گفتگوی کاظم قلم چی با جوانترین شرکت کننده کنکور 1401 + فیلم

سارا ساعدی از شهر اردبیل، با 13 سال سن جوان‌ترین شرکت کننده کنکور 1401 است که موفق به کسب رتبه 1077 در رشته تجربی و رتبه 263 در رشته زبان شود. گفتگو کاظم قلمچی با او را در زیر مطالعه کنید...

گفتگوی کاظم قلم چی با جوانترین شرکت کننده کنکور 1401 + فیلم

من سارا ساعدی هستم و 13 سالمه و جوانترین شرکت کننده در کنکور 1401 بودم و رتبه 1077 منطقه 2 را در رشته تجربی و رتبه 263 را در رشته زبان کسب کردم. سارا در رشته داروسازی دانشگاه بهشتی قبول شده است.

یک تعداد از افراد در کامنت ها می گفتند چرا پدر و مادر شما این کار را کردند و شما از زندگیتان استفاده نکرده اید، بچگی نکردید و بعضی هم می گفتند حسادت نکنید و کار خوبی کرده و نتیجه هم گرفته و یک زندگی همه جانبه هم داشته. نظر خودتان چیست؟

 مادرم گفتاردرمانی خوانده بودند و معلم استثنایی بودند و طبیعتا با بچه هایی که یا از لحاظ ذهنی کم توان بودند یا استعداد بالاتری داشتند آشنایی زیادی داشتند و ایشان بودند که در واقع کشف کردند که من کشش این موضوع را دارم، کشش اینکه بیشتر از چیزی که هست و باید درس بخوانم. آن دسته از دوستانی که می گفتند من بچگی نکردم من را با نمونه هایی که خودشان دیده اند مقایسه می کنند درواقع بسته به کشش هر فرد دارد، تفاوت های فردی را اصلا نمی شود انکار کرد همه ما که یکسان نیستیم به هر حال انسان ها متفاوت هستند و براساس توانایی که فرد دارد باید کاری که برای او در نظر گرفته شده را انجام دهد. من از 2.5 سالگی شروع به درس خواندن کردم و طبیعتا شما نمی توانید یک بچه 2.5 ساله را وادار کنید درس بخواند باید حتما خودش هم یک علاقه ای داشته باشد یک کشش خواندن داشته باشد وگرنه نمی شود. یعنی چیزی نیست که با زور بتوان آن را انجام داد. برای من درس خواندن مثل تفریح شده بود یعنی تنها کاری بود که انجام می دادم و از انجام آن هم لذت می بردم و توانایی آن را هم داشتم که توانستم خودم را به اینجا برسانم و اینجوری هم نبود که بچگی نکرده باشم من در خیلی زمینه های مختلف هم فعالیت می کردم.


می توانید زمینه های متنوعی را که کار می کردید را بیان کنید؟

از زمینه های ورزشی می توانم به شنا، تکواندو، تیراندازی و شطرنج اشاره کنم. من در تمام این ورزش ها شرکت داشتم و در تیراندازی قرار بود وارد مسابقات کشوری شویم که به دلیل کرونا کنسل شد. در مورد شنا، به درجه پیشرفته رسیدم. در تکواندو کمربند قرمز داشتم و اصلا اینجوری نبود که من تک بعدی باشم و فقط درس خوانده باشم و همه این اتفاقات هم در همان سال های بچگی من اتفاق افتاد و تمام تابستان های من خالی بود و اینطوری نبود که من هر تابستان درس بخوانم. در ایام قبل کنکور هم تنها تابستانی که من درس خواندم سالی بود که هشتم را می خواستم جهشی بخوانم آن هم در یک ماه تمام شد و باز من 2 ماه دیگر را آزاد داشتم و اینطوری بود که من در زبان هم شرکت داشتم. من از سه سالگی شروع به خواندن زبان کردم و تا پنچ سالگی به بالاترین مرحله رسیدم ولی چون مدرک آزمون زبان تاریخ انقضای کمی داشت در آزمون شرکت نکردم و تصمیم گرفتم بعد از آن تمام تلاشم را روی درس بگذارم. در زمینه موسیقی هم فعالیت داشتم و گیتار کار می کردم. اولین جایی که متوجه شدند من می توانم چنین کاری را انجام دهم در 1.5 سالگی من بود که 12 سوره از جز 30 را حفظ بودم و در آن زمان متوجه شدند توانایی ذهنی انجام این کار را دارم و می توانم. شما نمی توانید بدون اینکه کسی کششش را داشته باشد او را جهش دهید و اصلا مجوز نمی دهند یعنی تست هوش می گیرند و باید بهره هوشی از یک حدی بالاتر باشد که مجوز صادر کنند و پس از گذراندن تمام این اتفاقات من آمدم و جهشی درس خواندم و زندگیم را روی مطالعه درس گذاشتم و خودم هم طبیعتا از آن لذت بردم.


به نظر می رسد خودتان از این که پدر و مادرتان برایتان این شرایط را فراهم کرده اند راضی هستید. درست است؟

خودم راضی هستم الان که به گذشته نگاه می کنم می بینم اگر خودم هم قرار بود انتخاب کنم باز همین مسیر را انتخاب می کردم چون من باختی نداشته ام و سود کردم به این ترتیب خودم را 5 سال جلو انداختم و 5 سال از عمرم را که می توانست با مطالعه درس هایی که می توانستم بالاتر از آن ها را بخوانم و تکراری می شدند هدر برود ذخیره کردم و می توانم مطالب بیشتری یاد بگیرم و خودم را بالاتر بکشم.


آیا از دیدن کامنت های مخالف لجتان می گرفت؟ نظرتان چه بود؟

طبیعتا از یک حدی به بعد یک مقدار ناراحتی ایجاد می کرد ولی اینطوری نبود که تاثیر زیادی بگذارد و زیاد اهمیت نمی دادم چون من مسیری را که طی کردم موفق شدم و نیازی ندارم به خاطر این ها ناراحت و یا پشیمان شوم.


چطور شد به کانون آمدید و از چه زمانی و چه کسی به شما پیشنهاد کرد؟

مادرم با کانون آشنایی داشت و بعد از اینکه من در 6 سالگی 6 پایه را تمام کردم تصمیم گرفتند من را وارد کانون کنند تا بتوانم غیر از اینکه با خودم مقایسه می شوم با هم پایه هایم هم مقایسه شوم و بتوانم خودم را محک بزنم یعنی آن زمان اینطوری بود که هیچ جایی من را نمی پذیرفتند که بخواهم در پایه ششم در آزمونی شرکت کنم، موسسه یا مدرسه ای و آن زمان کانون تنها جایی بود که من را قبول کرد و از 6 سالگی از سال 94 فکر می کنم در آزمون های کانون شرکت کردم و تنها جایی بود که من را در آن زمان حمایت کرد و اگر کانون از من حمایت نمی کرد طبیعتا به این جایی که الان هستم نمی رسیدم. از آن موقع بود که جاپای من در کانون محکم شد و موفق شدم خودم را با دیگران مقایسه کنم و ابزار محک زدن داشته باشم. 


چند سال شما در کانون بودید؟ 

5 سال. یک سال در ششم و بعد از نهم تا دوازدهم به صورت متوالی.


برنامه راهبردی آزمون ها چقدر به شما مسیر مشخصی می داد که بدانید چطوری مطالعه کنید؟

کاملا با برنامه راهبردی پیش می رفتم و به آن اعتماد می کردم و می دانستم اگر به آن عمل کنم و با آن پیش بروم نه تنها می توانم به خوبی بخوانم بلکه می توانم یک دور هم مرور کنم و تقویت کنم و مطمئن شوم یادگیریم کامل شده است. برنامه راهبردی چیزی نبود که ازش بخواهم جدا شوم یا از آزمون ها جدا شوم چون می دانستم به قدری حساب شده است و این برنامه منطقی است که  قابلیت مرور را هم می دهد و در نهایت یک یادگیری کامل را به جا می گذارد.


از ابتدا این نگاه را داشتید یا بعد از این که چند سال آزمون دادید نگاه شما جدی تر شد؟

ابتدا که فرمالیته بود که باید از رویش می خواندم و جلو بروم تا به آزمون ها برسم.


ابتدا یعنی چه زمانی؟

ششم


راستی چرا شما چند سال در آزمون های کانون شرکت نکردید؟

هشتم را که نخواندم یعنی جهشی دادم و هفتم هم چون تغییر مقطع داشتم شرکت نکردم.


چه طور شد نهم باز آمدید؟

به خاطر تیزهوشان


قبول شدید؟

 بله


تعامل شما در مدرسه با بچه ها که از شما خیلی بزرگ تر بودند چطور بود؟ چون یکی از چیزهایی که در کامنت ها می نوشتند این بود که سارا ساعدی می رود دانشگاه چطوری می تواند با دیگران ارتباط داشته باشد؟

من می توانستم خودم را وفق بدهم. مادرم حتی به حدی نگران این موضوع بودند که از معلم ها همیشه می پرسیدند که سارا را چطوری می بینید و معلم ها می گفتند برای ما فرقی ندارد اینطوری نیست که بفهمیم سنش از بقیه کمتر است و مثل کسی که کوچکتر است باهاش رفتار کنیم. قطعا یک جاهایی تاثیرگذار بود و باعث می شد به همون شکلی که آن ها با هم ارتباط داشتند من نتوانم ارتباط بگیرم.


برنامه راهبردی برای شما از نهم جدی تر شد یا دوازدهم؟ 

نه. از نهم. من حتی نهم را هم جدی می گرفتم برای تیزهوشان و خیلی هم کمک کرد به من.


فراز و نشیب داشتید؟ ترازتان بد بشود، نرسید، عقب بمانید. تنبلی و بازیگوشی هم می کردید؟

اصولا تنبلی هم می کردم، به این صورت که هر کاری می کردم نمی توانستم انرژی کافی را پیدا کنم که بخونم ولی بعدش سعی می کردم جبران کنم و بخاطر این که ایستگاه های جبرانی بودند می رسیدم که در نهایت جبران کنم. من تلاش می کردم که برسم به آزمون ها و عقب نمانم ولی بازم می شد گاهی که نرسم یا افت تراز شدید داشته باشم ولی باز می رسیدم سری بعد جبران کنم یا حداقل تلاشم را می کردم.


وقتی افت می کردید واکنش شما چه بود؟

طبیعتا ناراحتی وجود دارد و نمی شود آن را انکار کرد ولی خوب سعی می کردم خودم را جمع و جور کنم و بعد از اینکه تاسف خوردم جبران کنم و تکرار نشود سعی می کردم تلاشم را بیشتر کنم تا به برنامه آزمون بعدی برسم.


اینکه موردتوجه بودید باعث نمی شود مغرور شوید؟

نه بعضی وقت ها حتی اعتماد به نفسم پایین هم می آید نه اینطوری نیست که به خاطر این ها من مغرور شوم. نه اصلا خودم را بالاتر نمی بینم


در پیدا کردن روش ها، بازخوردهایی که از آزمون ها می گرفتید چطوری به شما کمک می کرد که روش مطالعه هر درس را پیدا کنید؟

همین که بازخورد می گرفتم باعث می شد مثلا متوجه بشوم که این تا الان نتیجه خوبی به من نداده طبیعتا باید یک تغییری ایجاد کنم و چیزی را عوض و اصلاح کنم و این سبب می شد آگاهی بهتری نسبت به نقاط قوت و ضعف خودم پیدا کنم و بهتر اصلاح کنم.


در همان لحظه آزمون دادن یاد هم می گرفتید؟

بله طبیعتا متوجه نقاط قوت و ضعفم می شدم این که مثلا چه تیپ سوالاتی را مشکل دارم.


استرس داشتید موقع آزمون دادن؟

استرس نداشتم خانواده ام هم بی تاثیر نبودند اینجور نبودند که بخواهند به من فشار وارد کنند که من به خاطر واکنش آن ها استرس بگیرم. آن ها تشویقم می کردند و می گفتند استرس نباید داشته باشی چون نتیجه هر چه که باشد مهم نیست چون تو تلاشت را کردی.

مادرت نقش تعیین کننده ای داشته چون معلم استثنایی بوده، می توانید از کارهای دیگری که مادرتان برای شما انجام داده بگویید:

من کل اول تا ششم را با مادرم خواندم و به هیچ وجه معلم نداشتم برای این پایه ها و تمام مدت ایشون با من کار می کردند و تا دوازدهم هم در برنامه ریزی به من کمک می کردند و اگر می خواستم سستی کنم کمکم می کردند و برنامه ها را منظم می کردند، به خواندن من جهت می دادند، درست است که مثل اول تا ششم نبود و خودم می خواندم ولی باعث می شد منسجم بخوانم و از لحاظ روحیه دادن هم من را تحت فشار نمی گذاشتند و برنامه کلاس هایم را هم ایشان می چیدند و رسیدگی می کردند.

نکته خاصی هست که بخواهید اضافه کنید؟

نه فقط از پدر و مادرم تشکر می کنم به ویژه مادرم که از هر لحاظ در همه این سال ها من را حمایت کردند و از کانون که تنها کسی بودند که آن موقع از من حمایت کردند و از شما که برنامه بورسیه را قرار دادید و من را در کانون پذیرفتید و خیلی از شما ممنونم که این فرصت را به من دادید که بتوانم خودم را مقایسه کنم و به این جایی که الان هستم برسم.


گفتگو: کاظم قلم چی

پیاده سازی متن: ناهید منجمی

فایل های ضمیمه

Menu