دایجسیس
اشاره دارد به روایتگری، یعنی محتوای روایت، دنیای خیالی یا قصوی به صورتی که در درون داستان، توصیف شده است. این اصطلاح در فیلم اشاره دارد به تمامی آن چیز هایی که عملا روی پرده اتفاق میافتد. یعنی واقعیت قصوی. کلمات و حرکات کاراکتر ها، همه کنش ها به صورتی که درون پرده اجرا شدهاند، دایجسیس را تشکیل میدهند. و اصطلاح صدای درون دایجتیک و برون دایجتیک هم از همین جا میآید. که در اولی صدا در روی پرده حدوث مییابد (منبع صدا مشاهده میشود) و دومی اشاره دارد به صدایی که آشکارا از دون پرده ساطع نمیشود.(مثل موسیقی متن و سوند افکت)
سوررئالیزم
جنبشی که سابقه اش به دهه 1920 میرسد و فیلم های آن زمان از آن تأثیر گرفته اند، اما امروزه رد کمرنگی از آن در فیلم بر جای مانده است. این جنبش که عمدتا متأثر از آرای فروید بود. میکوشید تا نیرو های غیرعقلانی رؤیا ها و ناخودآگاه را در هنر و شعر متجلی سازد. دغدغهی فیلمهای سوررئالیست عبارت بود از به تصویر کشیدن طرز کار ناخودآگاه و رها کردن نیروی امیال ناخودآگاه و فانتزی که در حالت عادی واپس رانده شده اند.
برش
برش پرشی: در این برش دو صحنه غیر منطبق با هم به یکدیگر برش میخورند. این برش از نظر مکانی باعث سردرگمی میشود و رابطه مکانی و زمانیِ بین سکانس ها به هم میریزد.
برش تداومی: برش هایی هستند که ما را به شکل بی خلل و منطقی از یک سکانس یا صحنه به یک سکانس یا صحنه دیگر میبرند. این برش، برشی نامرئی است که به پیشروی روایت کمک میکند.
برش های منطبق: نقطه مقابل برش های پرشی. این برش های این اطمینان را به وجود می آورند که یک منطق فضایی- بصری بین نماهای مربوط به موقعیت های مختلف درون یک صحنه وجود دارد.
برش های متقاطع: برش هایی هستند که برای نشان دادن دو سکانس یا دو صحنه که در یک زمان ولی در مکان های مختلف روی می دهند به کار میرود. به طور کلی از این برش برای ایجاد تعلیق استفاده میشود.
برشهای مونتاژی: تسلسل سریع برش هایی که نماهای مختلف را به قصد ایجاد معنایی خاص یا در واقع خلق یک احساس به هم میچسبانند. این برش ها که برای اولین بار در مکتب شوروی به کار گرفته شد بعدا جزء جدایی نا پذیر سینمای آوان-گارد یا سینمای هنری شدند.
بینامتنیت
این عبارت به معنای ارجاع متون به یکدیگر یا اشاره متن های جدید به متن های پیشین است. اغلب فیلم ها تا حدودی دارای مناسبات بینامتنی هستند مثلا ممکن است مثلا ممکن است فیلمی از روی یک متن اصلی یعنی یک رمان یا نمایشنامه ساخته شده باشد یا سبک فیلمبرداری فیلم از سبک نقاشی پیروی کند.
سینما نوو
سینمایی که در برزیل در اوایل دهه 1950 ظهور کرد و ابتدا متأثر از جنبش نئورئالیزم ایتالیا بود. فیلم های این دوره به لحاظ سبکی عمدتا مستند بودند و زندگی مردم عادی را به نمایش میگذاشتند. بعد ها در دهه بعد این جنبش رادیکال تر شد و یک تعاونی سینمایی شکل گرفت.
سینما- وریته
ابتدا به عنوان یک فیلم خبری شوروی کینو- پراودا (سینما- حقیقت) بود که عبارت بود از نسخهی فیلم شدهی روزنامه پراودا. این اصطلاح برای توضیح سبک مستند خاصی به کار نمیرفت تا اینکه ژیگا ورتوف آن را در اشاره با آثار خود باب کرد. ورتوف این سینما را به عنوان سینمایی معرفی کرد که در آن نه بازیگری هست، نه دکوری، نه فیلمنامه ای و نه نقش آفرینی. در فرنسه ژان روش، مستند ساز قوم نگار، ابتدا با دقت از آن پیروی میکرد. او بعد ها از این سینمای بی واسطهی کاملا ناب روی برتافت و فیلم ها را مشمول فرایند تدوین کرد چیزی که سینما- وریته نام گرفت. این سینما سینمایی بدون صحنه بندی، غیر دراماتیک و غیر روایی است.
ضد سینما
این نوع فیلم ها را در سینمای تجربی، سینمای آوان-گارد و سینمای هنری میتوان دید. ضد سینما یا سینمای مخالف خوان در ساده ترین حالت سینمایی است که از طریق رویه های سینمایی خاص خود قواعد و قرار داد های سینمایی موجود را مورد چون و چرا قرار میدهد و نقض میکند.
ماسک
پرده ای کدر که در دوربین یا چاپگر قرار میگیرد و بخشی از قاب را میپوشاند و شکل تصویر فیلمبرداری شده را تغییر میدهد، بخشی از قاب نور نخورده باقی میماند. ماسک ها در روی پرده اغلب سیاه هستند ولی ممکن است به رنگ های دیگر هم باشند.
Mach on action (قطع روی حرکت)
تدوین تداومی که دو قاب بندی مختلف از یک عمل را در یک لحظه از حرکت به هم متصل میکند و بیننده متوجه وقفه در حرکت نمیشود. (با مچ کات اشتباه گرفته نشود)
موتیف
عنصری از فیلم که به صورت معناداری تکرار میشود.
پل صوتی
1- در آغاز یک صحنه صدای مربوط به صحنه قبلی، چند لحظه ای قبل از شروع صدای آن روی تصاویر ادامه مییابد. 2- در پایان یک صحنه صدای مربوط به صحنه بعدی شروع شده و روی تصاویر صحنه جدید ادامه مییابد.
واریاسون (تنوع)
در فرم فیلم تکرار هر عنصر را میگویند که در هر تکرار تغییرات قابل ملاحضه ای پیدا میکند.
منبع: مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی/ سوزان هیوارد
هنر سینما/ بردول و تامسون