لغت و املا- گزاردن و گذاردن- الهام محمدی
در کنکور سراسری از واژگانی که معمولاً ایجاد چالش میکند، دو واژهی «گذاردن» و «گزاردن» است. با بررسی این دو واژه از نظر معنا قطعاً میتوانید بهراحتی املای صحیح را
تشخیص دهید. نکتهی اصلی این است که این واژگان در همنشینی با سایر واژگان، باید چه صورتی داشته باشند. در این مطلب، سعی کردهام، ارتباط این دو واژه را با
واژگان دیگر توضیح دهم.
معنای واژههای «گذاردن و گزاردن»
گزاردن: انجام دادن، بهجا آوردن، پرداختن/ گذاردن: قرار دادن، نهادن، وضعکردن، رهاکردن، طی کردن
مثال
1- سفله به حقگزاریِ هیچ نیکوکاری نرسد و خود را در میان خلق به سروری نرساند. (اداکردن حق)
2- زبان ما اگر از شکر تیغ خاموش است/ دهان شکرگزاری است زخم کاری ما (به جا آوردن شکر)
3- تا اقتدا به کارگزاران عشق کرد/ در هیچ کار فکرت صائب خطا نکرد (کسی که کار را انجام میدهد.)
4- اینم قبول بس که بمیرم بر آستان/ تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست (کسی که خدمتی را انجام میدهد)
5- که را مجال سخن گفتن است به حضرت او/ مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد (پیام را رساندن، به جا آوردن)
6- نگنجد کرمهای حق در قیاس/ چه خدمت گزارد زبان سپاس (انجام دادن خدمت)
7- کلید در دوزخ است آن نماز/ که در چشم مردم گزاری دراز (به جا آوردن)
8- نعمتت بار خدایا ز عدد بیرون است/ شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار (شکر به جا آوردن)
9- کو فرض خدا نمیگزارد/ از قرض تو نیز غم ندارد (فرض (واجب) را اداکردن)
10- ز اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای (نماز صبح) بگزارد چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند. (گزاردن: به جا آوردن)
11- من از آن میترسم که به قیامت جد من دست در من زند که حق متابعت من نگزاردی؟ (به جا آوردن)
12- یکی به نزدیک او آمد و گفت: وامی دارم و هیچ ندارم که وام بگزارم. (پرداختن)
13- چون حج بگزارد و به بغداد آمد اصحاب از او استقبال کردند. (اداکردن حج)
14- گفتم اندر محنت و خواری مرا/ چون ببینی نیز نگذاری مرا (رها کردن)
15- در پای فتادم از تحیر/ در دست تحیرم به مگذار (رها نکن)
16- ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست/ بنیان زندگی به مدارا گذاشتیم (قرار دادیم)
17- که گیتی به آغاز چون داشتند/ که ایدون به ما خوار بگذاشتند
18- برین گونه یک سال بگذاشتند/ غم و شادمانی بهم داشتند (سپری کردن)
19- نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند/ خدای عز و جل جمله را بیامرزاد (قرار ندادن و گذر کردن)
20-چون عاقبت گذاشتنی و گذشتنی است/ صائب چه التفات به دنیا کند کسی؟ (رها کردن- سپری شدنی)