درس 6 و 7 - جامعه یازدهم - درسنامه - نیکا نجفی

در این مطلب قصد داریم درس 6 و 7 جامعه شناسی یازدهم را با هم مطالعه و بررسی کنیم . امیدواریم مطالب بیان شده ، به شما در یادگیری بهتر ، کمک کند .

درس 6 و 7 - جامعه یازدهم - درسنامه - نیکا نجفی

سلام به همه دوستان !

در این مطلب قصد داریم درس 6 و 7 جامعه شناسی یازدهم را 

با هم مطالعه و بررسی کنیم . 

امیدواریم مطالب بیان شده ،‌ به شما در یادگیری بهتر ،‌ کمک کند . 

تهیه شده توسط :

نیکا نجفی - رتبه 453 کنکور 1401 / حسابداری بهشتی

درس 6 و 7 - جامعه یازدهم - درسنامه - نیکا نجفی

🔵تاریخ فرهنگ غرب به چهار دوره تقسیم می‌شود :

1- دوره یونان و روم باستان 

2- قرون وسطی

3- رنسانس

4- غرب جدید

🔵آبا کلیسا :‌ 

رهبران مذهبی فرهنگ مسیحیت بودند. طی قرون وسطی، از شعارها و مفاهیم معنوی و توحیدی استفاده می‌کردند اما با رویکرد دنیوی خود در عمل دنیاگرایی و سکولاریسم را دنبال می‌کردند.

آنها به نام خداوند، بندگان خدا را به بندگی می‌گرفتند و همچنین به بهانه ایمان و وحی، عقل را از اعتبار می‌انداختند.

🔵پیامد‌های تحریفات آبا کلیسا :

1- در سطح اندیشه و نظر: مسیحیت آمیخته با رویکردهای اساطیری شد و با قبول تثلیث از ابعاد عقلانی توحید دور ماند.

2- در سطح زندگی و عمل: مسیحیان و آباء کلیسا در تعامل با فرهنگ امپراتوری روم، به سوی نوعی دنیاگرایی گام برداشتند. 

کلیسا در این مقطع، عملکرد دنیوی خود را در پوشش معنوی و دینی توجیه می‌کرد.

🔵جنگ‌های صلیبی :

در قرون وسطی میان مسلمانان و مسیحیان اتفاق افتاد.

پیامدها : 

1 - زمینه‌های فرو ریختن اقتدار کلیسا را فراهم کرد. 

2- سبب شد تا در دوران رنسانس، پادشاهان و قدرت‌های محلی به عنوان رقیبان دنیاطلب کلیسا، فرصت بروز و ظهور پیدا کنند. 

3-  این رقیبان به دلیل رویکرد دنیوی خود و برای حذف کلیسا، به جای انتقاد به عملکرد آباء کلیسا به تدریج دخالت دین را در امور دنیوی انکار کردند.

🔵رنسانس :

رنسانس به معنای «تجدید حیات» و «تولد دوباره» است که دلیل نام‌گذاری این دوره به رنسانس، این است که غرب در این زمان به فرهنگ یونان و روم بازگشت. در دوره رنسانس فرهنگ غرب برای بسط و گسترش ابعاد دنیوی خود، به سوی حذف پوشش دینی گام برداشت و به تفسیر غیرتوحیدی فرهنگ یونان و روم باستان بازگشت.

🔵ویژگی‌های دوران رنسانس :

در دوران رنسانس رویکرد دنیوی به عالم، در سطح هنر، اقتصاد، سیاست و همچنین در قالب حرکت‌های اعتراض آمیز مذهبی آشکار شد. 

بعد هنری: هنرمندان دوران رنسانس با بازگشت به هنر یونان، به ابعاد جسمانی و دنیوی انسان اهمیت دادند.

بعد اقتصادی: با رشد تجارت، کشف آمریکا و بالا گرفتن تب طلا، زمینه‌های عبور از اقتصاد کشاورزی ارباب ـ رعیتی فراهم آمد.

بعد سیاسی: شاهزادگان اروپایی به رقابت با قدرت کلیسا پرداختند و در این جهت از حرکت‌های اعتراض‌آمیز کشیشانی حمایت کردند که با قدرت پاپ مخالف بودند.

بعد مذهبی: حرکت‌های اعتراض‌آمیز مذهبی ( پروتستانتیسم ) در جهت اصلاح دینی پدید آمدند. بخشی از این حرکت‌ها، فقط با قدرت پاپ مخالفت داشتند و با جریان دنیاگرا تقابل نداشتند.

بخشی دیگر رویکرد معنوی داشتند و در تقابل با جریان دنیاگرا قرار گرفتند. حرکت‌های نوع اول با حمایت قدرت‌های محلی توانستند بخشی از اروپای مسیحی را از تسلط کلیسا خارج سازند؛ ولی حرکت‌های نوع دوم، مورد هجوم کاتولیك‌ها و دیگر پروتستان‌ها قرار گرفتند و امکان گسترش پیدا نکردند.

🔵غرب جدید :

رویکرد سکولار که پیش از گسترش آن، از طریق هنر و تفاسیر پروتستانی از دین در زندگی اجتماعی و فرهنگ عمومی‌ گسترش پیدا کرده بود، با فلسفه‌های روشنگری، عمیق ترین لایه های فرهنگ غرب را تسخیر کرد ، دنیاگرایی رایج در سطح هنجارها، رفتارها و زندگی مردم، زمینه گسترش فلسفه‌های روشنگری را فراهم آورد و فلسفه‌های روشنگری، سکولاریسم را از لایه های سطحی فرهنگ غرب به لایه‌های عمیق آن تسری داد و فرهنگ معاصر غرب را پدید آورد.

🔵آثار فرهنگ غرب در زندگی اجتماعی :‌ 

علم و فناوري و صنعت :

1 - علم جدید با رویکرد دنیوی خود، دیگر وظیفه شناخت حقیقت عالم و مسئولیت عبور انسان را از ملك به ملکوت برعهده نداشت.

2 - بلکه به تدریج به ابزار تسلط انسان بر طبیعت تبدیل شد و از این جهت به دستاوردهای شگرفی نائل آمد. 

3 - در رویکرد جدید، علوم تجربی در بین علوم مختلف بیشترین اهمیت را پیدا کرد. 4- فناوری و صنعت، رهاورد این بخش از علوم بود.

🔵حقوق بشر:‌ در فرهنگ دینی، حقوق انسانی، مبتنی بر ربوبیت پروردگار انسان است. در قرون وسطی، رفتارهای دنیوی، توجیه دینی می‌شد. حرکت‌های اعتراض‌آمیز رنسانس، به جای بازگشت به سوی حقیقت الهی انسان، به رویگردانی از نگاه معنوی منجر شد. 

بدین‌ترتیب، به‌جای حقوق فطری الهی انسان، حقوق طبیعی بشر شکل گرفت.

حقوق فطری الهی انسان، ابعاد و نیازهای معنوی و دنیوی انسان را مورد توجه قرار می‌داد و با دو ابزار وحی و عقل شناخته می‌شد ولی حقوق طبیعی بشر، با توجه به خواسته‌ها و نیازهای صرفاً طبیعی و این جهانی او شناخته می‌شود. 

سياست: متناسب با باورها و ارزش‌های بنیادین غرب ( سکولاریسم، اومانیسم و روشنگری ) یك نظام سیاسی کاملا دنیوی شکل گرفت. چنین نظامی‌نه می‌توانست به دنبال حاکمیت ارزش‌های الهی باشد و نه می‌خواست عملکرد یا خطاهای دنیوی خود را توجیه دینی نماید.

لیبرالیسم اندیشه سیاسی جدیدی است که براساس اصالت بخشیدن به انسان دنیوی اومانیسم شکل می‌گیرد و خواست و اراده آدمی ‌را مبدأ قانون‌گذاری می‌داند . لیبرالیسم را جایز دانستن همه امور در قیاس با خواست انسان تعریف کرده اند و این به معنای آزادی انسان از همه ارزش‌های متعالی است که مستقل از او باشد.  انقلاب فرانسه که ریشه در دوران رنسانس و اندیشه‌های فلسفی روشنگری و تغییرات اجتماعی مربوط به انقلاب صنعتی دارد، نخستین انقلاب لیبرال در جهان است. این انقلاب، الهام‌بخش انقلاب‌های دیگری شد که پس از چهار دهه، سراسر اروپا را فرا گرفت.

🔵درس هفتم

🔹جامعه جهانی در هر دوره تاریخی، جوامع مختلف و شبكه روابط میان آنها، جامعه جهانی را می‌سازد.

🔹جامعه جهانی براساس ویژگی‌های فرهنگی و قدرت تأثیرگذاری جوامع مختلف، حالت‌های متفاوتی به خود می‌گیرد.

🔹به میزانی که فرهنگ غالب، ویژگی‌های مطلوب یک فرهنگ جهانی را داشته باشد، جامعه جهانی از انسجام برخوردار خواهد بود. 

فرهنگ غالب : اگر فرهنگ غالب ، ویژگی‌های مطلوب را نداشته باشند، جامعه جهانی با چالش‌های درون فرهنگی مواجه خواهد شد . اگر فرهنگ غالب فرهنگ سلطه باشد، جامعه جهانی را به بخش‌های مرکز و پیرامون تقسیم می‌کند و زمینه ستیز و چالش میان آنها را ایجاد می‌کند.

🔹هنگامی‌که جامعه جهانی عرصه حضور فعال فرهنگ‌های متفاوت باشد، تعاملات، گفت و گوها و برخوردهای فرهنگی و تمدنی رخ خواهد داد، در این صورت، چالش‌های جامعه جهانی نیز از نوع چالش‌های بین فرهنگی و تمدنی خواهند بود.

🔹فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف، هر یک در بخشی از جهان، حاکمیت سیاسی مربوط به خود را به وجود آورده بودند. روابط اقتصادی، سیاسی، نظامی‌و فرهنگی بین کشورهای مختلف با حاکمیت‌های متفاوت برقرار بود. 

🔹سرنوشت تعاملات فرهنگی تابع روابط سیاسی، نظامی‌یا اقتصادی نبود به همین دلیل اگر برخی کشورها مورد هجوم نظامی‌قرار می‌گرفتند، در صورتی که از ظرفیت فرهنگی برتری برخوردار بودند، گروه مهاجم را درون خود هضم و جذب می‌کردند.

🔹فرهنگ‌های مختلف می‌توانستند از طریق روابط تجاری یا گفت وگوهای مستقیم علمی‌و معرفتی، از مرزهای جغرافیایی خود عبور کنند.

در سده هفدهم تا بیستم : شكل جدیدی به روابط میان جوامع با جامعه جهانی بخشید. 

در دو سده نوزدهم و بیستم : سازماندهی سیاسی و اقتصادی جدیدی شكل گرفت که جوامع غربی را به صورت جوامع مرکزی و دیگر جوامع را به صورت جوامع پیرامونی درآورد.

طی این مدت، فرهنگ کشورهای غیرغربی نیز در حاشیه روابط و سازمان‌های سیاسی و اقتصادی جهانی، وضعیتی متزلزل و آسیب‌پذیر پیدا کرد.

در سده‌های هفدهم تا بیستم، اقتصاد گستردهای شكل گرفت که تقسیم کارش از مرزهای سیاسی و فرهنگی موجود فراتر رفت و نظامی‌در سطح جهان با عنوان «نظام نوین جهانی» پدید آورد که جوامع غربی را به صورت مرکز و سایر جوامع را به صورت پیرامون درآورد.

🔵پیدایش قدرت‌های سیاسی سکولار 

زوال تدریجی قدرت کلیسا منجر به حاکمیت فئودال ها و اربابان بزرگ کنت‌ها و لردها  شد. در نهایت، با انقلاب فرانسه دولت‌هایی شكل گرفتند که به طور رسمی‌جدایی خود را از دین اعلام کردند. 

این دولت‌ها بر خلاف حكومت‌های گذشته، خود را نه با هویتی دینی بلكه با ویژگی‌های جغرافیایی، تاریخی و خصوصا نژادی و قومی‌ می‌شناختند. دولت ـ ملت‌های جدید از این طریق پدید آمدند.

🔵پیوند قدرت با تجارت و سرمایه و صنعت 

رشد تجارت و برده‌داری، انتقال برده‌های سیاه پوست آفریقایی به مزارع آمریكایی و انتقال ثروت به جوامع اروپایی موجب شد که بازرگانان نسبت به زمین داران جایگاه برتری پیدا کنند - دولت ها برای افزایش قدرت خود به سرمایه و پول بازرگانان نیاز داشتند و بازرگانان برای تجارت و سود، نیازمند حمایت نظامی‌دولتمردان بودند. بدین‌ترتیب، پیوند قدرت با ثروت و تجارت شكل گرفت. صنعت، عنصر دیگری بود که انباشت ثروت سرمایه داران را سرعت بخشید.

🔵به خدمت گرفتن مبلغان مذهبی و سازمان‌های فراماسونری

کشورهای غربی به مواد خام، نیروی کار ارزان و بازار مصرف کشورهای غیرغربی نیاز داشتند. آنها برای تأمین منافع اقتصادی خود نیازمند درهم شكستن مقاومت فرهنگی اقوامی‌بودند که سلطه و نفوذ آنها را تحمل نمی‌کردند. آنها برای رسیدن به این هدف در وهله نخست از مبلغان مذهبی و سازمان‌های فراماسونری استفاده می‌کردند. 

دولت‌های سكولار غربی در حمایت از مبلغان مسیحی انگیزه دینی نداشتند. آنها همان گونه که در ابتدا برای حذف قدرت کلیسا و ایجاد سیاست سكولار، حرکت‌های پروتستانی را به خدمت گرفتند، در این مرحله، از تبلیغ مسیحیت برای گسترش جهانی قدرت خود استفاده کردند. آنان با تبلیغ مسیحیت، فرهنگ عمومی‌جوامع غیرغربی را دچار اختلال می‌کردند و از طریق سازمان‌های فراماسونری نیز بر نخبگان سیاسی آن جوامع تأثیر می‌گذاشتند.

🔵استعمار و ادغام جوامع در نظام نوین جهانی 

استعمار مهمترین عامل ادغام جوامع غیرغربی در نظام جهانی جدید بود.

استعمار کامل: کشورهایی که توسط استعمارگران به اشغال کامل نظامی درآمدند؛ مانند هندوستان، کمپانی هند شرقی (اندونزی) هند، هلند و الجزایر 

نیمه استعماری: جوامعی که از قدرت مقاومت بیشتری برخوردار بودند و کشورهای غربی نمی‌توانستند به صورت مستقیم آنها را تحت سلطه سیاسی خود درآورند، از طریق نفوذ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در نظام نوین جهانی ادغام شدند. در دوره استعمار این‌گونه جوامع، تحت نفوذ کشورهای استعمارگر قرار می‌گرفتند و در شرایط نیمه استعماری به سر می‌بردند؛ مانند چین، عثمانی و ایران

نکته: جوامع استعمارزده به رغم مقاومت‌هایی که طی قرن بیستم انجام دادند، با استعمار نو و فرانو مواجه شدند. 

فایل پی دی اف درسنامه در قسمت ضمیمه قرار گرفته است .

سپاس از توجه شما 🌹


 


Menu