا اجازه داد فرزندانش هم مورد مطالعه قرار گیرند؛ چرا که جمجمه‌شناسان از هر دو دانش خودشناسی و کلیدهای موفقیت تکاملی، اخلاقی و حرفه‌ای برخوردار بودند.

گروه‌ها و افراد گوناگونی مشعل علم جمجمه‌شناسی را حمل کردند؛ از جمله نازی‌ها و استعمارگرانی که قصد داشتند از شواهد به دست آمده از طریق جمجمه‌شناسی، به عنوان مدارکی برای اثبات برتری گروه‌های قومی خاصی استفاده کنند. این موضوع از آن زمان تاکنون سبب لکه‌دار شدن ساحت این علم شده است.

امروزه در میان دانشمندان عصب‌شناس، جمجمه‌شناسی از اعتبار بیش‌تری نسبت به نظریات روان پزشکی زیگموند فروید برخوردار است؛ چرا که جمجمه‌شناسی در راستای مسیر اولیه‌ی الکتروآنسفالوگرافی (برق‌نگاری مغز) بود.

تام وولف، 1997

خوانش (مطالعه‌ی) سر. شیوهی سنتی خواندن سر ابتدا با بررسی شکل کلی آن آغاز می‌شود.
سر گِرد به طور فرضی نشانگر ماهیتی قوی، مطمئن، شجاع و گاهی بی‌قرار است.
سر مربعی شکل طبیعتی استوار و قابل اعتماد، عمیقاً متفکر و هدفمند را نشان می‌دهد.
سر عریض‌تر بیانگر شخصیتی پرانرژی و اجتماعی است. 
سرِ باریک‌تر بیانگر طبعی گوشه‌گیر و درونگراست.
سر تخم مرغی شکل متعلق به شخصیتی خردمند و روشن فکر است.

جمجمه‌شناسان به آرامی اما با فشار، انگشتانشان را بر روی جمجمه حرکت می‌دهند تا خطوط برجسته‌ی روی آن را حس کنند. آن‌ها باید اندازه‌ی هر بخش قوه‌ی ذهنی و برجستگی آن را در مقایسه با دیگر بخش‌های سر به صورت جداگانه اندازه‌گیری کنند. چون مغز از دو نیم کره تشکیل شده است، هر توانایی ذهنی می‌تواند دو برابر شود؛ از این‌رو، آن‌ها هر دو بخش جمجمه را بررسی می‌کنند.

هر نیروی ذهنی که در مقایسه با دیگر توانایی‌ها توسعه نیافته باشد، حاکی از کمبود آن صفت خاص در شخصیت فرد است؛ و اگر کاملا تکامل یافته باشد؛ نشان می‌دهد که آن ویژگی به میزان قابل توجهی در شخصیت فرد وجود دارد. بنابراین، اندام کوچکی مانند "تحریک‌کننده‌ی اشتها[3]" نشان دهنده یک فرد بدغذا و کم اشتهاست. اگر این اندام کاملاً تکامل یافته باشد، نشان دهنده‌ی فردی است که از خوردن و نوشیدن لذت می‌برد؛ و اگر بیش از حد رشد کرده باشد، بیانگر فردی پرخور است که در نوشیدن هم زیاده‌روی می‌کند.

در علم جمجمه‌شناسی، بسته به این که براساس کدام سیستم یا فهرست آن را بخوانید، سر بیش از 40 ناحیه دارد. برخی از این نواحی دارای مفاهیمی نسبتاً قدیمی هستند، مانند نواحی بیست‌تایی "احترام" که در رابطه با احترام برای جامعه، قوانین و نهادهای آن است؛ نواحی بیست و شش‌تایی "شادی و نشاط" که درباره‌ی بشاشت و حس شوخ طبعی است؛ نواحی بیست و چهارتایی "تعالی" که درباره‌ی عشق به مفاهیم والاست؛ ناحیه‌ی "دوست داشتن"؛ نواحی‌ سه‌تایی "بچه‌دوستی " (عشق والدی و فرزندی)؛ نواحی ده‌تایی"میل به غذا خوردن" (اشتها و عشق به غذا)؛ نواحی سی و یک عددی "رویداد احتمالی" (حافظه‌) و نواحی پنج تایی"عشق به سکونت" (عشق نسبت به خانه).

احساسات و تمایلات

نواحی سر به صورت هشت احساس یا تمایل دیگر نیز توصیف و طبقه‌بندی شده‌اند.

  • گرایشات "خانوادگی" که ویژگی‌های مشترک بین انسان و حیوانات است و اساساً مسئول عواطف و واکنش‌های غریزی فرد به وقایع و اشیا می‌باشند.

  • تمایلات "خودخواهانه" که خواسته‌های انسان را مشخص می‌کنند به و او در مراقبت از خود و حفظ جان یاری می‌رسانند.

  • احساسات "خودشناسانه" که در رابطه با علایق شخصی و بیان شخصیت فرد هستند.

  • قوه‌های ذهنی ادراکی که به آگاهی فرد نسبت به محیط اطراف مربوط می‌شوند.

  • گرایشات"هنری" که حس و استعداد در هنر و خلاقیت هنری فرد را بالا می‌برند.

  • توانایی‌های فکری "نیمه ادراکی" که در رشته‌هایی مانند ادبیات، موسیقی و زبان، مسئول درک محیط‌های فرهنگی هستند.

  • توانایی‌های "بازتابی" و "استدلالی" و"شهودی" که به طرز تفکر ارتباط دارند.

  • احساسات "اخلاقی"،  مانند استعدادهای مذهبی، که شخصیت فرد را انسانی می‌کنند و آن را تعالی می‌بخشند.

______________________________________________________

انتقاد

باوجود محبوبیت جمجمه‌شناسی، جریان اصلی علم همیشه آن را حقه‌بازی و شبه علم می‌داند و آن رد کرده است. ایده‌هایی که به سر فرد می‌زند، به ساختار شخصیت او مربوط می‌شود و پرورش اخلاق چیز بیهوده‌ای شمرده می‌شود. شواهد و مدارک ارزیابی شده‌اند و کافی نیستند.

ظهور علم عصب شناسی نشان داده است که چه تعداد از ادعاهای جمجمه‌شناسان جعلی است. البته، افسانه‌های مشهور دیگری هم درباره‌ی مغز هنوز گفته می‌شود؛ از جمله این که ما تنها از ده درصد از مغزمان در پردازش  کارهای روزانه استفاده می‌کنیم. اسطوره‌هایی هم درباره‌ی انرژی مغز، دستگاه‌های تنظیم‌کننده (تیونرهای) مغز و تونیک‌ها یا تقویت کننده‌های مغز وجود دارند، که به اندازه‌ی همان علم جمجمه شناسی باورکردنی به نظر می‌رسند.

این که تصورات و افکاری که به ذهن می‌آیند، با نواحی بیش از حد تکامل یافته‌ی مغز رابطه دارند، صحت ندارد و از اعتبار علمی گال بر اثر آرای جمجمه‌شناسی‌اش به‌شدت کاسته شده است.

آر. هوگان و آر. اسمیتر، 2001

البته، به نظر می‌رسد که برخی از جوانب جمجمه‌شناسی، امروزه هم قابل قبول و پذیرفته شده هستند. برای مثال، می‌دانیم که اندازه‌ی مغز به شکل مؤثری با توانایی ذهنی و فکری درون و بین گونه‌ها ارتباط دارد. هم‌چنین می‌دانیم که اندازه‌ی سر با اندازه‌ی مغز مرتبط است. در حقیقت، روان‌شناسان نزدیک به 100 سال است که اثبات کرده‌اند رابطه‌ی متوسطی بین اندازه‌ی سر (طول و عرض آن) و بهره‌ی هوشی (آی کیو) وجود دارد. البته، وقتی این قاعده با توجه به اندازه‌ی بدن تصحیح می‌شود، این رابطه کاهش می‌یابد و احتمالاً از بین می‌رود. دانشمندان با استفاده از تصویربرداری‌های پیچیده از مغز به دنبال شواهدی مبنی بر وجود رابطه‌ای بین اندازه‌ی مغز و بهرههوشی هستند. این نتایج هم به اندازه‌ی کافی روشن نیستند.

قطعا فناوری‌های جدید دانش و علاقه‌ی ما را به علم عصب‌شناسی ـ شناختی و روان پزشکی  افزایش داده است. اینک ما قادریم از مغز به روش الکترونیکی و متابولیکی نقشه‌برداری و آن را ترسیم کنیم. با مطالعات بر روی قربانیان تصادف و انسان‌های عادی، ما در حال تهیه یک نقشه‌ی دقیق جدید از مغز هستیم  تا تعیین کنیم که چه بخش‌هایی از مغز به طور عمده مسئول کدام یک از اعمال و رفتارهای ما هستند. اما این علم (الکتروفنولوژی) مبتنی بر تجربه و آزمایش است و هیچ ارتباطی با ایده‌های قدیمی، پیش علمی و اخلاق‌محور بنیان‌گذاران علم جمجمه‌شناسی ندارد.

چکیده‌ی مطلب-برخی از وجوه علم جمجمه‌شناسی هنوز کاربرد دارند.-گاه‌شمار

گال سیستم را توسعه می‌دهد.
مجله‌ی جمجمه‌شناسی آغاز به کار کرد.
اس. اسمیت، اصول جمجمه‌شناسی
هولاندر، جمجمه‌شناسی علمی را بنیان گذاشت.
سرهایی از جنس چینی، مربوط به جمجمه‌شناسی، ساخت شرکت جمجمه‌شناسی لندن هنوز خوب به‌فروش می‌روند.
1810 
1824 
1838
1902 
2000  

[1]. Phrenology

[2].هیدروسیفالی نوعی بیماری است که سر بیمار به‌طور غیرعادی‌ رشد می‌کند و متورم می‌شود.در این بیماری، مغز آب می‌آورد و درمان آن تنها از راه جراحی امکان‌پذیر است.

[3]. alimentiveness

--------------------------------- 

برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:

سری مقالات 50 ایده روانشناسی

برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال سایت انگلیسی کانون شوید:

کانال سایت انگلیسی کانون

---------------------------------

منبع :

Menu