هر کس در داستان زندگی خود شخصیتهای متعددی دارد اما در میان همهی آنها، تنها تعداد خاصی قهرمان این داستان هستند؛ کسانی که نقش آنها در زندگی پررنگتر بوده و زمینهساز آیندهای روشن و بهتر بودهاند. قهرمان زندگی من هم پدرم بود؛ کسی که به من اولین جرئت و جسارت و پیش رفتن را داد تا امروز که به اینجا رسیدهام.
با مهربانی دستم را گرفت تا زمین نخورم و بعد از هر زمینخوردنی بلند شدن را به من یاد داد. او که دبیر زبان انگلیسی بود با شغلی که داشت همیشه سعی میکرد به زبان انگلیسی با من صحبت کند و مرا تشویق به صحبت کردن میکرد. به یاد دارم که در تابستان علاوه بر پیشخوانی دو درس مهم سال بعد، درس زبان را هم با کمک پدرم مطالعه میکردم. این کار باعث میشد در کلاس درس، حضور فعال داشته باشم و به سؤالاتی که معلم در کلاس درس میپرسید پاسخ دهم. او معلمی دلسوز برای شاگردانش بود و با علاقه و شوق فراوان تدریس میکرد.
اکنون که سالها از این ماجرا میگذرد و در هفتهی معلم قرار داریم نمیدانم کدام صفت خوبش را ارج نهم؛ مهربانی و سخاوتش را یا مردانگی و غیرتش را.
قهرمان زندگیام! روزت مبارک.