اثبات وجود خدا_فلسفه دوازدهم_آرمین عبدالحسینی

درسنامه درس اثبات وجود خدا از فلسفه دوازدهم توسط آرمین عبدالحسینی

اثبات وجود خدا_فلسفه دوازدهم_آرمین عبدالحسینی

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات وجود خدا فلسفه دوازدهم / مطابق آزمون 24 دی 1400

آرمین عبدالحسینی / رتبه 29 کنکور 1400 / دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران


فیلسوفان ایران باستان:

از مبدأ هستی ، شناخت کاملی داشتند و خداوند را نور هستی می دانستند که با پرتو و اشراق خود پدیده ها را خلق می کند. اولین مخلوق خداوند بهمن است که موجودی مجرد است.

افلاطون:

او ابداع کننده خداشناسی فلسفی بود و معتقد بود که کار خداوند هدف دار است و خداوند در نزد وی یک خدای معین با ویژگی های روشن است که با چندین خدایی تفاوت دارد زیرا در چند چندخدایی ، خلقت آگاهانه معنا ندارد. او معتقد بود که نوعی از هستی وجود دارد که پیوسته ثابت است ؛ نه می زاید و نه از میان می رود و نه چیز دیگری را به خود راه می دهد و نه خود در چیزی دیگری فرو می شود. او نه دیدنی است و نه از طریق حواس دریافتنی است. فقط با تفکر و تعقل می توان به او دست یافت و از او بهره مند شد.

ارسطو:

نخستین استدلال در اثبات خداوند را بیان کرد و اگر چه ابتدایی بود ولی استحکام بالایی داشت.

برهان خوب تر و بهتر :((به طور کلی، هرجا که یک خوب تر و بهتر وجود دارد ، خوب تر و بهترینی نیز هست. حال، در میان موجودات برخی خوب تر و بهتر از برخی دیگرند. پس ، حقیقتی هم که خوب ترین و بهترین است وجود دارد که از همه برتر است و این ، همان واقعیت الهی است.))

برهان نظم :(( نمی شود که یک نظم و انتظام بر جهان حاکم باشد ، بدون این که موجودی جاویدان و برتر از ماده در کار باشد.))

برهان حرکت:

مقدمه اول: هر حرکتی در عالم نیازمند یک متحرک است.

مقدمه دوم: اگر همه محرک ها خودشان هم حرکت داشته باشند ، سلسله محرک ها تا بی نهایت جلو می رود.

مقدمه سوم: تسلسل محرک های بی نهایت ، محال است.

نتیجه: پس یک محرک بدون حرکت در جهان هستی وجود دارد که علت اولیه حرکت در جهان است.

توصیفات ارسطو از خدا: ((شریف ترین موجود ، خیر و جمال و زیبایی ، ضرورتاً غیرمتحرک ، دارای حیات ، تغییرناپذیر ، دارای عالی ترین اندیشه و فعلیت تام و کامل و بالذات))

 

دکارت:

مقدمه اول: من در ذهنم از حقیقتی نامتناهی که عالِم و قادِر است و من و دیگر موجودات را خلق کرده باشد ، تصوری دارم.

مقدمه دوم: تصوری که در ذهن من از یک حقیقت نامتناهی وجود دارد نمی تواند توسط خودم ایجاد شده باشد چون من متناهی هستم.

نتیجه: بنابراین موجود نامتناهی قادر و عالم مطلقی وجود دارد که این تصور از خودش را در من ایجاد کرده است.

هیوم:

او معتقد است که دلایل گذشتگان همه قابل نقدند. از نظر وی ، دلایلی که صرفا ً متکی بر عقل باشند مردودند ؛ زیرا عقل اساسا ادراک مستقل از حس و تجربه ندارد. او می گوید مهمترین برهان فیلسوفان الهی ، برهان نظم است که از تجربه گذشتگان گرفته شده اما این برهان نیز توانایی اثبات یک وجود ازلی و ابدی و نامتناهی را ندارد. یکی از دلایل این ناتوانی این است که براساس نظم موجود جهان، شما حداکثر می توانید یک ناظم و مدبر را اثبات کنید اما نمی توانید به یک خالق نامتناهی و واجب الوجود بالذات برسید.

کانت:

- انسان در اجتماع زندگی می کند و برای زندگی اجتماعی باید اصول اخلاقی را رعایت کند.

- مسئولیت پذیری و رعایت اخلاق زمانی معنا دارد که انسان ، اختیار داشته باشد.

- بدن انسان چون موجودی مادی است اختیار ندارد پس اختیار و اراده انسان از ویژگی های نفس غیرمادی می باشد.

- انسان نفس غیرمادی فناناپذیر دارد که با رعایت اصول اخلاقی به سعادت می رسد.

- وجود یک جهان غیرمادی برای اینکه نفس به سعادت برسد مشروط به وجود خدایی است که جاویدان و نامتناهی باشد.

نتیجه: خداوند ضرورتاً وجود دارد و انسان با قبول خدا ، خود را در جهانی می یابد که زنده و با شعور است و رفتار انسان را زیر نظر دارد و در مقابل هر رفتاری ، عکس العملی نشان می دهد.

ویلیام جیمز: 

وی معتقد است که دلیل وجود خداوند عمدتا در تجربه های شخصی و درونی است.

فارابی:

مقدمه اول: در جهان پیرامون ما اشیایی هستند که وجودشان از خودشان نیست و معلول چیزهای دیگرند. 

مقدمه دوم: وجود علت بر وجود ّمعلول مقدم است و وجود معلول مشروط به وجود علت است. یعنی، فقط درصورتی که علت موجود باشد، معلول هم موجود خواهد بود. 

مقدمه سوم: اگر معلولی که اکنون موجود است علتی داشته باشد که آن علت هم خودش معلول باشد، به ناچار، این معلول هم علت دیگری دارد در حالی که تسلسل علل نامتناهی باطل است.

نتیجه: در ابتدای سلسله علت و معلول ها ، علتی وجود دارد که وجودش به دیگری وابسته نیست و آن خداوند است.

نقد راسل بر فارابی:

او می گوید: (( اگر هر چیزی باید علتی داشته باشد ، پس خدا نیز نیازمند علت است. اگر چیزی بدون علت، وجود تواند داشت این چیز هم می تواند خدا باشد و هم جهان پس پوچی این برهان به همین جهت است.))

این سخن راسل نادرست زیرا فارابی گفت هر ممکن الوجودی ، علت دارد و خداوند ممکن الوجود نبوده بلکه واجب الوجود است.

شیخ الرئیس ابن سینا:

مقدمه اول: وقتی به موجودات این جهان نگاه می کنیم ، می بینیم که این موجودات در ذات خود نسبت به وجود و عدم (بودن و نبودن) مساوی اند ؛ هم می توانند باشند و هم می توانند نباشند. به عبارت دیگر ، این موجودات ذاتًا ممکن الوجودند. 

مقدمه دوم: ممکن الوجود بالذات ، برای این که از تساوی میان وجود و عدم درآید و موجود شود، نیازمند واجب الوجود بالذات است ؛ موجودی که وجود، ذاتی او باشد. 

نتیجه: پس، موجودات این جهان به واجب الوجودی بالذات وابسته اند که آنها را از  حالت امکانی خارج کرده و پدید آورده است.

ابن سینا که وجود خداوند را با دلایل فلسفی اثبات کرده است ، در عین حال توصیفی مبتنی بر عشق از رابطه خدا و جهان و انسان ارائه می دهد و می گوید: ((هریک از ممکنات به واسطه حقیقت وجودش ، همیشه مشتاق کمالات و خیرات است و برحسب فطرت خود از بدی ها گریزان. همین اشتیاق ذاتی و ذوق فطری را که سبب بقای ممکنات و مخلوقات است ، عشق می نامیم)) و هم چنین معتقد است که که عشق و محبت میان انسان و جهان از جاذبه عشق الهی ناشی می شود که در کنه و ذات جهان هستی به ودیعت نهاده شده است.

 

برای رزرو مشاوره و رفع اشکال درسی و شرکت در کلاس های کنکوری با مشاوران سایت برترها بر روی لینک زیر کلیک کنید یا با شماره تماس 0216463 داخلی1174(حیدریان) تماس بگیرید.

سایت برترها

پیج اینستاگرام گروه انسانی

مطالب مرتبط: 

آیات و روایات دین و زندگی_دین و زندگی دوازدهم_آرمین عبدالحسینی

شخصیت‌های مهم تاریخ 3 - آزمون 24 دی- آرمین عبدالحسینی 

فایل های ضمیمه

حل چند تست از فلسفه دوازدهم
Menu