جمعبندي درس آرایههای ادبی (ايهام و ايهام تناسب؛ دو آرايهي مشابه اما متفاوت)
ايهام، آوردن واژهاي است با حداقل دو معني (يكي نزديك به ذهن و ديگري دور از ذهن) مقصود شاعر، معمولاً معني دور است و گاهي هر دو معني افاده ميشود.
در ايهام، واژهي داراي اين آرايه، ذهن مخاطب را بر سر دو راهي قرار ميدهد که کدام معني را انتخاب کند و در وهلهي اول، اين انتخاب، اندکي دشوار بهنظر ميرسد و همين دشواري در انتخاب معناي درستتر، بيشترين لذت را براي مخاطب به ارمغان ميآورد.
درك کامل آرايهي ايهام و تشخيص مصاديق آن در ابيات و اشعار، نيازمند آگاهي از معاني مختلف واژهها است.
مثال: کیست حافظ تا ننوشد باده بيآواز رود / عاشق مسكين چرا چندين تحمّل بايدش؟
در اين بيت، «رود» دو معنا دارد:
1) نهر و رودخانه (آب جاری)
2) نوعي ساز موسيقيايي
در وهلهي اول، ذهن در انتخاب معناي اصلي مورد نظر شاعر ترديد ميکند، اما با قدري جستوجو و تأمل بيشتر و با قراين موجود در جمله (عاشق، باده) درمييابيم که مقصود اصلي شاعر «ساز» است نه نهر!
البته فراموش نكنيم که در ايهام، هر دو معني پذيرفتني است و جمله با جايگزيني هر دو معنا، کامل و درست است و مفهوم خاصي را ميرساند؛
در حقيقت تفاوت ايهام با ايهام تناسب در همين نكتهي ظريف (قابل پذيرش بودن هر دو معناي دور و نزديك در ايهام و قابل پذيرش بودن تنها يك معنا در ايهام تناسب) است.
ايهام تناسب:
اين آرايه، همانطور که از نام آن پيداست، جمع دو صنعت «ایهام» و «تناسب» (مراعاتنظیر) است.
در ايهام تناسب، مانند ايهام، يك واژه داراي بيش از يك معناست با اين تفاوت که یکی از اين معانی، در شعر حضور دارد (معنای حاضر) و شعر با آن معنی کامل ميشود و مفهوم خود را ميرساند و معني ديگر که در شعر حضور ندارد (معنای غایب) تنها با واژه يا واژگان ديگري در همان شعر، داراي تناسب است.
بنابراين، در ايهام تناسب (برخلاف ايهام)، تنها يكي از معاني واژه است که در شعر جايگزين ميشود و معناي ديگر قابل پذيرش نيست؛ يعني اگر آن را در جمله جايگزين کنيم، شعر معناي درست خود را از دست ميدهد!
مثال: چون شبنم اوفتاده بدم پيش آفتاب / مهرم به جان رسيد و به عيّوق بر شدم
در این بیت، «مهر» دو معنا دارد:
1. خورشید
2. عشق و محبت
اگر معناي «خورشید» را در جمله جايگزين کنيم، بيت معناي درستي نخواهد داشت:
خورشيد من به جان رسيد!! (نادرست است) اما همین واژه با «آفتاب» و «عیّوق» (نام یک ستاره) تناسب دارد و آرایهی مراعات نظير ميسازد.
و اما معناي درست و مورد نظر شاعر، «عشق و محبت» است.
حالا شما تعيين کنید، واژگان مشخص شده در ابيات زير «ایهام» دارند یا «ایهام تناسب»؟؟؟
(اگر در پاسخگويي، دچار اشكال شديد و پاسخ درست را نيافتيد، اصلاً و ابداً نگران نباشيد! بپرسيد و پاسخ بگيرید!)
چنان سايه گسترد بر عالمی / که زالی نيندیشد از رستمی
خانه زندان است و تنهايي ضلال / هرکه چون سعدي گلستانيش نيست
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم ساليست / حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حاليست
یکی را حکایت کنند از ملوک / که بيماری رشته کردش چو دوک
امشب صدای تيشه از بيستون نيامد / شاید به خواب شيرین، فرهاد رفته باشد
اي دمت عيسي دم از دوري مزن / من غلام آن که دورانديش نيست
ز زهد خشک ملولم کجاست بادهی ناب / که بوی باده مدامم دماغتر دارد
تو هم اي باديهپيماي محبت چون من / سر راحت ننهادي به سر باليني
همچو چنگم سر تسليم و ارادت در پيش / تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
جان ريخته شد با تو آميخته شد با تو / چون بوي تو دارد جان، جان را هله بنوازم
گر قلب دلم را ننهد دوست عياري / من نقد روان در رهش از ديده فشانم
هنر بيار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شکر که شيرینم
از اسب پياده شو، بر نطع زمين نه رخ / زير پي پيلش بين، شهمات شده نعمان
در شب هجران مرا پروانهي وصلی فرست / ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت برخاست
در کنج دماغم مطلب جای نصيحت / کاین گوشه پر از زمزمهی چنگ و رباب است
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است / ببين که در طلبت حال مردمان چون است
در سخن پنهان شدم مانند بو در برگ گل / هر که دارد ميل دیدن در سخن بيند مرا
دل چه خورده است عجب دوش که من مخمورم / یا نمکدان که دیده است که من در شورم
عاشق مفلس اگر قلب دلش کردي نثار / مكنش عيب که بر نقد روان قادر نيست
و نمونههايي از ايهام در شعر نو:
عصر جدولهاي خالي / پارکهاي اين هوالي / پرسههاي بيخيالي / نيمكتهاي خماري
خاك خواهد بست روزي / باد خواهد برد باري
به بوي تو، تنها به بوي تو بود / که هر جا گلي ديدهام چيدهام
ما و دل و طنين تپيدن به بحر خون / اين شعرها به بحر تتن تن نميخورند
چو اشكي سرزده يك لحظه از چشم تو افتادم / چرا در خانهي خود عين مهمانم؟ نميدانم
هرچه ديديم از اين چشم همه نقش بر آب است / نيست نقشي که در آيينهي ادراك بماند
دلتنگ ماندهايم بگو راه باغ کو / خاموش مانده ايم خدا را چراغ کو
پر ميکشيم و بال در پردهي خيال / اعجاز ذوق ما در پر کشيدن است
باز موسيقي تار شب و قانون سكوت / بادها باز هم آواز سكوت سر دادند
پيروز باشيد