برو کار میکن مگو چیست کار که سرمایهی جاودانی است کار
نگر تا که دهقان دانا چه گفت به فرزندگان چون همی خواست خُفت
که میراث خود را بدارید دوست که گنجی ز پیشینیان اندر اوست
من آن را ندانستم اندر کجاست پژوهیدن و یافتن با شماست
چو شد مِهر مَه، کِشتگه بَر کَنید همه جای آن زیر و بالا کنید
نمانید ناکَنده جایی ز باغ بگیرید از آن گنج هر جا سراغ
پدر مُرد و پوران به امید گنج به کاویدن دشت بردند رنج
به گاوآهن و بیل کَندند زود هم اینجا، هم آنجا و هر جا که بود
قضا را در آن سال از آن خوبشُخم ز هر تخم برخاست هفتاد تخم
نشد گنج پیدا ولی رنجشان چنان چون پدر گفت شد گنجشان
قالب شعر مثنوی است. درونمایهی آن حکایتی تمثیلی است که ارزش کار و نتیجهی تلاش و کوشش را یادآور میشود. این شعر اولین بار در دههی بیست با نام گنج به چاپ رسید و بعدها تا دههی هشتاد به گونههای مختلف و با تصاویر متفاوت چاپ شده است. شاعر این شعر محمدتقی ملکالشعرای بهار است و اولین بار در کتاب پنجم دبستان به چاپ رسیده است. این شعر برگرفته از کتاب «یاد شعرهای شیرین دبستان» است که توسط اکبر قرهداغی گردآوری شده است.
