رفتارگرایان همهی مفاهیم قرون وسطایی را انکار میکنند و عباراتی ذهنی مانند حس، ادراک، تصور، علایق و حتی تفکر و احساسات را از دایرهی واژگان خود کنار میگذارند.
جی. بی. واتسون[2]، 1926
تاریخچهی رفتار گرایی رفتارگرایی، تا بیش از صد سال وجه غالب روانشناسی بود. رفتارگرایی از ایوان پاولوف[3] (1849-1936) گرفته تا بی. اف. اسکینر[4] (1904-1990) که معتقد بودند انسان فاقد ارادهای آزاد یا استقلال اخلاقی است، به صورتهای مختلف، در متن تفکر و پژوهش روانشناسی تا بیش از 50 سال دیده میشد. رفتارگرایان، مخالفان اصلی روانشناسان گشتالتی[5]، روانکاوان و روانشناسی انسانگرایانه بودند. رفتارگرایان اولیه، مانند جان بی. واتسون، مفاهیمی مانند خودآزمایی را رها کردهبودند. رفتارگرایی علمی بود مبتنی بر آنچه قابل مشاهده و قابل اندازهگیری (با دقت بالا) باشد: رفتار. این تفکر، از تجربهگرایی ساده استقبال میکرد. رفتارگرایی (مانند بسیاری از "گرایشها") ایدئولوژیای با معیارها، عقاید یا اصول مختص خود است. برای نشان دادن نظریهها، نیاز به شواهد رفتاری قابل مشاهد داریم. لذا، تا زمانی که نتوانیم الگوی رفتاری مرتبط با دو حالت ذهنی مختلف (نگرشها، عقاید، ارزشها و غیره) را مشاهده کنیم، نمیتوانیم بین آنها تفاوت و تمایزی قائل شویم. |
فلسفه. ریشههای فلسفی رفتارگرایی، در جنبشهای فلسفی متعددی مانند مثبتگرایی منطقی[6] و تجربهگرایی بریتانیایی[7] نهفته است. مثبتگرایان منطقی، بر اصل تأیید[8]، تأکید دارند. اصل تأیید بیان میکند که مفاهیم ذهنی، در واقعیت، به گرایشهای رفتاری اشاره دارند و از این رو باید بتوان آنها را با اشارات رفتاری تعریف کرد. تجربهگرایان بریتانیایی تأکید دارند که تنها راه شناخت و فهم دنیا، تجربه و مشاهده است. همچنین معتقد بودند که انسان از طریق محیط و افرادی که در اطرافش قرار دارند و با عبرتگرفتن از تجربهها (محرکها) و ایدههای (رفتارهای) آنها دانش خود را بسط میدهد. بنابراین، افراد دانش اولیه از ساختار جهان را از طریق تعاملات ساده و اصولی فرامیگیرند.
معتقدم که تحلیلی علمی رفتار، باید بر این فرض استوار باشد که رفتار فرد را وراثت و آنچه از محیط گذشتهاش گرفته است،کنترل میکند، نه خود او به عنوان عاملی آغازگر."
بی. اف. اسکینر، 1974
رفتارگرایانی که ادعا میکنند روانشناسی آنها، روانشناسی رفتار (و نه علم ذهن، قلب یا روح) است، بر این نکته تأکید دارند که میتوان فرایندهای روانشاسانه را بدون ارجاع دادن به رخدادهای ذهنی و درونی فرد، مانند عقاید یا خاطرات، درک کرد. آنها به شدت اصرار دارند که میتوان تمام اظهارات درونی را از روانشناسی خارج کرد و آنها را با مفاهیم رفتاری جایگزین کرد. رفتارگرایی در صدد است که مانند فیزیک و جانورشناسی، به عنوان یکی از علوم طبیعی شناخته شود.
طبعاً، طی سالهای طولانی، نسخههای مختلفی از رفتارگرایی دیده شده است. یکی از این نسخهها، رفتارگرایی کلاسیک یا فیزیولوژیک است. این نسخه، زبان خود را هم ایجاد کرده است. بر اساس این نسخه، اگر به سگ یا موشی، فقط بعد از این که کاری را انجام دهد (اهرمی را فشار دهد یا وقتی صدایی میشنود یا نوری را میبییند) به روش خاصی حرکت کند، غذا بدهیم، احتمال این که همان رفتار را در صورت بروز همان محرک، تکرار کند وجود دارد. لذا، آن صدا یا نور، محرک متمایز[9] و حرکت یا فشار دادن اهرم، واکنش به محرک است و غذا، تقویتکنندهی این نمایش و اعمال تکراری، تاریخچهی یادگیری هستند.
روششناسی رفتارگرایی آموزهای است برای چگونگی انجام تحقیقات قابل قبول، تجربی و علمی. وقایع روانی ذهنی، تماماً رویدادهای خصوصی بیربط هستند. رفتارگرایی معمولاً در عبارتی مانند "تحلیل تجربی رفتار" دیده میشود. بسیاری از گروهها و نشریات دانشگاهی بر مبنای همین نام ایجاد شدهاند.
شاید معروفترین نوع رفتارگرایی، رفتارگرایی افراطی است که در نوشتههای بی. اف. اسکینر از آن یاد شده است. او واقعاً به رفتارگرایی معتقد بود و رمانهایی نیز در مورد آرمانشهرهای رفتارگرا نوشت. او حتی دخترش را دقیقاً براساس اصول فرقهی خود تربیت کرد. رفتارگرایی افراطی، جایگاهی برای وجود و "آزمایش" حالات ذهنی قائل نبود. در این نسخه از رفتارگرایی، احساسات علت بروز رفتارها نیستند، اما برخی از رفتارها ممکن است نوعی آشکارسازی احساسات باشند.
رفتارگرایان معمولاً بر رفتارهای خاص تمرکز میکنند؛ رفتارهایی که میتوان به آنها با برنامهریزی مشخص، شکل مناسبی داد. اما، برخی نیز آمادهی پذیرفتن این موضوع هستند که ما چیزی فراتر از محصول تاریخچههای فردی هستیم و معمولاً تحت تأثیر عوامل زیستی و شخصی خود قرار داریم و در برخی حالات نیز از فرهنگ تأثیر میپذیریم. فرهنگی که خود نیز تحت تأثیر رفتار جمعی است.
رفتارگرایان گروههایی را پدیدآوردهاند و نشریات آموزشی نیز تولید کردهاند. آنها نوعی از درمان، به نام درمان رفتاری، را توصیه کردهاند. این روش، برای درمان بیماران روانی و کودکان آشفته و بزرگسالانی که مشکلات خاصی دارند، مورد استفاده قرار گرفته است.
فراتر از آزادی و کرامت. بی. اف. اسکینر- شاید معروفترین و برجستهترین متفکر در رفتارگرایی- کتاب فراتر از آزادی و کرامت را در سال 1971 نگاشت که محبوبیت یافت. اسکینر از ذهنگرایان[10] بیزار بود. ذهنگرایان به "انسان کوچک" (اشارهای به ذهن یا روح) که در سر زندگی میکند، اعتقاد داشتند.
رفتارگرایی اسکینر، جبرگرا و فنی است. او معتقد بود که میتوان از رفتارگرایی برای انجام کارهای مثبت، مانند کمک به کاهش جمعیت، جلوگیری از جنگ و مانند اینها استفاده کرد. او خواستار کنارگذاشتن تمام بحثهای تاریک و بیفایده در مورد آزادی شخصی و کرامت بود؛ چرا که از منظر او، این بحثها ناشی از تفکر اشتباه بودند.
اسکینر به آزادی اراده معتقد نبود و این ایده را که هر کس مسئول کار خودش است، نمیپذیرفت. همهی رفتارهای ما نشأت گرفته از تاریخچهی زندگی ماست. او به تنبیه هم اعتقاد نداشت؛ چرا که تصور میکرد تنبیه، نشاندهندهی انتخابهای آزادانهی افراد در رفتارهایشان است. اگر کسی را ببینیم که مجبور، محدود و مقید شده است که به روش خاصی رفتار کند، به این نتیجه میرسیم که ارزش آن فرد کمتر از سایرین است؛ چرا که آزادی ارادی او کمتر است. با این حال، رفتارگرایی بر این باور است که تمام رفتارهای ما چنین شکلی دارند.
اسکینر با این ایده که رفتارگرایی "جعبهی سیاه" یا "روانشناسی خالی" است، مخالف بود. اما او با شفافیت اعلام کرد که بشر، ماحصل محیط، آموختهها و مشخصاً برنامههای تقویت شدهی خود است.
نظریه ی فراگیری اجتماعی آلبرت باندورا[11] (متولد به سال 1925) نظریهی شناخت اجتماعی یا نظریه فراگیری اجتماعی را توسعه داد. این نظریه، پرورشدهندهی رفتارگرایی افراطی و خالص است. مشابه با سایر رفتارگرایان، او بر نقش فراگیری اجتماعی تأکید دارد. او معتقد است که برای فهم کامل (و لذا پیشبینی) رفتار یک شخص باید درکی کامل از محیط فیزیکی و اجتماعی او، که تصادفاً یا به انتخاب خود در آن حضور داشته است، داشته باشیم.
رفتارگرایی را میتوان به طور مختصر و مفید، روانشناسیای تعریف کرد که روانشناسی را کنار گذاشته است.
جی. دی. مارتین، 1976
مفاهیم مهم زیادی وجود دارد. اولین مفهوم، "فراگیری از طریق مشاهده" یا مدلسازی است. منظور این است که افراد معمولاً رفتار دیگران را مشاهده میکنند، و با الگو قراردادن آنها، به تقلید از آنها میپردازند. لذا، وقتی افرادی را میبینیم که به دلیل انجام کاری تنبیه یا تمجید میشوند، به نوعی "تقویت نیابتی"[12] دست پیدا میکنیم. قدرت تلویزیون و فیلمها در ترغیب تغییراتی خاص در رفتار ما با استفاده از بازیگران قابل اعتماد که کارهای خاصی انجام میدهند، به همین دلیل است.
ایدهی "خودکارآمدی"[13] در مرکز نظریهی فراگیری اجتماعی قرار دارد. این ایده عبارت است از باور فرد بر تواناییهای خود که او را در دستیابی به هدفی یا انجام کاری توانمند میسازد. ارزیابی خودکارآمدی در هر شرایطی، تابع چهار چیز است: تجربیات فرد از پیروزی و شکست در شرایط مشابه، تجربیات نیابتی برجسته (این که دیگران در شرایط مشابه چگونه رفتار میکنند)، ترغیب کلامی/ اجتماعی یا این که دیگران تا چه حدی فرد را ترغیب و تشویق به انجام یک عمل در شرایط خاص کردهاند و در نهایت، تحریک عاطفی یا احساس اضطراب مرتبط با شکست احتمالی. قضاوتهای بحث خودکارآمدی نقش مهمی در انگیزش، هدفگذاری و غیره در مدرسه، کار یا در فرایند درمان دارند. هرقدر مردم بر این باور باشند که بیشتر میدانند، تجربهی پیروزی داشتهاند و میخواهند از شکست جلوگیری کنند، احتمال موفقیتشان بیشتر است.
مفهوم آخر، "خود تنظیمی"[14] است. خود تنظیمی عبارت است از استفاده از افکار و عقاید برای کنترل رفتار. این افکار و عقاید، منابع شخصی هستند که به نوعی برای تمجید و تنبیه رفتار شخصی به کار میروند. خودتنظیمی از بررسی رفتار شخص توسط خود او و قضاوت در مورد آن و مقایسهی آن با رفتار دیگران ناشی میشود. مردم در قبال موفقیت، رفتاری توام با حس رضایت و غرور دارند و در هنگام شکست، با درد و نقد بر خود رفتار میکنند. فرایندهای خودتنظیمی به این معنا هستند که فرد تلاش میکند کارهایی که منجر به عواطفی را که به عزتنفس و اعتماد به نفس مربوط میشود، تکرار کند و از کارهایی که منجر به ناراحتی و تنفر از خود میشود، دوری جوید. خودتنظیمی، افراد را به ایجاد استانداردهایی برای خود ترغیب میکند. این استانداردها به مرور زمان میتوانند به افزایش خودکارآمدی منجر شوند. بنابراین، عوامل درونی- مشاهده، واکنش و تقویت از سمت خود شخص- در بهبود انگیزهها مؤثرند.
چکیدهی مطلب-رفتار از تجربه تأثیر میپذیرد.-گاهشمار
1913 | واتسون از رفتارگرایی دفاع میکند. |
1927 | پاولوف ایدههای اصلی را فراهم میآورد. |
1938 | اسکینر رفتار ارگانیسمها را تبیین میکند. |
دههی 1950 | نقطهی اوج رفتارگرایی |
1977 | نظریهی فراگیری اجتماعی مطرح میشود. |
[1] Behaviorism
[2] J.B. Watson
[3] Ivan Pavlov
[4] B.F. Skinner
[5] Gestalt psychologists
[6] Logical positivism
[7] British empiricism
[8] Verification Principle
[9] Discriminative stimulus
[10] Mentalists
[11] Albert Bandura
[12] Vicarious Reinforcement
[13] Self-Efficacy
[14] Self-Regulation
---------------------------------
برای مشاهده قسمت های قبلی این مقاله به لینک زیر مراجعه نمایید:
برای مطالعه مطالب مشابه عضو کانال سایت انگلیسی کانون شوید:
---------------------------------