آشنايي با سه فيلمساز مولف
روبر برسون
«روبر برسون» فعاليت در سينما را در دهه 30 آغاز کرد.
او مهمترين کارگردان ديني سينما پس از جنگ است و آثار او از نمونههاي خوب نظريه دوربين- قلم «آستروک» ميباشد.
«برسون» در دورهاي از فيلمسازي به متون ادبي اهميت زيادي ميداد.
فيلمهاي او حول نامهها، يادداشتهاي روزانه، اسناد تاريخي و صداي راوي شکل ميگيرد.
او در فيلمهايش به آدمهاي حساسي ميپردازد که بايد براي بقا در دنياي خصمانه تلاش کنند.
دو فيلم بلند دهه 40 او «فرشتگان گناه» و «خانمهاي جنگل بلوني» است.
از خصوصيات آثار دهه 60 برسون، تصويرهاي بيپيرايه، بازيهاي نامحسوس و تأثير تفکر رسيدن از رنج به رستگاري است. فيلمهاي اين دوره، «خاطرات کشيش روستا» و «يک محکوم به مرگ گريخت» ميباشد.
از اواسط دهه 60 فيلمهاي او به سوي بدبيني ميل ميکند. يأس و خودکشي قهرمان در اين فيلمها ديده ميشد.
از فيلمهاي اين دوره ميتوان به «بالتازار»،«شايد شيطان» و «موشت» اشاره کرد.
ويژگيهاي کلي آثار او عبارت است از:
1- نوعي رمز و راز در عين دلمردگي
2- درک دشوار شخصيتها
3- استفاده از نابازيگران
4- نشان دادن مکان با استفاده از جهت نگاه بازيگر
5- پرهيز از نماهاي عمومي (بعد از خاطرات کشيش روستا)
6- اهميت صدا در آثارش
7- بازيهاي بدون حس و استفاده از بازيگر به عنوان مدل
8- نمايش تکرارها با تفاوت ظريف که سبب ايجاد ساختار سيال ميشود.
ساتيا جيت راي
«ساتيا جيت راي»، هدف فيلمسازي را آشکار کردن حقيقت انسان ميدانست.
امتناع از تأکيد بر شخصيتهاي بدطينت، او را با «ژان رنوار» در پيوند قرار ميدهد.
اکراه او از ارائه راه حلهاي سياسي جمعي، بر رويکرد فردگرايانه او به زندگي گواهي ميدهد.
«راي» در نخستين دوره کارش (از پاترپانچالي تا چارولاتا) توجه خود را بر مسائل بنيادين انسان متمرکز کرده است.
او در فيلمهايش درباره اشرافيت زميندار به شخصيتهايي ميپردازد که به طور غير منطقي به سنتهاي مرده چسبيدهاند. (اتاق موسيقي)
شخصيتهاي او با ملاک اشتياقشان به آموختن و حساسيت به آنچه در اطرافشان ميگذرد مورد داوري قرار ميگيرند.
ساختار سهگانه آپو، به کمک موتيفهاي مکاني و جايگاه دوربين شکل گرفته و موتيف مهم آن قطار است.
بعد از اواخر دهه 60، فيلمهاي جيت راي با صراحت بيشتري به مسائل اجتماعي پرداخت. در اين مقطع او مدرنيست بود و شروع به اقتباس از کار نويسندگان جوان، به کارگيري فلاشبک و تصاوير منجمد کرد.
فيلمهاي دهه 80 او بر اين نکته تکيه ميکنند که هر عمل مهمي اعم از سياسي يا غير آن، تنها ميتواند از آگاهي و وجدان افراد حساس سرچشمه بگيرد.
در فيلمهاي او واقعگرايي که به نئورئاليسم نزديک است به چشم ميخورد. يعني از طريق عاديترين مسائل زندگي، بزرگترين اسرار هستي را بيان ميکند.
ژاک تاتي:
«ژاک تاتي» فعاليت در سينما را در دهه 30 آغاز کرد.
او چند فيلم تماشاگرپسند ساخت و چون بازيگر فيلمهاي خود بود به شهرت جهاني دست يافت.
او در چهارچوب يک سنت تجاري، فيلمهاي مدرنيستي ميساخت.
فيلم «روز تعطيل» الگوي اساسي همه فيلمهاي بعدي «تاتي» را ايجاد کرد. زمان و مکان محدود، تضاد بين زندگي يکنواخت روزمره و فوران سرگرمي توأم با لودگي، شخصيت سمجي که زندگي بقيه را مختل ميکند، عناصري است که بر مناسبات علت و معلولي محکم استوار باشد، بر شوخيها و موتيفهايي استوار است که به تفصيل طراحي شده و به علامت تجاري کارهايش بدل شد.
کمدي «تاتي» کلامي نيست. بلکه ديداري و صوتي است. در فيلمهايش آدمهازياد حرف نميزنند و وقتي حرف ميزنند به غر و لند و همهمه نامفهوم شبيه است.
«تاتي» بر نماهاي عمومي تکيه ميکند و عناصر را در سطح قاب يا در عمق ميپراکند. تغييرات منابع صدا يا بلندي آن توجه ما را از يک وجه نما به وجه ديگر هدايت ميکند.
«دايي من» جايزه اسکار بهترين فيلم خارجي را برد.
او فيلم «وقت بازي» را به طريقه 70 ميليمتري و با صداي استريوفونيک 5 بانده فيلمبرداري کرد.
او ساختمان فيلم «وقت بازي» را بر نماهاي عمومي نهاد و شوخيهايش را در گوشه و کنار قاب پراکند. هجو توريسم و زندگي روزمره شهري در فيلم در اين فيلم به چشم ميخورد.