شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 31 مرداد 1401

یه مدت پشتیبان بودم زنگ زدم خونه طرف، به باباش گفتم با اشکان کار دارم، پشتیبانشم ، گفت چی؟ من نونشو میدم من بزرگش کردم تو پشتیبانشی؟😐😂😂

شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 31 مرداد 1401

ممنون از همه‌ی بچه‌ها...




کاربر

یه مدت پشتیبان بودم زنگ زدم خونه طرف، به باباش گفتم با اشکان کار دارم، پشتیبانشم ، گفت چی؟ من نونشو میدم من بزرگش کردم تو پشتیبانشی؟😐😂😂

 

کاربر

تا تو ثبت می کنی کار من آه کردن است / ای به فدایت این چه کار کردن است ؟ (خطاب به مدیر ساعت 3 صبح)

 

ثنا مزیدی، تجربى نظام جدید - میاندوآب

برنامه هایی که تو تابستون قرار بود انجام بدمو رو کاغذ نوشته بودم زده بودم دیوار! الان رفتم تابستونش رو خط زدم کردم پاییز :)))

 

کاربر

ولی من یکی از دلخوشی هام این بود که تو دانشگاه دیگه قرار نیست پا تخته برم :/ 😂

 

زینب فروضات 

ولی من اگه بچه دار شم خودش باید آلارم بزاره بره مدرسه من نمیتونم دوازده سال دیگه ام بخاطر اون پاشم فکرشم مغزمو سوراخ میکنه🤧

 

 کاربر

از قشنگی های زندگی اینو بگم که کنکور 1402 تو سال 1401 برگزار میشه😂😂😂

 

کاربر

از دوران سمِ (با این درصدا چه رتبه ای میارم) خارج شدیم و به دوران (با این رتبه احتمال قبولیم تو فلان رشته چقدره) وارد شدیم😂😂

 

خلاقیت هفته!

کاربر

یکی از قابلیت‌های جدید سایت اینه که اگر لایک کنی میتونی لایکت رو پس بگیری ... امتحانش مجانیه❤️

  

از سموم این هفته!

کاربر

میدونی به یه سیب نرسیده چی میگن؟ رسیدی اس بده😂😂😂

بهار کاوه پور، دوازدهم تجربی - اصفهان

میدونین گوجه فرنگی چرا کتاب نوشت؟ک‌چاپ بشه😂😂

 

این روزها بچه ها چه خواب هایی می بینند هفته!

زهرا زارع، دوازدهم انسانی - دزفول

دیشب خواب دیدم دعوت شدم به مصاحبه خوابم گرفته بعدش مصاحبه رو خراب زدم. بعد با اون که مصاحبه می کرد دعوام شد بعدش سیل اومد منو برد😢😢

کاربر

و منی که تو این اوضاع و احوال و هیرو ویر درس‌ها ، خواب دیدم برام خواستگار اومده 😂😐بعد نشسته بودن رو صندلی روبه روی من تو سالن داشتن حرف میزدن در مورد من و من هم سرم تو کتاب بود و فقط سرمو تکون میدادم هر چی میگفتن .بعد یادم نیست یه چیزی پرسیدن بعد من گفتم وایسین تغییرات کتاب زیست امسالو وارد کتابم کنم ، الان بهتون میگم . بعد یهو بلند گفتم عه میدونستید فیزیک هیچ تغییری نکرده . بعد گفتن آره مگه تو نمی‌دونستی...

کاربر

وای دیشب خواب دیدم پزشکی بقیه ا... دعوت شدم بعد داشتم زار می‌زدم که چطور ممکنه من اون همه داروسازی بالاترشو نیوردم بعد بقیه ا... آوردم. جالب اینجاست که اصلا بقیه ا... رو تو انتخابام نذاشتم در واقعیت😑

فائزه عینی نجف آبادی، دوازدهم تجربی - نجف آباد

خواب دیدم کچل شدم 😬😬

 

هنگامه خرمازائی، دوازدهم تجربی - زابل

خواستم بخوابم خوابم نمیبرد.گفتم ازمون تحلیل کنم هیچی دیگه الان خوابم اینم روحمه😂

  

فکت هفته!

رکسانا فتاپور 

‏یه بار بشینید با خودتون فکر کنید که چرا موقع خندیدن باید یکیو بزنید؟

 

سینا معتمدی نژاد، دهم ریاضی - تهران - میانگین تراز 6976

سلام بی همگان به سر شود بی مقطع به سر نمی‌شود

  

بیکار هفته!

کاربر

 از بیکاری دلم میخواد تا آخر برم ببینم اولین نفر صفحه مقطع کی بوده که کامنت گذاشته :///

 

 اسرا نهمی 

من می‌خوابم. بلند می‌شم. غذا می‌خورم. می‌خوابم. بلند می‌شم. غذا می‌خورم. می‌خوابم... دیکه دارم خسته می‌شم...نیاز به یه استراحت دارم...😂😂

 

مهدی دیوکش، نهم - قره‌ضیاءالدین - میانگین تراز 6240

دیدین تو فیلما یارو از خواب میپره و دست میزنه رو تخت ببینه همسرش هست یا نه ،.،.، من دقیقا برا گوشیم این کارو میکنم😂😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

 

تفسیر این هفته!

یه توپ دارم قلقلیه ، سرخ و سفید و آبیه ، می زنم زمین هوا میره ، نمی دونی تا کجا میره ، من این توپ و نداشتم ، مشقام و خوب نوشتم ، بابام بهم عیدی داد ، یه توپ قلقلی داد

در ادامه تحقیقاتم در زمینه ی شعر و ادب پارسی این بار به سراغ شعری آمده ام که می دانم همه ی شما در کودکی و حتی همین الان آن را بارها شنیده اید. به راستی منظور شاعر از این شعر چیست؟ آیا این داستان واقعی است یا زاییده تخیل نویسنده؟ پس بدون درنگ به سراغ تفسیر بخش به بخش آن می رویم:

یه توپ دارم قلقلیه

می دانیم در زمان های خیلی خیلی قدیم که ریاضیات کشف نشده بود، مردم نمی دانستند که زمین گرده، خورشید هم پشتش به ما بود، چیزی به اسم دایره و گرد بودن تعریف نشده بود برای همین شاعر به جای کلمه دایره از لفظ قلقلی استفاده کرده است که شما به بزرگی خودتان همین تصور را داشته باشید. یه چیزی تو مایه های کوفته تبریزی از نوع کوچک ترش. پس تا اینجای کار متوجه شدید که این گل پسر در حالی که توپ را در دست دارد مشغول پز دادن به بچه های محل است.

سرخ و سفید و آبیه

با تمام احترامی که به شاعر دارم ولی این رنگ بندی اصلا وجاهت قانونی ندارد! تا وقتی دو ستاره روی لباستان نرفته این لوس بازی ها چیست؟ در این جا بهتر است بگویم یه توپ دارم قلقلیه، آبی و آبی و آبیه.

می زنم زمین هوا میره

این جا شاعر خیلی زیر پوستی خواسته پسر همسایشون، نیوتن (گفته بودم که این داستان قدیمی است) را زیر سوال ببرد. این پسر بعد از اتفاقی که چند وقت پیش برایش افتاد صحبت های عجیب و غریبی می کرد. داستان از آن جا شروع شده بود که نیوتن بعد از اخراج از مدرسه روزی زیر درخت سیب پارک محل نشسته بود که ناگهان درخت به سرش خورده بود و از آن وقت حرف های عجیبی می زد.(الکی گفته بودند که سیب به سرش خورده است) برای همین شاعر هی توپ را بالا می‌انداخته تا به وی ثابت کند هر چی می زنیم زمین، بالا می رود نه برعکس آن ( عجب مریضی بوده این شاعر)

نمی دونی تا کجا میره

طبعا من و شما می دانیم که توپ را وقتی زمین می زنیم حداکثر یا با شیشه همسایه برخورد می کند، یا به حیاط خانه پیرمرد بداخلاق محل می افتد. ولی در زمان قدیم چون شیشه ای نبوده و در محل زندگی شاعر تا چشم کار می کرده مزرعه بوده ، طبعا توپ به داخل مزارع می افتاده که شاعر نمی دانسته تا کجا میره.

من این توپ را نداشتم

غیر توپ پلاستیکی دو لایه که همیشه می خریدیم و درست می کردیم (یادش بخیر قدیم ها این قدر ماشین در هر کوچه‌ای وجود نداشت. افرادی هم که ماشین داشتند به دلیل بزرگ بودن منازل ماشین ها را در حیاط خانه پارک می کردند. در تابستان ها دروازه گل کوچیک تو هر محله ای پیدا می شد و کار ما صبح تا شب زدن گل کوچیک بود) اولین توپی که جایزه گرفتم از طرف مدرسه بود. یک توپ والیبال مارک میکاسا...خب زمان شاعر هر کسی قدرت ابتیاع توپ نداشت و مثل الان نبود که قول و قرارهایی مثل خرید ماشین و پی اس فایو و ...باشد و به همین دلیل در این بخش می گوید که من این توپ را نداشتم (خداوکیلی انتظار تفسیر دیگه ای از این قسمت داشتید؟)

مشقامو خوب نوشتم

به به . بخش مورد علاقه من. قدیم ترها (شما یادتان نمی آید، از پدر و مادرتان بپرسید) مشق نوشتن که مثل الان نبود. هی معلم ها مشق می دادند، هی معلم ها مشق می دادند...مثلا ما یک پیک نوروزی داشتیم که یادمه یک سال معلم به ما گفته بود کل درس های کتاب را در 13 روز نوروز در آن وارد کنیم و طبق معمول همه کار هم برای روز سیزده بدر می ماند). اشاره شاعر به همین بخش است که توانسته با یک برنامه ریزی مناسب و تعادل در مهمانی رفتن (کرونا هم که نبود) و درس خواندن در ایام نوروز، مشق هایش را خوب بنویسد. به به چه گل پسری داریم ما، قند و نبات داریم ما

بابام بهم عیدی داد، یه توپ قلقلی داد

ای دل غافل از کودکی. یادمه عیدی هامون را می گرفتند و می گفتند که پول ها را در بانک می گذاریم. البه هنوزم که هنوزه اسم بانک را به ما نگفتند! . شاعر هم بدون اطلاع در این دام افتاده است. تمام عیدی ها را پدرش گرفته بود و در پایان نوروز بعد این که شاعر مشق ها را خوب نوشت با همان پول ها برایش یک توپ، عیدی گرفتند

قصه ما به سر رسید، همه جا آبیته...

 

 

کاربر

دنیا واقعن عجیبه، پارسال جلسه‌ی اولی که رفتم انتخاب رشته کنم، مشاور همون اولش گفت خب با این رتبه سه رشته رو که محاله بتونه بیاری، گفتم دبیری چی می‌تونم بیارم؟ گفت تو با این رتبه بهترین انتخابت می‌تونه معلم ابتدایی باشه بعدش پرستاری جاهای کوچیک و آزاد و... من خسته بودم و هنوز هستم، اما یه شانس دیگه به خودم دادم و امسال مشاور در جلسه‌ی اول مشاوره انتخاب رشته، ازم پرسید به پزشکی بیشتر علاقه دارم یا دندون؟... من این یک سال خیلی خسته شدم خیلی، اما اشک شوق بابام به هر چیزی می‌ارزید...


حمیدآقالوئی: داستان‌های کهن - طنز                        

شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 22 مرداد 1401                        

شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 6 مرداد 1401                        

حمیدآقالوئی/داستان‌های کهن/ شنگول و منگول و حبه‌ی انگور                        

شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 1 مرداد 1401                        

شوخی‌های کامنتی به انتخاب حمید آقالویی - 26 تیر 1401                        

Menu