گفتگو کاظم قلم چی با رتبه 3 کشوری کنکور تجربی 1401 + فیلم

گفتگوی کاظم قلمچی با سبا رضائی بروجنی رتبه 3 کشوری تجربی 1401 در این مقاله آمده است...

گفتگو کاظم قلم چی با رتبه 3 کشوری کنکور تجربی 1401 + فیلم

من سبا رضائی بروجنی هستم از شهر بروجن استان چهارمحال بختیاری رتبه 3 کشوری کنکور تجربی و رتبه 2 منطقه 2. در سال دوازدهم آزمون ها را شروع کردم و در 19 آزمون شرکت کردم و هیچ غیبتی هم نداشتم.


علت اینکه اصلا غیبت نداشتید چه بود؟

چونکه عقیده دارم پیوستگی و استمرار داشتن در درس خواندن خصوصا برای کنکور خیلی مهم است اگر آزمون ها را ما از دست بدهیم یعنی برنامه درستی نداریم و اینطوری نمی توانیم به هدفمان برسیم. برای همین من تلاش کردم همه آزمون ها را شرکت کنم.


شما قبل از ثبت نام به برنامه توجه داشتید؟ درواقع بررسی کردید و شروع کردید یا بعد شروع گفتید اجرا کنم. می خواهم ببینم با تحقیق و مطالعه بوده یا عوامل دیگری داشت که وارد کانون شدید؟

خود کانون معتبر است و بهترین آزمون ها را برای کنکور دارد به همین دلیل من وارد قلمچی شدم و بعد براساس برنامه راهبردی کارم را شروع کردم. 


آیا شما قبول دارید که این توالی آزمون ها یک نقشه راه به دانش آموز می دهد؟

بله قطعا همین طور است. من برنامه ریزی هم که می خواستم کنم براساس کل برنامه راهبردی بود، چون شما می دانید که هر آزمون چه مباحثی است و مشخص شده و کلا مسیر کنکور روشن شده از قبل و اگر بخواهید پیوستگی نداشته باشید کل مسیرتان خراب می شود.


برای شخصی سازی برنامه چه کار می کردید؟

برنامه کلی درس خواندنم براساس برنامه راهبردی بود منتها اگر نیاز بود مبحثی را اضافه تر بخوانم یک زمان اضافی تری اختصاص می دادم یعنی برنامه ای که براساس آزمون بود را تغییر نمی دادم که بخواهم کم کاری کنم فشار کارم را کمی بیشتر می کردم. 


حجم درس ها در فاصله هر 2 آزمون چگونه بود؟

به نظرم متناسب بود.


زوج درس ها را چه کار می کردید؟ از لحاظ تنظیم حجم برنامه در زوج درس ها چه کار می کردید؟ 

چون شیمی دهم و یازدهم من هر دو در یک سطح بود با دهم شروع کردم و بعد یازدهم. 


پس ترم اول شما شیمی یازدهم را جواب ندادید؟ پس شما عجول و شتابزده نبودید؟ هول نبودید؟ 

نه.


هیچ موقع به این فکر افتادید هر دو را جواب دهید؟ 

نه چون برنامه ای که آدم می ریزد اگر منظم باشد و به ترتیب همه مراحل را طی کند بهتر به نتیجه می رسد.


نظر شما در مورد اینکه ما درس ها را تا قبل عید تمام نمی کردیم چه بود بلکه بعد عید هم ادامه می دادیم، از این بابت نگران نبودید؟ 

نه من براساس همان برنامه راهبردی بعد عید تمام کردم چون اینکه آدم درس ها را خوب یاد بگیرد مهمتر از این است که کتاب هایش را تمام کند. می شد ما جلوتر از برنامه کار کنیم و قبل عید تمام کنیم ولی قطعا یک سری مباحث می ماند که کامل نمی شد روی آن ها زمان گذاشت و کامل یاد گرفت به نظر من اینکه کامل یاد بگیریم از اینکه سریع و زود تمام کنیم مهمتر است.


 چقدر این به شما کمک کرد که هول و شتابزده نبودید و با برنامه هماهنگ بودید؟

خیلی. چون آرامش شخص هم وقتی می خواهد درس بخواند بیشتر می شود چون می دانی روی برنامه طبق روال پیش می روی و به آن چه می خواهی می رسی.


به ایستگاه های جبرانی فکر کرده بودید؟ کم نبود؟ زیاد نبود؟ به تعداد آن ها فکر می کردید؟

به نظر من خوب بود. من سعی می کردم تا جایی که ممکن است کامل یاد بگیرم یعنی به آینده فکر نمی کردم این مبحث را بگذارم برای ایستگاه جبرانی ولی اگر آزمونم را می دادم و می دیدم یک مبحثی را خوب کار نکردم در ایستگاه جبرانی جبران می کردم. 


می دانستید ایستگاه جبرانی هم در کار هست؟

بله ولی بیشتر سعی می کردم همان جا یاد بگیرم.


هیچ وسوسه نشدید غیبت کنید؟

برنامه راهبردی برای من خیلی مهم تر بود که طبق آن پیش بروم. خیلی پیش می آمد که یک سری آزمون ها را خیلی بد بدهم آنجا متوجه می شدم نقطه ضعف هایم چیست و اگر می خواستم آنجا کار را تمام کنم و آزمون هفته بعد را شرکت نکنم کل مسیرم خراب می شد.


هنگامی که یک زمانی افت می کردید، واکنش خودتان و پدر و مادرتان یا دوستان و معلم ها چگونه بود؟

این طور نبود که پدر و مادرم من را سرزنش یا مقایسه کنند. مادرم برای مسیر کنکور بیشتر همراه من بود، با هم درصدهایم را چک می کردیم می گفت می توانی، روحیه می داد می گفت مسیرت را ادامه بده حالا خیلی مهم نیست این آزمونت را خراب کرده باشی کنکورت مهم است و من با یک روحیه بهتر ادامه می دادم.


یعنی گفتگو کردن به جای سرزنش و مقایسه کردن. از چندسالگی یادت می آید پدر و مادرت با شما گفتگو می کردند؟

 از ابتدایی راجع به مدرسه، کلاس ها و معلم ها با من حرف می زدند مثلا می پرسیدند معلم ها چه می گویند چه تکالیفی دارید. آنچه جالب است این بود که در ابتدایی مادرم خیلی سعی می کرد در تکالیف من را کمک نکند جز جاهایی که نیاز بود ولی سعی می کرد راجع به آن ها با من گفتگو کند به من راهکار بدهد که خودم متوجه شوم چطور بهتر کار کنم می خواست هم مستقل بار بیایم و روی پای خودم باشم هم در کنارش حمایتم را داشته باشد.


معمولا تصور اینطوری است که دانش آموز که از مدرسه می آید، مادر پدر می پرسند مدرسه چطور بود. سوالات مادر شما از مدرسه چه بود؟ سوالات کلی بودند یا مشخص؟

ما کلا راجع به مدرسه با هم صحبت می کردیم ولی اگر می دانست یک روز مشخصی یک درس مشخصی دارم راجع به آن با من صحبت می کرد و جداگانه ازم سوال می کرد، مثلا امروز فیزیک داشتید چه کار کردید؟ دبیرتان چه گفت؟ امتحان چه طور بود؟


واکنش شما چطور بود ناراحت می شدید یا نه اگر نتیجه شما خوب نمی شد؟

آن ساعتی های اول که تازه نتیجه را دیده بودم بالاخره آدم یک مقداری ناراحت می شود.


آفرین، ما که ربات نیستیم آدم هستیم و یک مقدار ناراحت می شویم.

بعد که برنامه آینده ام را نگاه می کردم و به حرفهای دیگران گوش می کردم می دیدم این نتیجه نهایی من نیست، شب روزی که آزمون داده بودم برنامه ریزی می کردم و دیگر به آزمون فکر نمی کردم که از نظر احساسی بخواهم تحت تاثیر قرار بگیرم. سعی می کردم نقاط ضعفم را پیدا کنم و تلاش کنم برطرفش کنم.


این آزمون ها به شما کمک می کرد که روش های بهتر مطالعه هر درس را کشف کنی؟

من همان اوایل درس زیست را خیلی خوب نمی خواندم درواقع احساس می کردم خوب می خوانم ولی وقتی آزمون دادن را شروع کردم متوجه شدم درصدهایم به نسبت پایین هستند. سعی کردم به جزئیات بیشتری توجه کنم و نکات تست ها را در کنار کتابم بنویسم. به مرور دیدم اگر این ها را انجام بدهم بهتر است تا در نهایت روش بهتری برای درس خواندنم پیدا کردم.


آیا برعکس این موضوع هم اتفاق افتاد؟ ببینید خیلی ریزبین شده اید و نگاه کلی ندارید. 

نه از بچگی من اول کلی نگاه می کردم و بعد به جزئیات می پرداختم.


آیا شد بازخورد که گرفتی در درسی روشت را عوض کنی متوجه شوی باید روشت را تغییر دهی؟ 

کامل نه بلکه تکمیل کردم و کمی در روش مطالعه ام تغییراتی دادم.


در لحظه آزمون دادن یادگیری بود یا مسابقه؟

بیشتر یادگیری بود و بیشتر سعی می کردم توجه نکنم به این که تعداد زیادی از دانش آموزان دارند این آزمون را می دهند و نتیجه اش چه می شود.


چنین تجربه ای را داشتید که در حین آزمون دادن دارید یاد می گیرید؟

بله در آزمون ها مخصوصا یک سری تست ها که برایم جدید بود یا یک راه حل جدیدی را خودم می رفتم و بهتر بود حین آزمون مشخص می کردم.


چه کارهایی می کردید که در لحظه آزمون دادن به یادگیری شما بهتر کمک می کرد؟

سوالات را مشخص می کردم مثلا در کنار سوالاتی که به آن ها شک داشتم علامت دایره می کشیدم تا بعد آزمون حتی اگر درست جواب داده باشم باز هم راه حلم را چک کنم. سوالاتی را هم که بلد نبودم یا کم کاری کرده بودم را با یک علامت دیگر مشخص می کردم تا بعدا کامل آن مبحث را مرور کنم.


از کدام کارنامه ها بیشتر استفاده می کردید؟

آن کارنامه که علامت پاسخبرگ داشت.


 پس سراغ سوالات دام دار هم می رفتید.

بله براساس آن کارنامه می دیدم حتی اگر سوالی را درست جواب داده باشم یک نیم نگاهی به آن داشتم تا بفهمم چرا این سوال دام دار بوده است. 


یادتان می آید قبل از اینکه به مدرسه بروید چه کارهای آموزشی ای پدر و مادرتان برای شما انجام می دادند؟

چون دو برادر بزرگتر از خودم دارم که کاملا اهل علم و درس خواندن هستند از همان بچگی فضای خانوادگی ما در حیطه درس خواندن بود.


به این می گویند تئوری محیط غنی یعنی جایی که علم و دانش جاری است.

من وقتی برادرهایم را می دیدم قبل از این که به مدرسه بروم واقعا مشتاق مدرسه رفتن بودم و دوست داشتم بتوانم بخوانم و بنویسم. مادرم هر درسی را که با برادرم کار می کرد اجازه می داد کنارشان بنشینم و گوش کنم. از این موارد خیلی بود، از ابتدایی هم کلاس های هوش و ریاضی خانه ریاضیات من را ثبت نام کردند (دوم و سوم ابتدایی) آن ها هم نقش موثری داشت در این که ما اهل درس بشویم.


کتاب داستان برای شما می خواندند؟ آیا برای شما قصه می گفتند؟

بله وقتی هم که خودم دیگر خواندن نوشتن یاد گرفته بودم اوایل مادرم برایم کتاب ها را حرکت گذاری می کرد تا بتوانم خودم بخوانم.


نکته ای هست که خودتان بخواهید اضافه کنید؟

پیوستگی و پشتکار خیلی مهم است که صرفا توجه به نتیجه هر آزمون نداشته باشند اینکه در طول سال پیشرفت داشته باشند هر چند آرام آرام و کم خیلی مهمتر است و استمرار و پیوستگی شان را از دست ندهند. 


دوستانی که گفتگوی شما را می بینند و می شنوند باید عین شما شوند یا مسیر خودشان را بروند؟ شنیدن این گفتگو چه فایده ای برایشان دارد؟

من خودم اینطوری بودم که وقتی مصاحبه ها را می دیدم سعی می کردم از دل آن ها نکات کلیدی بیرون بکشم و استفاده کنم، هیچ دو نفری کامل مشابه هم نیستند و اگر من الگویم را یک نفر بگذارم و سعی کنم شبیه او بشوم قطعا شکست می خورم، ما بهتر است از حرفهای دیگران یک مقدار استفاده کنیم ولی مسیر زندگی خودمان را خودمان باید مشخص کنیم.


گفتگو: کاظم قلم چی

پیاده سازی متن: ناهید منجمی

برای مشاهده سایر گفتگو های کاظم قلم چی با رتبه های برتر 1401 کلیک کنید

فایل های ضمیمه

Menu