سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده 44 ام، کنترل پیچیدگی

آیا پروسه‌ی یادگیری ناخودآگاه وجود خارجی دارد؟ یادگیری از طریق مشاهده چه تناقضی با نظریه‌ی رفتارشناسی دارد؟

سری مقالات 50 ایده روانشناسی- ایده 44 ام، کنترل پیچیدگی

بسیار مایلم که روانشناسی را فقط از طریق رفتار یا پردازش اطلاعات به دست آمده از تعاملات سطح پایین ما با محیط، به صورتی غیرعلمی تعریف کنم... و مطالعه‌ی چیزی را که من "شایستگی" می‌نامم، از روانشناسی مستثنی سازم.

نوام چامسکی،1977

تا حوالی دهه‌ی 60 میلادی روان‌شناسی به سه بخش تقسیم می‌شد: روانکاوی قدیم، رفتارشناسی "دنیای جدید شجاع" و انسان‌گرایان مستقل از جمع (تک‌نفره). اما دهه‌ی 60 میلادی شاهد جنبشی بود که بنا بود تا اواخر قرن ادامه پیدا کند: انقلاب شناختی. انقلاب شناختی در ابتدا به این دلیل آغاز شد که به‌نظر می‌رسید رفتارگرایان دانش کافی از این که ما چگونه مهارت‌های سطح بالاتر را مدیریت می‌کنیم ندارند. مهارت‌هایی مانند صحبت کردن، استدلال کردن و آموختن.

یادگیری ازطریق مشاهده. اگرچه رفتارشناسان تأکید می‌کنند که ما عملاً همه چیز را از طریق آموزش مؤثر یاد می‌گیریم، اما نظریه‌پردازان علوم اجتماعی ادعا می‌کنند که ما، از طریق مشاهده نیز به سرعت و به ‌صورتی مؤثر، می‌آموزیم. ما دانش و مهارت خود را به‌وسیله‌ی مشاهده‌ی دقیق دیگران (مدل‌ها) گسترش می‌دهیم. کودکان و بزرگ‌سالان به‌طور کاملاً واضح چیزهایی را از طریق نگاه کردن به آن‌چه دیگران انجام می‌دهند و نتیجه‌ی کارشان، یاد می‌گیرند.

به‌طور مثال، بسیاری از والدین نگرانند که فرزندانشان چه چیزی از تلویزیون یاد می‌گیرند. آن‌‌ها نگرانند که فرزندانشان آن‌چه را می‌بینند؛ مثل الفاظ بد، خشونت و خودخواهی را تکرار کنند. با این حال به طرز عجیبی به‌نظر می‌رسد که متوجه استفاده از تلویزیون برای آموزش فضایل و رفتارهای خوب نیستند، چرا که کودکان هر دو رفتار خشن و درست را میآموزند.

در پژوهشی که با استفاده از یک عروسک صورت گرفت، کودکان کم سن به سه گروه تقسیم شده بودند. هر گروه فیلمی مشاهده کرد که در آن بزرگ‌سالی با یک عروسک بادکنکی با خشونت رفتار می‌کرد. آن را با چکش می‌زد و به هوا پرتاب می‌کرد و عبارات کارتونی مانند "بوم!" و "بنگ!" را فریاد می‌زد. در وضعیت اول بزرگ‌سال دیگری در فیلم ظاهر می‌شود و برای اجرای خوب بازیگر به او شیرینی می‌دهد؛ در وضعیت دوم او را به‌خاطر رفتار بدش نسبت به عروسک سرزنش می‌کند و کتک می‌زند و در وضعیت سوم، هیچ کاری نمی‌کند. پس از آن، کودکان تحت آزمایش پیش همان عروسک بردند و همان‌طور که انتظار می‌رفت، گروهی که جایزه در ازای خشونت را دیده بودند، تمایل بیش‌تری به خشونت داشتند.

یادگیری ناخودآگاهانه. آیا می‌توانید چیزی بیاموزید، بدون این‌ که بدانید در حال آموختن هستید؟ یادگیری ناخودآگاهانه زمانی است که مردم بتوانند نشان دهند که اطلاعات پیچیده دریافت کرده‌اند بدون این‌ که بتوانند آگاهانه به یاد بیاورند که دقیقاً چه چیزی یاد گرفته‌اند.

شواهدی وجود دارد مبنی بر این‌ که بخش‌های مختلف مغز مسئول یادگیری خودآگاهانه است؛ درست بر خلاف یادگیری ناخودآگاهانه. و هنوز نمی‌توان با قطعیت گفت که یادگیری خودآگاهانه یادگیری ناخودآگاهانه را به‌دنبال دارد، یا برعکس. بنابراین می‌توانیم درباره‌ی حافظه‌ی خودآگاهانه بگوییم که مردم از طریق آن می‌توانند توصیف کلامی و آگاهانه ارائه بدهند؛ برخلاف حافظه‌ی ناخودآگاهانه که قادر به این کار نیست. تفاوت این دو را گاهی "حافظه‌ی بیانی در مقابل حافظه‌ی عملی" تعریف می‌کنند. به‌طور مثال بارز این امر، ورزشکاران با استعدادی است که تمامی حرکات فیزیکی را به شکل ماهرانه‌ای آموخته‌اند، اما نمی‌توانند توضیح دهند که چه می‌کنند.

تخصص. بسیاری از افراد مهارت‌های قابل‌توجه و فوق‌العاده‌ای را فرا می‌گیرند. برخی از این مهارت‌ها موتور‌های ادراکی هستند؛ مانند یادگیری تنیس مطابق با استانداردهای ویمبلدون یا رسیدن به استاد بزرگی در شطرنج. به‌نظر می‌رسد که در کسب این مهارت‌ها فازهای مجزا و واضحی وجود داشته باشد: فازِ شناخت و درک کردن؛ فاز تمرین یا مشارکت، و در نهایت فاز مستقل، که افراد در آن سریعتر می‌شوند و درست‌تر عمل می‌کنند.

روان‌شناسان، افراد حرفه‌ای را در مقایسه با افراد بی‌تجربه مورد مطالعه قرار داده‌اند. به‌نظر می‌رسید افراد حرفه‌ای ذخیره‌ی نظم یافته‌ای از دانش یا الگوهای مختلفرا در رابطه با وقایع، موقعیت‌ها و اتفاقات محتمل، که در گذشته رخ داده است، با خود دارند. آن‌‌ها آموخته‌اند که موقعیت‌های مختلف رابه‌طور بسیار مؤثر و تقریباً نا‌خودآگاهانه ردیابی کنند. بالا بردن تخصص بیش‌تر از تمرین و مهارت ساده کار می‌برد؛ چرا که مستلزم ایجاد ذخیره‌ای از دانش عملی است که مورد استفاده قرار می‌گیرد تا کارها به درستی انجام شود.

آموختن زبان. آموختن زبان برای بقا ضروری است؛ و در عین حال، تبحر یافتن انسان در زبان بومی یا مادری فرایند پیچیده‌ای است که تقریباً برای تمامی بچه‌ها به سهولت قابل دست‌یابی است.

به نظر رفتارشناسان زبان درست مانند هر مهارت رفتاری ضروری دیگری به‌دست می‌آید. کودک کلمه ای را ادا می‌کند؛ اگر مورد تشویق قرار بگیرد یا حمایت شود دوباره آن را تکرار خواهد کرد. والدین یا مربیان، کودکان را به‌دلیل تلاش‌های پی در پی برای صحبت صحیح و بدون غلط، با قدرت، دائماً و با ذوق و شوق تشویق می‌کنند. این تلاش برای تکلم در ابتدا با تقلید اصول ساده و کلاسیکِ رفتارگرایی آغاز می‌شود.

مطالعات نشان می‌دهد که والدین علاقه‌ی زیادی به پیشرفت زبان کودکان خود دارند. بنابراین آن‌‌ها تکلم را به یک اندازه تحسین می‌کنند؛ خواه به‌عنوان شیرین‌ زبانی کودک تلقی شود، خواه از نظر دستور زبان کاملاً درست باشد.

ایرادی که به نظریه‌ی رفتارشناسان وارد است این است که کودکان زبان را بسیار سریع و درست‌تر از آن یاد می‌گیرند که بشود این فرایند یادگرفتن را بر اساس اصول تقلید و تشویق دانست. کودکان با صحبت کردن خلاق می‌شوند و اغلب به طور ناگهان جملاتی را می‌سازند که هرگز قبلاً نشنیده‌اند. این نظریه در توضیح پیشرفت سریع در قوانین پیچیده گرامری کاملاً ناکام است. همان‌طورکه آشکار است، والدین زمان زیادی صرف شکل‌دادن دستور زبان فرزندان خود نمی‌کنند، کودکان با سرعت حیرت‌انگیزی آن را یاد می‌گیرند.

در این خصوص، تعامل مادر فرزندی مرتبط‌تر به‌نظر می‌رسد و به دقت هم مورد مطالعه قرار گرفته است. مادران زیادی با فرزندان خود راجع به اتفاقات روزمره و چیزهای آشنا حرف می‌زنند و اغلب موضوع صحبت را به چیزی تغییر می‌دهند که مورد توجه فرزندشان قرار گرفته است.

به‌نظر می‌رسد مادران با "صحبت به زبان بچه‌ها" شروع می‌کنند؛ یعنی به‌کار بردن جملات کوتاه و ساده و توصیفات بسیار. هرچه کودک بزرگ‌تر می‌شود، جملات هم طولانی‌تر و پیچیده‌تر می‌شوند و مادر همواره پیشرو و راهنمای فرزند است و تلاش می‌کند به او یاد بدهد و تشویقش کند. باوجود تمام این کمک‌ها و ‌تشویق‌های علنی و غیرعلنی، هنوز روشن نیست که این فرایند دلیل درستی برای پیشرفت و توسعه‌ی زبان در سراسر جهان و در تمامی زمان‌ها است یا خیر.

چامسکی و ساختار عمیق

طی 50 سال اخیر، نوآم چامسکی چالش واضح و و تأثیرگذاری را برای رفتارشناسان مطرح کرد. او نظریه‌ی "ناتیویست[1]" را ارائه کرد که ادعا می‌کند کودکان با علم ساختار زبان انسان، به دنیا می‌آیند و تمامی انسان‌ها دستگاه طبیعی فراگیری زبان دارند.

چامسکی میان ساختار سطحی و ساختار عمیق تفاوت قائل می‌شود. ساختار سطحی همان عبارات حقیقی زبان است، اما ساختار عمیق معنی عبارات را دربرمی‌گیرد. بنابراین جمله‌ی "خوش‌شانس هستی اگر او برایت کار کند." می‌تواند دو معنی داشته باشد: " خوش‌شانس هستی اگر او بپذیرد که در شرکت تو مشغول به ‌کار شود." و " خوش‌شانس هستی اگر او در کل هر کاری برایت بکند." به‌همین ترتیب ما می‌توانیم دو جمله‌ی متفاوت (دو ساختار سطحی متفاوت) داشته باشیم که در عین حال معنی یک‌سانی دارند که همان ساختار عمیق است. پس" پروفسورِ پیر سخنرانی کرد" دقیقاً همان معنی " سخنرانی توسط پروفسورِ پیر انجام شد " را می‌دهد.

هدف از ارتباط برقرار کردن، دستیابی به بازخوردی از سوی مردم و اهداف است.

ل.یارو، 1975

مفهوم مرتبطی وجود دارد؛ مفهوم دستورزبان تبدیلی [2] که گمان می‌شود ذاتی است. این ساز و کار به ما اجازه می‌دهد که معنی درست کلمات را بیان کنیم. چامسکی قادر بود تمام زبان شناسان دنیا را مجاب کند که از نظریه‌اش حمایت کنند؛ به این صورت که: تمام زبان‌ها ویژگی‌های رایج و متفاوتی را به اشتراک می‌گذارند؛ مانند اسم‌‌ها، فعل‌ها، صفت‌ها، حروف صدا دار و حروف بی‌صدا. چامسکیتوضیح می‌دهد که چرا کودکان به سرعت زبانی را که در معرضش قرار دارند، فرا می‌گیرند؛ چه زبان مادر و پدرشان باشد، چه نباشد.

توضیح ناتیویست این است که یادگیری زبان به بلوغ زیستی بستگی دارد. به هرحال، منتقدان ادعا می‌کنند این رویکرد بیش‌تر توصیفی است تا توضیحی. یعنی هیچ توضیح کامل و دقیقی از این‌ که فراگیری زبان چگونه رخ می‌دهد ارائه نمی‌دهد. هم چنین روشن است که تجربیات فردی کودکان هم در پیشرفت زبان آن‌‌ها اثر می‌گذارد. به نظر می‌رسد که الگوی جهانی زبان[3] ممکن است این حقیقت را که مردم در همه‌ی فرهنگ‌ها  نیازهای یکسانی دارند، به سادگی تغییر دهد؛ اینحقیقت که نیازها، به‌ جای چند ابزار ذاتی، زبان را شکل می‌دهند.

چکیده‌ی مطلب-برای یادگیری در سطوح بالاتر به چیزی بیش‌تر از آموزش نیاز است.-گاه‌شمار

باندورا نظریه‌ی یادگیری از طریق مشاهده را بیان می‌کند.
چامسکی تحول زبانی را آغاز می‌کند.
آغاز کار بر روی یادگیری ناخودآگاهانه
مطالعاتی روی این‌ که مردم چگونه در کاری تخصص پیدا می‌کنند، صورت گرفت.
پیشرفت در عصب شناسیِ شناختیِ یادگیری.
1960 
1965
دهه‌ی 80 
دهه‌ی 90 
2000  

[1] ناتیویسم نظریه‌ای سیاسی است که بیان می‌کند افراد بومی منطقه بیش‌تراز مهاجران اهمیت دارند.

[2] .Transformational grammar گونه‌اي از دستور زبان است که شيوه توصيف آن از ساختار زبان‌ها جدا از شيوه دستور زبان‌هاي سنتي است. دستور گشتاري مي‌کوشد شيوه‌هايي که آگاهي‌هاي فطري افراد از دستور زبان در مغز پردازش شده و به منصه ظهور مي‌رسد را بيابد. منظور از لفظ گشتار (گرديدن، تبديل شدن) هم شيوه تبديل ذهنيات ما به زبان گفتاري و نوشتاري ماست.

[3] الگویی که برای همه ی زبان های جهان صادق است. برای مثال تمامی زبان ها از اجزائی مانند فعل و اسم و صفت و ... تشکیل شده اند و هر زبانی که در دنیا صحبت می‌شود از حروف صدادار و بی صدا به جود آمده.

--------------------------------- 

برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:

سری مقالات 50 ایده روانشناسی

برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال سایت انگلیسی کانون شوید:

کانال سایت انگلیسی کانون

---------------------------------

منبع :

Menu