آیا ذهن‌آگاهی، خودشیفتگی را افزایش می‌دهد؟

توجه به محیط و اطرافیان، و حضور در لحظه، کمک می‌‌کند که در روابط اجتماعی خود، موفق‌تر باشیم و از افکار منحرف‌کننده و منفی دوری کنیم.

آیا  ذهن‌آگاهی،  خودشیفتگی را افزایش می‌دهد؟

درد دل کردن با دیگران، کمک به نیازمندان و تسلی دادن اطرافیان از جمله رفتارهایی است که می‌توان با همدلی (یعنی درک افکار و احساسات دیگران) تقویت کرد. تقویت همدلی، به طور کلی در جامعه و به خصوص در کسانی که معمولاً با این حس مشکل دارند (مانند افراد خودشیفته) ، می‌تواند بسیار مفید باشد. حال ببینیم چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟

در تحقیقی که درباره‌ی "خویشتن خویش" و "هویت" صورت گرفته و هدف از آن رسیدن به تجربه‌‌هایی عملی در این خصوص است، محققان به این نتیجه دست‌یافته‌اند که همدلی احتمالاً یکی از ثمرات آموزش "ذهن‌آگاهی" است. افراد "ذهن‌آگاه"  بی‌آن که پیش‌داوری کنند، بر حال تمرکز دارند. بنابراین، چنین افرادی  قادرند با پدیده‌ی "درگیر شدن با افکار خود" بهتر مقابله کنند و این امر به آنان اجازه می‌دهد تا بیش‌تر در باره‌ی حالات ذهنی افراد دیگر بیندیشند.

با افزایش روزافزون دوره‌های آموزش ذهن‌آگاهی در مدارس، محل‌های کار و کلاس‌های آموزش سلامت روان، آن چه بسیار اهمیت دارد دانستن مواردی است که این آموزش‌ها قادرند به آن‌ها دست‌یابند یا در دست‌یافتن به آن‌ها ناتوانند. نتایج تحقیقات جدید نشان می‌دهد که ذهن‌آگاهی نه تنها همدلی را افزایش نمی‌دهد، بلکه حتی ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد.

در دانشگاه آمستردام، آنا ریدرینکف و همکارانش ۱۶۱ داوطلب بالغ را به سه گروه تقسیم کردند. هر یک از این گروه‌ها پرسشنامه‌هایی را تکمیل کردند که سطح خودشیفتگی و اوتیسم [درخود‌ماندگی] را در آنان نشان می‌داد. براساس این تحقیق، افرادی که سطح خودشیفتگی‌شان بالاست (کسانی که خود را از دیگران برتر می‌دانند، کسانی که معتقدند محق دریافت برخی از امتیازات هستند، و کسانی که می‌خواهند مورد تحسین قرار گیرند) کم‌تر مایلند که‌ "همدلی عاطفی[1]" را با دیگران تجربه کنند. این‌ افراد بعید است که بتوانند در احساسات دیگران سهیم شوند.

افرادی هم که نشانه‌های اوتیسم‌ بالایی دارند، هرچند هیچ‌گونه مشکلی با "همدلی عاطفی" ندارند، اما اختلالاتی را در زمینه "همدلی شناختی[2]" از خود نشان می‌دهند. از نظر آنان کار دشوارتر، شناخت احساسات دیگران است.

افراد یکی از این سه گروه‌ به مدت پنج دقیقه مراقبه‌ی هدایت شده‌ای را انجام دادند. در این مراقبه از این افراد خواسته ‌شد تا بی‌آن که به چیزی فکر کنند یا در باره‌ی چیزی قضاوت کنند، بر فرآیند‌ فیزیکی تنفس خود تمرکز کنند (مدیتیشن تنفسی)[3]. افراد گروه دوم در تمرینی برای تن‌آرامی (ریلکسیشن)[4] شرکت کردند (به این ترتیب هر گونه اثر رهایی از استرس در آنان را محققان می‌توانستند به تنهایی مورد بررسی قرار دهند). از افراد گروه سوم (گروه کنترل یا شاهد) نیز چیزی خواسته نشد و اجازه داده شد تا در افکار و احساسات‌شان غوطه‌ور شوند و به ذهن‌شان اجازه بدهند که به موضوع دیگری فکر کنند.

پس از این تمرینات، محققان احساس "همدلی شناختی" را در افراد هر سه گروه مورد ارزیابی قرار دادند. این کار  به روش "خواندن ذهن از طریق چشم‌" صورت گرفت که در آن احساسات فرد با دیدن عکس چشم‌هایش تشخیص داده می‌شود. این محققان همچنین "همدلی عاطفی" افراد را از طریق توجه عاطفی‌ آن‌ها به بازیکن بیس‌بالی که از اجتماع طرد شده بود، ارزیابی کردند.

در حال حاضر بحث بر این است ‌که بالا بودن ظرفیت همدلی برای اکثر مردم مفید است یا نه؟ برخی از محققان، مانند پروفسور تانیا سینگر، مدیر مؤسسه‌ی علوم شناخت انسان و مغز در ماکس پلانک لایپزیگ، حتی اظهار می‌دارند که همدلیِ"بیش از حد" عامل پدیده‌ای است به نام "افسردگی شغلی" که در مشاغلی مانند پرستاری  دامن افراد را می‌گیرد. اما بنا بر پیش‌بینی تیم ریدرینکف، آموزش ذهن‌آگاهی می‌توانست احساس همدلی را در داوطلبانی بهبود ببخشد که بیش‌تر به آن نیاز داشتند؛ مانند افرادی که نشانه‌‌های اوتیسم یا خودشیفتگی در آنان بالا بود.

اما این پیش‌بینی صحیح نبود. آموزش ذهن‌آگاهی نه‌تنها تأثیر زیادی  بر همدلی در افراد گروه اول نداشت، بلکه بررسی و تحلیل بیش‌تر نشان داد که، در مقایسه با ترکیب دو گروه دیگر، افراد غیرخود‌شیفته‌ای که تمرین ذهن‌آگاهی خود را به اتمام رساندند، اندکی احساس همدلی از خود نشان دادند، خصوصاً در "همدلی شناختی" .اما در افراد خودشیفته، "همدلی شناختی" کاملاً کاهش یافته بود. در عین حال، این آموزش در افرادی که ویژگی‌های اوتیسمی‌ بسیار بالایی داشتند، هیچ تأثیری بر میزان دقت خواندن ذهن[5] نداشت، هر چند موارد جالب‌توجهی از برخی رفتارهای جامعه‌یار[6] در آنان مشاهده شد (یکی از مصادیق این‌گونه رفتارها، افزایش تعداد پاس‌‌های توپ در بازی به افرادی بود که چندان مورد توجه دیگران نبودند).

به اعتقاد محققان، از آن‌جا که از داوطلبان خواسته شد تا در طول مدیتیشنی که انجام دادند، در باره‌ی هیچ چیز قضاوت نکنند، شاید این امر ضمن آن‌که به افراد غیرخودشیفته اجازه می‌دهد تا بیش‌تر در مورد حالات ذهنی دیگران کنجکاوی کنند، به نوعی به آنان کمک کرده باشد تا به انتقاد از خود بپردازند. "در مقابل، شاید این کار، افراد خودشیفته را مختار کرده باشد که افکار خودِبزرگ‌بینانه‌شان را بیش از پیش تأیید کنند. "در نتیجه، آن‌ها حتی ممکن است کم‌تر به دیگران بیندیشند.

شاید برخی از منتقدان استدلال کنند که یک مراقبه‌ی پنج دقیقه‌ای ذهن‌آگاهانه به تنهایی کافی نیست و افزایش همدلی (لااقل در افراد غیرخودشیفته) ممکن است به جلسات طولانی‌تر آموزش ذهن‌آگاهی نیاز داشته باشد.

در حالی‌که به اعتقاد تیم تحقیق، این موضوع ارزش پژوهش را دارد، شواهد مطالعات قبلی (که فاقد یک گروه شاهد مناسب بود) نیز نشان می‌دهد که جلسات پنج دقیقه‌ای می‌توانند به عنوان مثال، دقت در آزمون خواندن ذهن را افزایش دهد. به نظر این تیم، انتخاب یک جلسه کوتاه برای این تحقیق، کاری عاقلانه بود.

پژوهش‌های آینده نیز ممکن است به بررسی این نکته بپردازد که آیا روش‌های جایگزین ( شاید آموزش مفاهیم مرتبط با "شفقت" که شامل "همدلی برای"، نه "همدلی با" فردی است که دچار مشکل روانی است، و مورد حمایت پروفسور تانیا سینگر هم قرار گرفته) می‌تواند به افراد خودشیفته کمک کند تا به گونه‌ای جامعه‌یارتر رفتار کنند یا خیر...

[1] affective empathy

[2] cognitive empathy

[3] مدیتیشن تنفسی، تمرکز بر فرآیند دم و بازدم، برای کمک به روشن شدن ذهن می‌باشد- م

[4] Relaxation تکنیکی برای آرام‌سازی عضلات بدن- م

[5] Mind-reading

[6] Prosocial behavior رفتارهای داوطلبانه و بشردوستانه برای کمک به دیگران- م

نویسنده: اِما  یونگ

مترجم: الهه بور

منبع :

Menu