گفت و گوی کاظم قلم‌چی با امیرحسام زارع،رتبه 10تجربی98 ازبیرجند

در این مطلب گفت و گوی کاظم قلمچی با رتبه10 تجربی کشور سال98 را مشاهده می‌کنید...

گفت و گوی کاظم قلم‌چی با امیرحسام زارع،رتبه 10تجربی98 ازبیرجند

لطفا خودتان را معرفی کنید.

امیرحسام زارع هستم رتبه10کشوری کنکور تجربی98 .


از چه سالی به کانون آمدید و در چند آزمون برنامه ای شرکت کردید؟

از سال دهم به کانون آمدم و در 67 آزمون برنامه ای شرکت کردم.


سال گذشته نیز، برادر شما در رشته تجربی رتبه7 کشوری را به دست آوردند؛ فکر می کنید علت اینکه در خانواده شما در دو سال متوالی دو رتبه زیر 10 کشوری وجود داشته است، به خاطر چه ویژگی هایی است؟

بگذارید پاسخ این سوال را در سه بخش به شما بدهم. بخش اول خانواده است؛ چرا که از همان ابتدای تولد ما را تربیت کرده اند و تربیت من و برادرم تقریبا یکسان بوده است.

آیا این تربیت یکسان، سخت گیرانه بوده است؟ چه ویژگی به طور کلی این تربیت داشته است؟

به نظر من این تربیت منعطف بوده است؛ یعنی در هر بازه زمانی نسبت به من و یا برادرم با توجه به ویژگی های شخصیتی که داشتیم، سیاست خاصی را اتخاذ می کردند؛ از سویی اگر تربیت همیشه سختگیرانه باشد نیز جواب نخواهد داد.گاهی باید سخت گیرانه باشد اما همیشه نه.

بخش دوم بدین خاطر است که من و برادرم هر دو در یک شهرستان و با امکانات مشابه درس خواندیم.

وقتی من میدیدم که برادرم با همین امکانات توانسته رتبه برتر کسب کند، من هم مطمئن بودم که این امکانات را دارم و همگان نیز در شهرستان ما این چنین امکاناتی را دارند؛ پس می توانم رتبه برتر شوم. اما خیلی ها شروع نکردند و در همان نقطه صفر باقی ماندند چون به خودشان ایمان نداشتند.

بخش سوم نیز بدین جهت است که از تجربیات برادرم استفاده می کردم؛ اما لزوما نیز نیاز نیست حتما کسی که رتبه برتر است، برادر انسان باشد تا به او کمک کند؛ می توانستم همین تجربیات را از رتبه های برتر دیگری بیاموزم.


آیا پدر و مادرتان، شما و برادرتان را با یکدیگر مقایسه می کردند؟

مقایسه به آن صورت رایج خیر؛ اما خودم رقابت با برادرم را دوست داشتم و هیچگاه از رقابت با برادرم فرار نمی کردم.


به لحاظ درسی، آیا برادرتان به شما کمک میکردند؟ یعنی اینکه به شما درس بدهند و شما از ایشان اشکالات تان را بپرسید؟

بله البته؛ این رابطه دو طرفه بود. مثلا هنگام کنکور برادرم، با این که من از او کوچکتر بودم اما به ایشان کمک می کردم.


چگونه به ایشان کمک می کردید؟

به طور مثال در دوران جمع بندی، برادرم به دنبال جمع آوری آزمون های گوناگون از نقاط مختلفی بودند و چون با کمبود وقت مواجه بودند، این کار را اگر من می دیدم که می توانم، برایشان انجام می دادم، چون منابع مختلف را می شناختم. یا یادم می آید که یک سری تست ها ایشان نیاز داشتند( مثلا تست سطح بالای فیزیک ) که من از میان منابع نظام جدید میدانستم که یک سری از مباحث، با مباحث نظام قدیم مشترک هستند و می توانستم از این نظر در کشف این تست ها به اشان کمک کنم.


در خانواده شما، هر دو برادر کانونی بودید و والدینتان نیز کانون را انتخاب کردند؛ چطور شد که به کانون اعتماد کردید؟ چه معیارهایی برای انتخاب کانون داشتید که هم شما و هم برادرتان کانونی شدید؟

برادرم از طریق مشورت با کسانی که قبلا این راه را آمده بودند( در آزمون های کانون شرکت کرده بودند ) با آزمون های کانون آشنا شد؛ او از سال دوم دبیرستان با برنامه راهبردی کانون شروع به مطالعه کرد. از سویی چون برادرم به کانون آمده بود و خانواده ام موفقیت او را دیدند، برای اینکه این موفقیت مستمر باشد و من هم نتیجه بگیرم مرا ترغیب به حضور در کانون کردند و از سویی خودم هم تمایل داشتم در فضای رقابتی حضور داشته باشم.

آیا شما برنامه راهبردی را بررسی می کردید؟

هر آزمون چند بخش دارد که یکی از آنها بخش علمی برنامه راهبردی است که مربوط به مرور و مطالعه مباحث است؛ اما آنچه که آزمون باید برای یک دانش آموز به ارمغان بیاورد تنها مباحث علمی و مرور مطالب نیست؛ بلکه این موارد تنها بخشی از آن است.


بخش دیگر چیست؟ منظورتان رسیدن به خودشناسی و خودآگاهی است؟

بله دقیقا! منظورم تمرین روش های مطالعه است؛ یعنی روش هایی که طی آن دو هفته داشته ام چگونه نتیجه میدهد؛ مادرم می گفتند: کنکور، کاری آماری است؛ یعنی باید ببینی کجا موفق می شوی و کجا موفق نمی شوی.


شما بیشتر برای تثبیت روش های خوبتان زمان صرف می کردید و یا تصحیح روش های اشتباه؟

به نظر من بهترین حالت این است که همه روش ها را در کنارهم داشته بشم. بروم و ببینم قبلا چه روش هایی وجود داشته است که انتخاب نکرده ام. اگر اینگونه نباشد ممکن است روش خاصی در کوتاه مدت جواب دهد؛ مثلا در کوتاه مدت با آن روش نتیجه بگیرم ولی نزدیک کنکور متوجه شوم اگر سراغ روش های دیگر می رفتم ممکن است خیلی بهتر نتیجه بگیرم.


شما و برادرتان هر دو رتبه های زیر10 کشور شدید؛ چه ویژگی های آموزشی مشترکی بین خودتان و برادرتان می شناسی و چه تفاوت هایی با یکدیگر دارید؟آیا تا بحال به این موارد فکر کرده اید؟

بله، بخشی از کارم همین بوده است؛ وقتی دانش آموز می خواهد از کسی مشورت بگیرد باید ببیند که کجاها را باید از او تقلید کند؛ آنچه که باید تقلید شود، موارد کلی است. این تقلید بخش های مختلفی دارد که یکی از آنها مدیریت آزمون است.من باید مدیریت آزمون داشته باشم و این مدیریت آزمون را باید دید بنابر شخصیت برادرم چگونه است و بنابر شخصیت من چگونه است!


حال این وجوه تشابه و وجوه افتراق از دید شما چیست؟

از نظر علمی، وجه شباهت ما این بود که هر دو در ریاضی و فیزیک قوی بودیم و یا مثلا در زیست شناسی، هردو، مشکلاتی شبیه به هم دیگر داشتیم.


چرا هر دو در ریاضی و فیزیک قوی بودید؟

شاید چون در میان درس های دبیرستان، این دو درس بیشتر با مسائل سروکار دارند و این مسائل برای من و برادرم جذاب تر بودند؛ من این سبک دروس را بیشتر دوست داشتم و بدین خاطر بیشتر سمت آنها میرفتم.اما زیست و شیمی بیشتر حفظیات هستند.


تفاوت های میان شما دو نفر چیست؟ یعنی مثلا یک کار را برادرتان انجام دادند، اما شما ان را انجام ندادید.

به طور مثال برادرم برنامه ریزی دوهفته ای کاملی بر روی کاغذ داشتند؛ ولی من دیدم هروقت برنامه را بنویسم خیلی شاید نتوانم به آن پایبند باشم و بدین خاطر برنامه دوهفته ای را در ذهنم داشتم، ولی به صورت خیلی شناور آن را دراورده بودم؛ مثلا میدانستم هر درس را باتوجه به سطح دشواری آن چه مقدار بخوانم و در کجای برنامه ام قرارش بدهم و یا در هر روز با توجه به شرایط کلی روحیه ام شروع به درس خواندن میکردم.


برای آینده و دانشگاهتان چه برنامه ای دارید؟

به لحاظ علمی، احتمالا رشته پزشکی تهران را انتخاب کنم. اما برای ادامه راه برنامه خیلی دقیقی نچیده ام ولی برای خودم آرمان هایی دارم که بعدا با توجه به شرایط دانشگاه برای آنها تصمیم گیری خواهم کرد تا به هدف اصلی ام مرا نزدیک کند.


آرمان بزرگی که دارید چیست؟

لزوما یک آرمان نیست ولی در حال بررسی آن هستم؛ چیزی نیست که صرفا حق یا باطل باشد. قرار نیست من همان آدمی باشم که سال دهم به کانون قدم گذاشتم بلکه تغییر کرده ام. مثلا روش هایم نسبت به آزمون ها تغییر کرده است و این تغییرات نیز بخشی از آن است.


شما در سال آخر، چه تعداد غیبت داشتید؟

در مجموع سه سال هیچ غیبتی نداشتم.


برادرتان چطور؟

ایشان هم بدون غیبت در آزمون ها شرکت کردند.

اینکه پیوسته در آزمون ها حضور داشته باشید آیا زندگی را برایتان دشوار نمی کرد؟آیا حضور بدون غیبت سخت نبود؟

دقیقا باید دلیل روشنی برای غیبت وجود داشته باشد؛ اینکه بگوییم این مطلب را نخوانده ام و یا خودم از خودم آزمون میگیرم نتیجه این تفکر است که آزمون ها را تنها از یک دید بررسی کنیم و تنها بدنبال مباحث علمی باشیم. درحالیکه بخش مهمی از آزمون ها برای من همان مدیریت آزمون بود.


این منظم بودن باعث تک بعدی شدنتان نمی شود؟ چون برخی انتقاد می کنند که اشخاص درسخوان، افراد تک بعدی هستند و دیدی همه جانبه به ابعاد زندگی ندارند.

بررسی آنها کامل نیست و شاید خیلی سطحی فکر می کنند؛ آنها تصور می کنند کسی که رتبه برتر می شود انسانی 100 درصدی است؛ یعنی اعتماد به نفس100، غرور صفر و ...؛ یعنی اینکه رتبه برتر، حد همه چیز را به اعلا رسانده است. در حالیکه بالشخصه خودم، شاید گاهی اوقات 70 درصد زمان در اختیارم بود[ از لحاظ مدیریت زمان روزها و زمان مطالعه].در حالیکه سعی میکردم آن را بهبود ببخشم. از سویی تفریحاتی نیز در کنار مطالعه داشتم.


چه نوع تفریحاتی داشتید؟

موسیقی گوش میدادم و فیلم و سریال می دیدم.


چه نوع موسیقی گوش میدادید و چه نوع فیلم هایی می دیدید؟

از نظر موضوعی تقسیم بندی کرده بودم؛ مثلا یک سری ترانه داشتم که آنها را زمانی که آزمون را خراب می کردم، گوش می دادم و می دانستم که حال مرا بهتر می کنند. یا گاهی برخی ترانه ها فضای ناامید کننده ای داشتند ولی مرا امیدوار می کردند.


جالب است؛ یعنی چنین موسیقی ای به شما امید می داد؟

بله؛ این ناامیدی ها به من نشان میداد که چه کارهایی را در طی آن هفته انجام ندادم که نتیجه ام بد شده است و خب بخش دیگری از این ترانه ها نیز ترانه هایی برای تنوع فضای مطالعه ام بود.


شما از شهر بیرجند هستید که شهر بزرگی نیست، ولی پیشینه بزرگ علمی و فرهنگی ای دارد.ولی درکل با تهران و کلان شهر ها متفاوت است؛ اینکه شما در آنجا توانستید درس بخوانید و در این آزمون پررقابت به نتیجه برسید،  چه علتی دارد؟

اینکه بگویم من در بیرجندم و حتی فرض کنیم هیچکسی هم از این شهر به نتیجه خاصی در کنکور نرسیده است( این بیشترین مقایسه ای است که دانش آموزان انجام می دهند) پس من هم با خودم بگویم به نتیجه خاصی در کنکور نمیرسم، تفکر درستی نیست.مثلا در خاطر دارم که در یکی از آزمون های نزدیک مهر سال دوازدهم رتبه ام قریب به 1000 شد و کاملا آزمون عادی بود( اتفاق خاصی رخ نداده بود ) اگرچه انتظار رتبه عالی داشتم؛ ولی دقیقا سوالی که دانش آموزان می پرسند این است که آیا قبلا کسی بوده است که در این بازه از سال رتبه1000 بشود و بعد بتواند رتبه ی خوبی در کنکور به دست بیاورد؟! که این سوال در همه جا هست. من خودم به این سوال پاسخ میدادم که اگر کسی با چنین ویژگی هایی وجود نداشته است، ولی من قرار است از رتبه 1000 به رتبه تک رقمی کنکور برسم تا برای بقیه الگو شوم و بقیه بدانند با هر نوع محدودیتی می توانند موفق شوند.


شما هیچگاه حس نکردید که نسبت به دانش آموزان تهرانی که امکانات بیشتری دارند، عقب تر هستید؟

خیر؛ درست است که محدودیت وجود دارد ولی هیچوقت این محدویت ها را برای خودم بزرگنمایی نمی کردم.


حال شما دو برادر تبدیل به الگو در بیرجند شده اید؛نظرتان در این باره چیست؟

بچه ها باید بدانند که اگر در مواقع محدودیت( مثلا اگر معلولیت دارند و یا رتبه های مثلا1000 دارند و ناامید از کسب نتیجه در کنکور هستند ) نمی توانند الگویی با ویژگی هایی مشابه خود پیدا کنند، سعی کنند خودشان الگو شوند.


* برای مشاهده فیلم مصاحبه کاظم قلم‌چی با امیرحسام زارع و سایر رتبه های برتر کنکور98، بر روی لینک زیر کلیک کنید:

فیلم مصاحبه با رتبه های تک رقمی کنکور98

فایل های ضمیمه

گفت و گوی کاظم قلم‌چی با امیرحسام زارع،رتبه 10تجربی98 ازبیرجند
Menu