واژگان ادبیات فارسی 2 (عمومی)

.

واژگان ادبیات فارسی 2 (عمومی)

در انتهاي کتاب‌ ادبيات فارسي 2، در قسمت فهرست واژگان ، واژگان ستاره‌دار به همراه معناي آن‌ها آمده است.  در اين نامه به واژگاني که در انتهاي کتاب ادبيات فارسي 2 معنا نشده‌اند، پرداخته‌ايم.

مفتاح: کليد

سماجت: اصرار، بي‌شرمي

لغو: باطل

صباح: صبح

سوق دادن: راندن

سنگ مردگان: سنگ شکنجه

مرهم: دارو

مکث: درنگ

مسلّم نداشت: قبول نکرد

صمد: بي‌نياز

ساطع: درخشان

زبون: خوار، حقير، ضعيف، درمانده

ضيا: نور

خصايل: (جمع خصلت) صفات

اناء: ظرف

که: کوچک

آسمان جُل: فقير

آنان که محيط فضل و آداب شدند

محيط: اقيانوس، داراي احاطه

مِه: بزرگ‌

مشعوف: شادمان

تضرع‌آميز: التماس‌آميز

الطاف: بخشش‌ها

معوج: خميده

مخوف: ترسناک

شرار: جرقه‌ي آتش

تذکار: يادآوري

ظلماني: تاريک

قهر: خشم، غضب، چيره‌شدن

بذله: لطيفه

قد علم کردن: ايستادن

فتي: جوان‌مرد

بلع: فروبردن

حجره: خانه، اتاق

نوا: آهنگ

معيّت: همراهي

ذخيره مگذار: مضايقه مکن

کوس: طبل بزرگ

به انضمام: به پيوست

برافروز: روشن کن

خود: کلاه جنگي (خودِ جنگ‌جوي)

تصنعي: مصنوعي

مائده: خوان آراسته، غذاي آسماني

برآويختن: جنگيدن

ابا و امتناع: خودداري

رخصت: اجازه

قلب سپاه: مرکز سپاه

کريه: زشت

لَخت لَخت: پاره پاره

عنان: افسار

سرسرا: دالان

ژنده: بزرگ

پرخاش‌جو: جنگ‌جو

پشته: تپّه

ديدار: چهره

خيره ماندن: تعجب کردن

نفير: فرياد و زاري به اواز بلند

غيرت: تعصب

گران‌مايه: باارزش

شقيقه: گيج‌گاه

سنگ خارا: سنگ سخت

کارزار: نبرد

بلدچي: راهنما

قعر: ته، انتها

دغل: رياکاري

مشقّت: سختي

وقاحت: بي‌‌شرمي

برانگيختن: به حرکت درآوردن

نصيب: بهره

درفش: پرچم

هژبر: شير

فربه: چاق

جمال: زيبايي

حبيب: دوست

ژرفا: عمق

پوييدن: دويدن

غزا: جنگ

مندرس: کهنه

رفعت: بلندپايگي

خدو: آب دهان

عطوفت: مهرباني

مريد:پيرو

کاهلي: سستي

زمخت: ضخيم

دوگانه: نماز صبح

 

براي مشاهده‌ي ادامه‌ي مطالب بر روي فايل ضميمه کليک کنيد. 

فایل های ضمیمه

Menu