گزیده نکات درس 9تا11علوم اجتماعی

هر درس در یک صفحه خلاصه

گزیده نکات درس 9تا11علوم اجتماعی

درس نهم:جهان دوقطبی

انسجام اجتماعی و چالش های نوین:چالش هایی که فرهنگ غرب با ارزش ها و آرمان های خود پشت سر گذاشت.

v      چالش بین رویکرد نظری(معنوی ودینی) و عملی(دنیوی و این جهانی) کلیسا:

ناتوانی جامعه غربی برای اصلاح رفتار دنیوی ارباب کلیسا،دست به نفی رابطه دین و دنیا و دوری از رویکرد معنوی نسبت به این عالم زدند.

v      چالش اربابان و قدرت های محلی با قدرت :

حل چالش با قطع کردن دست کلیسا از زمین هایی تحت نفوذ خود به نفع قدرت دنیوی شاهزادگان و قدرت های محلی

ارزش ها و آرمانهای دنیوی در قرن18پدیده های سکولاریسم، اومانیسم و روشنگری را پدید آورد. اما پس از مدتی پیروزی با تکیه به این مفاهیم جدید،به دلیل عدم توجه به اقتضائات طبیعی و نیازهای و معنوی،مجموعه ای از مسائل جدید از دل فرهنگ پیروز غرب برخاست که عبارتند از:

§       

 

v      چالش فقر و غنا:

منظور از لیبرالیسم متقدم،لیبرالیسم قرن 17و18 که دارای رویکردی فردی و اقتصادی است.این لیبرالیسم سبب از بین رفتن نظام ارباب و رعیتی شد.پیامدهای این پدیده مهاجرت کشاورزان،آزادی از بردگی و حذف موانع ارزشی و اخلاقی پیشین صاحبان ثروت بود.بر اثر پدیده ارباب و رعیت سابق به سرمایه دار و کارگر تبدیل شد.لیبرالیسم با تکیه بر شعار آزادی(خصوصا اقتصادی) و آزاد کردن صاحبان ثروت عدالت را نادیده گرفت و نخستین چالش فرهنگ غرب به وجود آمد.

v     شکل گیری بلوک شرق و غرب:

برای حل چالش فقر و غنا،نظریه پردازان غرب اندیشه هایی ارائه دادند.کارل مارکس در نیمه دوم قرن 19به نقد لیبرالیسم اقتصادی پرداخت ؛حل این چالش با حرکت انقلابی از طرف کارگران میسر دانست.نظام مورد نظر او نظام سوسیالیستی و کمونیستی بود.

*حزب کمونیست شوروی در سال 1917قدرت در روسیه را به دست گرفت.

*دو جریان چپ و راست دو بلوک شرق و غرب را شکل دادند.(بلوک شرق،چین،روسیه،اروپای شرقی و  بلوک غرب آمریکا و اروپای غربی)

*شعار اصلی سوسیالیستی و کمونیستی،انتقاد از لیبرالیسم قرن 18و تاکید بر عدالت اجتماعی

*دو مشکل اساسی نظام کمونیستی؛از بین رفتن آزادی معنوی به بهانه عدالت اقتصادی،پیدایش طبقه جدید(رده های بالای حزب)                                        چالش این دو بلوک تمام قرن بیستم ادامه یافت تا سال 1991(فروپاشی شوروی). این دو به فرهنگ واحدی تعلق داشتند.(چالش درون فرهنگی)

درس دهم:جنگ ها و بحران و تقابل جهانی

v     جنگ جهانی:در گذشته مرز امپراطوری ها با جنگ تعیین می شد. برخی جنگ ها منشا مذهبی داشتند.اگوست کنت معتقد بود که در گذشته فاتحان با غنایم جنگی بر ثروت خود می افزودند.ولی با رشد علم تجربی و صنعت،ثروت از طریق غلبه بر طبیعت به دست می آید.به همین دلیل جنگ نمی تواند در فرهنگ جدید غربی ریشه داشته باشد.

نادرست بودن نظریه کنت با وقوع دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم به دلیل رقابت کشورهای اروپایی بر سر مناطق استعماری. زیرا صنعت نیاز به بازارهای مصرف و نیروی کار ارزان و به بیان هیتلر فضای تنفسی احتیاج داشت.

***استفاده از سلاح شیمیایی برای نخستین بار در جنگ جهانی اول. استفاده از بمب اتم برای نخستین بار در جنگ جهانی دوم

وجوه مشترک دو جنگ جهانی:منشا دینی نداشتن هردو جنگ؛علت هر دو جنگ ریشه در فرهنگ غرب داشت(توجیه دوطرف در قالب ایدئولوژی های ناسیونالیستی،لیبرالیستی،سوسیالیستی). محدود نماندن هر دو جنگ در اروپا و درگیر شدن تمام جهان با جنگ.

جنگ سرد:بعد از دو جنگ جهانی دو بلوک بخشی از جهان را زیر نفوذ خود درآورند تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی.تداوم جنگ سرد بازار تسلیحات نظامی را گرم می کرد.بعد از دوران جنگ سرد محورهای جنگ و ایدئولوژی به فرهنگ و تمدن ها منتقل شدند.نظریه جنگ تمدن ها توسط هانتینگتون عملیات نظامی غربی در قبال مقاومت کشورهای غیرغربی را توجیه می کرد.

v      بحران های اقتصادی


 

*مسئله فقرو غنا با مسئله اقتصادی هر دو هویت اقتصادی دارند.

* مسئله فقر وغنا همواره و مستمر در نظام سرمایه داری وجود دارد. بحران اقتصادی اغلب دوره ای و مقطعی است.

*در مسئله فقروغنا همواره قشر ضعیف آسیب می بیند اما در بحران اقتصادی مجموعه نظام اقتصادی با آسیب مواجه می شود.

*در بحران اقتصادی سرمایه داران فشار را به اقشار ضعیف منتقل می کنند.

*انتقال به قشر محروم سبب تحریک آنان می شود و مقاومت آنها  بر بحران می افزاید که کنترل نشود منجر به فروپاشی نظام سیاسی می شود.

v      شمال و جنوب

قرار گرفتن کشورهای صنعتی و ثروتمند در نیمکره شمالی و کشورهای فقر در نیمکره ی جنوبی از تقابل فقیر و غنی به تقابل شمال و جنوب یاد می کنند.این اصلاح از بعد جنگ جهانی دوم بیشتر استفاده شد.

اصطلاحات مشابه شمال و جنوب:

جهان اول،دوم و سوم

توسعه یافته و عقب مانده

جهان اول:کشورهای سرمایه داری بلوک غرب

جهان دوم:کشورها در کانون بلوک شرق

جهان سوم:کشورهای خارج از این دو بلوک ولی تحت نفوذ آنها

توسعه یافته:کشورهای صنعتی و ثروتمند(نظریه خطی)

درحال توسعه:کشورهای عقب مانده که باید راه کشورهای توسعه یافته را ادامه دهند.

مرکز و پیرامون

استعمارگر و استعمارزده

مرکز:کشورهای ثروتمند و صنعتی و در کانون قدرت جهانی

پیرامون:کشورهایی که به سبب عملکرد در موقعیت فقیرانه قرار دارند. بازار و مواد خام کشورهای مرکزی را فراهم می کنند.

استعمارگر:کشوری که کشور دیگر را با توسل به قدرت نظامی،سیاسی و فرهنگی به تصرف خود درآورده است.

مستعمره:کشور به بند کشیده شده،که خودباخته و تاثیرپذیر از از الگوی کشورهای صنعتی است.

براساس نظریه مرکز،پیرامون:کشورهای غربی چالش درونی خود را از طریق استثمار کشورهای غیرغربی حل میکنند.کسب ثروت از پیرامون،تامین رفاه کارگران خود با آن،انتقال بحران به این کشورها،اداره بحران های خود با معاهدات بین المللی

درس یازدهم:بحران های زیست محیطی،معرفتی و معنوی

بحران زیست محیطی:


انقلاب صنعتی نقطه عطف غلبه بر طبیعت بود و مشکلات خود را نشان داد.شهرهای صنعتی اولین مراکز آلوده. گسترش زندگی مدرن بر آسیب زیست محیطی افزود.

راه حل جنبش های زیست محیطی:عده ای این بحران را ناشی از فرهنگ مدرن غربی دانسته و انتقادات خود را متوجه بسترهای معرفتی این فرهنگ کرده اند و برخی دیگر خواهان بازگشت به رویکردهای معنوی به طبیعت هستند.

بحران های معرفتی-علمی و پسامدرنیته:

  

-بحران معرفتی و علمی در قرن 20در دو بعد:

الف)افول روشنگری و ایجاد جریان های پست مدرن:

روشنگری مدرن از قرن 19به حس و تجربه تاکید کرد و شناخت غیرتجربی را علمی نمی دانست..با اطلاع از اینکه معرفت تجربی بدون معرفت غیرتجربی امکان پذیر نیست،بحران در معرفت شناسی روشنگری پدید آمد.که به دوران پسامدرن مشهور است.

ب)ناسازگاری بین ابعاد معرفتی-علمی با نیازهای اقتصادی سیاسی غرب:فیلسوفان پسامدرن هنگامی که در اصول فرهنگ غرب تردید کردند سیاست و اقتصاد غرب ابعاد جهانی پیدا کرده بود  و نیازمند معرفتی بود که این حضور را توجیه کند.اما اندیشه های پسامدرن فاقد این ظرفیت بودند.

 

-بحران معنویت و پساسکولاریسم:

انسان غربی در فرهنگ مدرن رویکرد دنیوی پیدا کرد و در حوزه های هنر،اقتصاد،سیاست و علم مطرح شد.در پایان قرن 20شاهد بازگشت دین به زندگی انسان بودند و این بحران با عنوان افول سکولاریسم یا پساسکولاریسم شناخته شد.غرب در دوران سکولاریسم نه تنها به آرمان های انقلاب فرانسه نرسید بلکه به پوچی و نیهلیسم رسید.گریز از سکولاریسم در جوامع غیرغربی،اغلب به صورت بازگشت به هویت تاریخی و فرهنگی خود بود.(بیداری اسلامی)

مهترین دلیل:نیاز فطری انسان به حقایق قدسی و ماوراطبیعی

پیامد رویگردانی از سکولاریسم:

  • Ø      فعال شدن برخی نخبگان غرب برای جست و جوی سنت های دینی
  • Ø      گرایش مهاجران ساکن غرب به بازگشت به هویت دینی خود
  • Ø      رونق بازارهای معنویت کاذب به دلیل توجه مجدد به معنویت، مثل شیطان پرستی،خرافه پرستی
Menu