جوان گفت: «چگونه از خطاهای اطرافیانم بگذرم؟» پیر گفت: «بدان که گل بیخار خداست.»2
جوان گفت: «دروغگو کی دست برمیدارد؟» پیر گفت: «وقتی طشتش از بام بیفتد.»3
جوان گفت: «برای اینکه ترس از شکستها مانع حرکتم نشوند، چه کنم؟» پیر گفت: «دل به دریا بزن.»4
جوان گفت: «آیا واقعاً نتیجهی هر عمل متناسب با آن عمل است؟» پیر گفت: «گندم از گندم بروید، جو ز جو.»5
این گفتوگو دقایقی طول کشید و من غرق در این اندیشهها بودم که عبارتهای کوتاه پیر باتجربه، یک دنیا سخن در خود دارد. او داشت از کنایه استفاده میکرد.
کنایه در لغت، پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح ادبی، عبارت یا جملهای است که مقصود گوینده، معنای ظاهری آن نباشد و قرینهای هم که ما را از معنای ظاهری متوجه معنای باطنی کند، وجود نداشته باشد. مثلاً در جملهی کنایی «فلانی آب از دستش نمیچکد.» مراد این است که او فردی خسیس است؛ زیرا یکی از نشانههای خسّت، بسته بودن دست است، به حدی که حتی قطرهای آب بیرون نچکد.
نکته: فهم کنایه همواره از طریق معنیِ معنی (مفهوم) صورت میگیرد.
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود رویزرد
زردرویی یک معنی دارد که آن زرد شدن رنگ چهرهی آدمی است و یک معنیِ معنی دارد که شرمندگی است. علت اینکه شاعر از زردرویی، خجلت را اراده کرده، این است که بارزترین نشانهی شرمندگی زرد شدن چهره است.
نکته: تفاوت مجاز و کنایه در این است که در مجاز، قرینهای وجود دارد که ذهن شنونده را از توجه به معنی اصلی واژه بازمیدارد؛ یعنی در مجاز نمیتوان معنی اصلی کلمه را اراده کرد اما در کنایه ارادهی معنی اصلی نیز جایز و ممکن است. به عبارت دیگر در کنایه غرض گوینده این است که مخاطب از معنی ظاهر کلام که به ذهن نزدیکتر است، به معنی اصلی گوینده (مفهوم کنایی) منتقل شود و معنی حقیقی کلمه معبّر معنی کنایی میشود.
نکته: همهی ضربالمثلها کنایه هستند.
خالی از لطف نیست که چند کنایه را در اشعار و عبارات فارسی ببینیم:
الف) نکند بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود. (کنایه از بیاختیار شدن)
ب) من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش/ هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت (کنایه از دیدن نتیجهی عمل مطابق عمل)
ج) گفتا نه گفتنی است سخن گر چه محرمی/ درکش زبان و پرده نگهدار و می بنوش (کنایه از سکوت/ کنایه از تکرار گام موسیقی)
د) حذر کن ز نادان دهمردهگوی/ چو دانا یکی گوی و پرورده گوی (کنایه از پرگویی)
